چنانکه در مقدّمه این بخش گذشت، ضرورت تشکیل حکومت براى جامعه بشرى امرى عقلى است و هیچ عاقلى در آن تردیدى ندارد ; زیرا:
الف) اگر حکومت در جامعه حضور نداشته باشد هرج و مرج و بى نظمى پدید مى آید.
ب) افزون بر پیشگیرى از مشکل فوق و ایجاد نظم اجتماعى از راه تشکیل حکومت، پیشرفت و تکامل علمى و اخلاقى و صنعتى جز در سایه حکومت ممکن نیست و با توجّه به اصل اساسى «کلّ ما حکم به العقل حکم به الشرع; هر چه را که عقل سلیم حکم کند دین نیز آن را امضا مى کند».(1)مشروعیّت تشکیل حکومت و سیاست از راه شرع به اثبات مى رسد.
وهبه زحیلى در کتاب الفقه الاسلامى و ادلّته که از منظر فقهاى چهارگانه معروف اهل سنّت قلم مى زند، در باب ضرورت وجود حکومت اسلامى در جامعه در راستاى اقامه عدل و پیشگیرى از ظلم مى نویسد:
«پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: این امّت، همواره در خیر و سعادت اند مادامى که سخن مى گویند راست مى گویند، وقتى حکم مى کنند بر اساس عدالت حکم مى کنند و وقتى به ترحم نمودن دعوت شدند، رحمت خود را ارزانى مى دارند (اهل ترحم بر دیگران باشند)» و نیز آن حضرت فرمودند: «محبوب ترین خلق، در پیشگاه خدا عبارت است از پیشواى عادل و مبغوض ترین کس عبارت است از پیشواى بیدادگر».
و نیز در حدیث قدسى آمده است: «اى بندگان من، من ظلم و بیدادگرى را بر خودم حرام کردم و در میان شما نیز آن را مورد تحریم قرار دادم، پس اهل ستم نباشید».
مزیت اسلام در این است که خواهان عدالت به گونه اى مطلق است و براى همگان اعمّ از حاکم، محکوم و همه بشریّت، لازم دانسته است و رعایت عدالت، واجب است در همه ابعاد حیات و اداره کشور و در همه شئون فردى واجتماعى».(2)
آیا بدون داشتن یک حکومت مقتدر و حاکم اسلامى و متعبّد به دین خدا مى توان عدالت را در تمام شئون زندگى فردى واجتماعى استوار ساخت.