فروع دین و یا احکام عملى عبارت است از «وظایف شرعى که مکلّفین باید به آن عمل کنند»(1) و از آنجا که هر عملى داراى حکم و دستور خاصّى است، مکلّف باید به آن احکام آشنا باشد و عملش را مطابق آن اتیان نماید.
از سوى دیگر، مى دانیم که یافتن احکام عملى و رسیدن به فروعات دینى، نیازمند علوم پیش نیاز فراوانى است که مجتهد با فراگرفتن آنها و دقّت و ممارست فراوان مى تواند به استنباط احکام شرعى بپردازد (ر.ک: مقاله علوم پیش نیاز اجتهاد).
بدیهى است که آشنایى به این علوم و بدست آوردن قدرت استنباط امر ساده اى نیست که همگان بتوانند از عهده آن برآیند; چرا که از یک سو همگان توان و انگیزه ورود به این عرصه را ندارند و از سوى دیگر اگر همگان بخواهند (در صورت توان) به این امر خطیر بپردازند، امور اجتماعى دیگر انسان ها به مخاطره مى افتد. از این رو، مسأله تقلید از مجتهدان و صاحب نظران دینى مشکل را حل مى کند.
غزالى مى نویسد: «اجماع داریم که افراد عامى مکلّف به احکام الهى اند و تکلیف کردن همه آنها براى رسیدن به درجه اجتهاد غیر ممکن است; چرا که در این صورت، حرث و نسل از بین رفته و حرفه ها و صنعت ها تعطیل مى شود. بنابراین، اگر همه مردم به این امر همت گمارند امور دنیوى جامعه رو به ویرانى مى گذارد; در نتیجه (باید گروه خاصّى به تحصیل علوم دینى بپردازند و باقى مردم) چاره اى جز پرسیدن از علما را ندارند».(2)
جواز و یا ضرورت تقلید(3) در فروع دین نظر اکثریّت عالمان امامیّه و اهل سنّت است(4) و جز عده کمى از علما با آن مخالفت نکرده اند.