اگر ما عبدیم و خداى سبحان، مولا و بخواهیم چون عبد، تسلیم اوامر مولا باشیم و با تطبیق خواسته هاى او بر سلوک عملى در ابعاد و شئون مختلف زندگى، به ترقّى و کمال برسیم باید اوّلا با حلال و حرام و اوامر و نواهى او آشنا شویم و ثانیاً به آن لباس عمل بپوشانیم و روشن است آنچه مى تواند این غرض را تأمین کند «فقه» است. فقهى که برگرفته از آیات یا روایات و سنّت رسول مکرّمِ او و یا نشأت گرفته از روایات و سیره وارثان رسولش مى باشد. وارثان صادقى که همه روایات خود را میراث آن حضرت مى دانند و همه آثار خود را برگرفته از آثار آن بزرگوار معرّفى کرده اند.(1)
اگر هدف از خلقت انسان این است که در قدم اوّل خدا را بشناسد (انّ الله عزّ و جلّ ما خلق العباد إلاّ لیعرفوه...)(2) و در گام بعد به بندگى و عبادتش روى آورد (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ)(3) و با بندگى او و سرسپردن بر آستان او از عبادت و بندگى غیر او بى نیاز شود (... فإذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه)(4) و اگر عبادت و بندگى، شیوه نامه و آیین نامه عملى مى خواهد همان چیزى که عقل از تهیّه و تنظیم آن عاجز است و تنها خالق انسان است که با آگاهى از مصالح و مفاسد امور، مى تواند جعل قانون کند و مقرّرات عملى و شیوه نامه بندگى را تدوین نماید ـ اگر این همه مورد قبول است ـ باید بدانیم که فقه چیزى غیر از شیوه نامه بندگى و آیین نامه زندگى نمى باشد. شیوه نامه اى که توسط رسولان خدا بدست ما رسیده است و آیین نامه اى که با بررسى آیات الهى و مطالعه در سنّت و سیره رسول و اوصیاى وارثش تنظیم و تدوین مى شود، همان حقیقتى که در بیان امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) تجلّى یافته است، آنجا که در جواب سؤال از علّت وجوب شناخت پیامبران و ایمان به آنها و وجوب اطاعت از آنها مى فرماید: «لأنّه لمّا لم یکن فى خلقهم و قولهم و قواهم ما یکملون لمصالحهم و کان الصانع متعالیاً عن أن یرى و کان ضعفهم و عجزهم عن إدراکه ظاهراً لم یکن بدّ من رسول بینه و بینهم معصوم یؤدّى إلیهم أمره و نهیه و أدبه و یقفهم على ما یکون به إحراز منافعهم و دفع مضارّهم إذ لم یکن فى خلقهم ما یعرفون به ما یحتاجون إلیه من منافعهم و مضارّهم; زیرا وقتى که انسان ها از طریق توانمندى ها و استعدادهاى شخصى شان نتوانند مصالح خویش را تأمین کنند و از طرفى خداوند، قابل رؤیت ظاهرى نباشد و انسان ها نیز از ادراک او عاجز باشند چاره اى جز این نیست که پیامبر معصومى را واسطه بین خود و آنان قرار دهد تا آنها را از امر و نهى و ادبش آگاه سازد و به عوامل دستیابى به منافع و فاصله گرفتن از مضرّات واقفشان نماید».(5)
حقیقت «فقه» و فلسفه جعل احکام و مسائل فقهى رسیدن به عبودیّت حضرت حق است (کفى بالمرء فقهاً إذا عبدالله)(6) عبودیّتى که چیزى غیر از اطاعت پروردگار و عمل به واجبات، و ورع در دین خدا و دورى از محرماتش نیست (أفضل الفقه الورع فى دین الله و العمل بطاعته).(7)
اگر رسیدن به عبودیّت حضرت حق بدون فاصله گرفتن از زشتى ها و پلیدى ها و بدون دورى گزیدن از کبر و غرور و ریا و تثبیت توحید و اخلاص در عمل، حاصل نمى شود کتاب «الصلاة» که بخش عمده اى از فقه را تشکیل مى دهد هم دورى انسان از زشتى ها را تضمین مى کند (إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ)(8) و هم کبر و غرور را از او مى زداید (فجعل الله... الصلاة تنزیهاً لکم عن الکبر)(9) و کتاب «الصیام» که بخش عمده دیگرى از «فقه» را بوجود آورده است دورى از ریا، و اخلاص و توحید در عمل را به ارمغان مى آورد (... و الصیام تثبیتاً للاخلاص).(10)
و اگر عبودیّت خداى سبحان بدون انذار و برحذر شدن و خشیّت او در مقام گناه و محرمات بدست نمى آید، «تفقّه در دین» است که مى تواند زمینه «انذار ناس» و در نهایت «تحذّر» (= توجّه و هشیار بودن) در برابر محرّمات الهى را بدنبال داشته باشد (فَلَوْلاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَة مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِى الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ)(11) و روشن است که هوشیارى در برابر محرّمات و حدود الهى بدون آشنایى با خود محرّمات که «فقه» بیانگر آن است حاصل نمى شود، چنانکه «رضوان» الهى که قلّه آمال عارفان است (وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ أَکْبَرُ)(12) بدون «خشیّت» از پروردگار (رَّضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ)(13) و خشیّت از پروردگار بدون آگاهى هاى لازم از مبدأ و معاد و نیز بدون آشنایى با اوامر و نواهى صادره از جانب مبدأ، تحقق نمى یابد (إِنَّمَا یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ).(14)