تقلید مصدر «قلّد» به معناى انداختن گردنبند و یا قلاده به گردن کسى است و «تقلید بَدَنه» به معناى آن است که قلاده و یا نشانه اى به گردن شتر قربانى بیندازند، به نشانه آن که قربانى حج است.
اقرب الموارد مى نویسد : «قلّد المرأة القلادة : جعلها فى عنقها ; آن زن، قلاده انداخت، یعنى آن را برگردن خویش انداخت».
در صحاح نیز آمده است: «از همین رو، گماشتن و منصوب کردن والیان بر انجام کارى را تقلید گویند» (و تقلید الولاة الاعمال).
سپس مى افزاید: «تقلید در دین از همین معنا گرفته شده است (گویا انسان قلاده مسئولیّت عمل خویش را بر عهده مقلَّد مى اندازد)».
لسان العرب نیز همین معانى را ذکر کرده است.
با توجّه به تعاریف گوناگون اهل لغت، وجه مشترک میان آنها دو نکته است:
1 ـ واژه «تقلید» دو مفعولى است و به معناى آن است که قلاده اى را بر گردن کسى بیندازند و معناى «قلّدتُ الفقیه صلاتى و صومى» یعنى مسئولیت صحت نماز و روزه ام را بر عهده فقیه مى اندازم.
2. اگر با «فى» به مفعول دوم متعدّى شود، به معناى تبعیّت مى آید مثلا «قلّده فى مشیه: اى تبعه فیه ; در راه رفتن از او تقلید کرد، یعنى از او پیروى نمود».
لذا اگر گفته شود «فلان کس در نماز و روزه اش از آن فقیه تقلید نمود، یعنى از او پیروى کرد».(1)