اوّلا: تمام احکام الهى بدون شک تابع اسرار و فلسفه هایى است که سبب تشریع آن احکام شده و این مصالح و مفاسد همه به بندگان باز مى گردد. ثانیاً: ما از قسمت عمده فلسفه احکام ـ هر چند به تعلیم خداوند و پیامبر و جانشینانش ـ باخبریم ولى بخشى از آن هنوز بر ما پنهان است. ثالثاً: اطاعت اوامر الهى هر چند با آگاهى از فلسفه هایش جاذبه بیشترى دارد ولى هرگز مقیّد به آن نیست. ما باید اوامر او را به کار بندیم و از نواهى او بپرهیزیم خواه فلسفه حکم را بدانیم یا ندانیم; چرا که اگر از فلسفه تفصیلى آن بى خبریم فلسفه اجمالى آن را مى دانیم زیرا خداوند حکیم نه بى جهت به چیزى امر مى کند و نه بدون علّت از چیزى نهى مى کند. رابعاً: احکام بر محور موضوعاتش دور مى زند که از آن تعبیر به «علّت» مى کنیم نه بر محور فلسفه ها، چرا که فلسفه ها که از آن تعبیر به «حکمت» مى کنیم جنبه غالبى دارد نه دائمى. خامساً: ما حق داریم تا آنجا که در توان ماست در جستجوى فلسفه احکام شرع از طریق دلایل قطعى عقل و آیات و روایات اسلامى باشیم و از آن پرسش کنیم و جویاى پاسخ آن گردیم چرا که این امر هم انگیزه هاى طاعت را قوى تر مى کند و هم آیین خدا را عقلانى و به صورت منطقى جلوه گر مى سازد ولى همانگونه که در بالا اشاره شد اگر بعد از تلاش و کوشش در موارد خاصّى به فلسفه حکم نرسیدیم باز آن حکم براى ما محترم و واجب الاطاعه است و در هر حال انگیزه اصلى، اطاعت فرمان خداوند حکیم است. * * *