1. مکتب تحقّقى اجتماعى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
چهارم: مکتب هاى تحققىنقد و بررسى:

این مکتب، ساخته و پرداخته جامعه شناسى علمى است که تلاش مى کند جامعه را موجودى زنده و متفاوت از اجزاى تشکیل دهنده آن بداند و اصول و قواعد حاکم بر آن را مانند اصول حاکم بر سایر موجودات زنده مورد بررسى قرار دهد.

در مورد این که جامعه شناسى علمى که مبناى پیدایش مکتب تحققى اجتماعى است توسّط چه دانشمندى پایه ریزى شده اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از نویسندگان پدر جامعه شناسى علمى را سن سیمون (1760-1825) سوسیالیست معروف فرانسوى دانسته اند چرا که او به صراحت اعلام کرد که اجتماع انسان ها خود یک موجود واقعى است.

بعضى دیگر مونتسکیو حقوقدان معروف فرانسوى را بنیانگذار جامعه شناسى نوین و علمى مى شمارند زیرا او در سراسر کتاب روح القوانین خود در جستجوى قوانینى است که بر اجتماع انسان ها حکومت دارد.

امّا به تصریح برخى از حقوقدانان معاصر، قرن ها پیش از سن سیمون و مونتسکیو، ابن خلدون مورخ و دانشمند تونسى در قرن چهاردهم میلادى، جامعه شناسى علمى را بنیان نهاد. وى در راه مطالعه تاریخ و بیان فلسفه رویدادهاى تاریخى، با کنجکاوى و به روش تجربى و عقلى به بررسى طبیعت اجتماعى انسان و چگونگى اجتماع بادیه نشینى و شهرى مى پردازد و نقش دولت و تحولات اقتصادى را در این زمینه بیان مى کند.(1)

لکن با تأسّف باید گفت که نوشته هاى ابن خلدون تا چند قرن در غبار فراموشى افتاد و زمانى کشف شد که جامعه شناسى با شیوه هاى دیگر از اندیشه هاى او پیشى گرفته بود. مبناى جامعه شناسى علمى در حال حاضر بر اساس دیدگاههاى اگوست کنت و امیل دورکیم قرار گرفته است که در ادامه به بررسى آنها مى پردازیم:

 

اگوست کنت(2) (1757-1798)

به نظر اگوست کنت و پیروانش، اخلاق و مذهب اثرى در ایجاد حقوق ندارند و این وجدان عمومى است که مبناى اصلى آن قواعد را تشکیل مى دهد. فلسفه اگوست کنت بر پایه مشاهده و تجربه و احتراز از هر گونه مفهوم مجرد و ماورایى قرار دارد. به نظر کنت، انسانیت تاکنون سه دوره متوالى را گذرانده است:

1. دوره مذهبى که در آن بشر تمام قواى مؤثّر در طبیعت را در وجود خداوند مجسم مى کرده است. در این دوره حکومت هاى نظامى در جوامع بشرى مستقر بوده است.

2. دوره فلسفه اولى یا ماوراى طبیعت که انسان به منظور توجیه قوانین طبیعى، مجرداتى تخیلى در ذهن خود خلق کرده است. این دوره مقتضى حکومت عالمان حقوق و فلسفه بر مردم بوده است.

3. دوره تحقّقى یا علمى که بشر خود را محدود به مشاهده حقایق خارجى کرده و از امور تجریدى و تخیلى دورى کرده است. در این دوره بشر به این نکته پى مى برد که تنها از راه استقرا و تکیه بر محسوسات مى توان به حقایق علمى و اطمینان بخش دست یافت. این دوره انسان را به سوى جامعه صنعتى هدایت کرده است.(3)

از دیدگاه اگوست کنت وجدان عمومى که مبناى اصلى قواعد حقوق است امرى مستقل و جدا از داورى هاى فردى است و نباید آن را موهوم و خارج از طبیعت دانست. زیرا با تجزیه و تحلیل وقایع اجتماعى مى توان اصولى را که روح و مبناى حقوق است بدست آورد و همین اصول را به دلیل عمومى بودنشان باید الزام آور شمرد.

به نظر کنت قواعدى که ناشى از وجدان عمومى است بر سایر قواعد برترى مطلق دارد، به همین دلیل اگوست کنت با اعلامیّه هاى حقوق بشر که حقوق فردى را برتر از قواعد اجتماعى قرار داده است، مبارزه مى کند تا آنجا که مى گوید: واژه حق یادگار دوره مذهبى و ماوراى طبیعت است و باید از زبان سیاسى امروز حذف شود. در دوره علمى از بین رفتن مفهوم حق، احترازناپذیر است. هرکس در برابر دیگران تکالیفى بر عهده دارد، ولى هیچ کس به معناى خاص خود حقى دارا نیست.... به بیان دیگر هیچکس حقى جز حق اجراى تکلیف خود ندارد.(4)

نقد نظریات کنت پس از شرح دیدگاه هاى دورکیم خواهد آمد.

 

امیل دورکیم(5) (1858-1917)

امیل دورکیم و پیروانش با اقتباس از اگوست کنت همانند او مشاهده و تجربه و استقرا را پایه کاوش هاى خود قرار دادند. به نظر دورکیم بایستى به یارى مشاهده وقایع و استفاده از کاوش هاى تاریخى و آمارى، شرایط زندگى اجتماعى و رابطه علیّت بین حوادث را احراز کرد و قواعد حاکم بر این امور را به دست آورد.

بر اساس این دیدگاه اگر دزدى و غارت منع مى شود به خاطر این بوده است که این جرایم با شرایط زندگى اجتماعى و پیشرفت آن مخالفت داشته; لذا در نخستین گام، جامعه غارت و دزدى را مجازات کرده و بعدها در اثر تجربه به این نتیجه رسیده است که باید مالکیّت و تصرف را به وسیله قواعد حقوق تضمین کند در حالى که به نظر پیروان حقوق طبیعى یا فطرى، آدم کشى و دزدى، تجاوز به حقوق اساسى فرد است و به این دلیل است که قواعد حقوقى آن را منع مى کند.

بر این اساس حقوق ابزار و وسیله اى است که با آن، جامعه در برابر بى نظمى هایى که مانع بقا یا پیشرفت اوست از خود حمایت مى کند. قواعد حقوق، کارى جز بیان روابط اساسى اجتماع ندارد و نماینده نیرومندترین حالات شعور جمعى است.(6)

دورکیم در بیان علاقه و احترام شخص به اجتماعى بودن، آن را با احترام و اطاعتى که پیروان مذهب در برابر خداوند احساس مى کند مشابه مى داند. او مى گوید سبب اطاعت شخص مذهبى از خداوند این است که وجود روح خویش را از او مى داند پس به همین دلیل نیز روح شخص بى مذهب باید زندگى اجتماعى را دوست بدارد و محترم بشمارد.(7)

با توجّه به آنچه طرفداران مکتب تحققى اجتماعى گفته اند مى توان نتیجه گرفت که از دیدگاه این مکتب، مبناى اصلى حقوق، وجدان عمومى; و مبناى قواعد حقوقى، نیاز جامعه به حکومت آن قواعد بر روابط اجتماعى است. بنابراین بین قانون و عرف و رویه قضایى، تفاوت اساسى وجود ندارد، بلکه همه این منابع، مظاهر خارجى وجدان عمومى هستند و امتیازشان در طرز اعلام و فنون مربوط به صورت خارجى قواعد است. وظیفه قانونگذار آن است که با دقت در خواسته هاى عمومى از آنها الهام بگیرد و قواعدى را که وجدان عمومى به وجود آورده است، از طریق تدوین قانون اعلام کند. مطابق دیدگاه این مکتب، اعتبار اصول کلّى حقوق، متّکى به توان و اعتبار قانونگذار نیست بلکه متّکى بر وجدان عمومى است.(8)


1 . فلسفه حقوق، ج 1، ص 242 .
2. Auguste Conte.
3. ر.ک: فلسفه حقوق، ج 1، ص 245-244 و کلیّات حقوق، ص 81-80 .
4. کلیّات حقوق، ص 81 .
5. Emile Durkheim.
5. کلیّات حقوق، ص 83 .
7. فلسفه حقوق، ج 1، ص 254 .
8. ر.ک: کلیّات حقوق، ص 85 .
 

چهارم: مکتب هاى تحققىنقد و بررسى:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma