ب) میدراش(1) (تفسیر)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
الف) سنّتج) تَقانا(1) و گِزِرا(2)

در حوزه هلاخا، واژه میدراش «تفسیر» به معنایى شبیه «تفسیر» در نظام هاى حقوقى جدید به کار مى رود. میدراش شامل قواعدى است که از تفسیر شریعت مکتوب و هلاخاهاى دوره هاى مختلف استنتاج شده است. واژه میدراش گاه اشاره است به فرایند ویژه تفسیر یک متن خاص (هرمنوتیک); از این جهت، تلمود نیز مشتمل بر میدراش است. گاه نیز میدراش به معناى تدوین نتایج فرایند تفسیرى است که در آن مجموعه اى از تفسیرها گرد مى آیند.(2) میدراش در این معنا به مجموعه هاى گسترده تفسیر کتاب مقدّس که خارج از تلمودند اشاره دارد; این مجموعه ها هم شامل هلاخایند و هم شامل اگادا، و به صورت مستقل در دسترس اند. میدراش منبع اصلى حقوق یهودى (پس از سنّت) است.

در روزگاران گوناگون، محقّقان یهودى در حوزه هلاخا با دو مشکل روبه رو مى شوند: 1. رفع مشکلات ناشى از مطالعه عبارات کتاب مقدّس;
2. حلِ مشکلات جدیدى که در زندگى روزمره پیش مى آید، بهویژه مسائل ناشى از تغییر در مناسبات اقتصادى و اجتماعى. عالمان یهودى براى رفع مشکل در این دو حوزه از میدراش کمک گرفته اند و آن را بر دیگر راه هاى حل چنین مشکلاتى ــ که در پى خواهد آمد ــ برترى داده اند. ایشان قبل از یافتن راه حل جدید براى این مسائل، در صدد برمى آمدند که راه حل را در خود کتاب مقدّس بیابند و از نظر آنان این امر با کوشش براى کشف و فهم معناى درونى یا مخفى عبارت کتاب مقدّس شدنى بود. میدراش هلاخاى جدید را از درون کتاب مقدّس استنباط مى کند و چیزى به آن نمى افزاید یا با آن از در مخالفت در نمى آید (بر خلافِ، براى مثال، تقانا که هلاخاى موجود را تغییر مى دهد یا به آن مى افزاید). به عبارت دیگر، کار میدراش کشف مفهوم عبارت کتاب مقدّس است، و این همان معنایى است که امروزه در تفسیر قانون اراده مى شود.(3) ازاین رو، منطقاً مى توان چنین فرض کرد که محقّقان هلاخایى براى حل این مشکلات ابتدا به سراغ میدراش مى رفتند، و اگر از این روش نتیجه نمى گرفتند به دیگر منابع قانونى متوسّل مى شدند.(4)

در سال هاى آغازین تاریخ میلادى یا اندکى پیش از آن، یکى از عالمان سرشناس یهودى، هیلل، هفت اصل را درباره تفسیر بیان کرد و پس از او این اصول مورد توجّه آنها قرار گرفت. در ابتداى قرن دوم میلادى، ربّى ییشماع این اصول را توسعه داد و سیزده قاعده تفسیرى مطرح کرد. این سیزده قاعده (میدوت)(5) عمدتاً به دو حوزه تفسیر مربوط اند; یکى تفسیر توضیحى(6) (میدراش همِوائر)(7)، یعنى آنچه به توضیح و تبیین عبارات کتاب مقدّس مى پردازد; و دیگرى تفسیر قیاسى(8) (میدراش همقیش)(9)، یعنى آنچه مربوط است به قیاسِ یک موضوع به موضوع دیگر با قصد حلِ مشکلات حقوقى جدید. از سیزده قاعده تفسیرى ربّى ییشماع، ده قاعده به تفسیر توضیحى مربوط مى شود و سه قاعده به تفسیر قیاسى.(10) یکى از شیوه هاى مهم تفسیرى در نظام هاى حقوقى تفسیر منطقى(11) است، که در میان سیزده قاعده مورد اشاره نیامده است، امّا سهم مهمّى در تفسیر شریعت یهودى دارد. ذات و هدف این شیوه تفسیرى شبیه تفسیر توضیحى است; زیرا هدف اصلى آن تبیین و ارائه فهم منطقى از قوانین کتاب مقدس است و به کارگیرى آن غالباً به وضع هلاخاها و اصول قانونى جدید مى انجامد. براى مثال، تورات در مورد تجاوز به دختر نامزددار در صحرا (تثنیه، 22: 25.27) مى گوید که دختر را مجازات نکنید، «چون که ]متجاوز [او را در صحرا یافت و دختر نامزد فریاد برآورد و برایش رهاننده اى نبود». این عبارت را چنین تفسیر کرده اند: واژه «صحرا» را نباید به معناى لفظى گرفت، بلکه ملاکِ بى گناهى یا گناهکارىِ این دوشیزه، مقاومت یا عدم مقاومت وى در مقابل این عمل است. «آیا مى توان گفت که در شهر وى مسئول است و در صحرا معاف است؟

تورات مى گوید: او ... فریاد برآورد و برایش رهاننده اى نبود. پس اگر براى وى رهاننده اى نباشد، چه در شهر باشد چه در صحرا، وى از مجازات معاف است، و اگر کسى باشد که بتواند وى را نجات دهد، چه در شهر و چه در صحرا، وى مسئول است». (سفیراى سفر تثنیه 243).(12)

از این شیوه در تفسیر بسیارى از جمله هاى تورات استفاده شده است.


1. midrash
2. Cf. Jacob Neusner and Tamara Sonn, Comparing Religions Through Law, Judaism and Islam, p. 82-3.
3. ر.ک: فلسفه حقوق، ناصر کاتوزیان، ج 2، ص 222-208.
4. M.E., Interpretation, EJ., v. 8, p. 1413-16.
5. midot
6. elucidative interpretation
7. midrash ha-meva'er
8. analogical interpretation
9. midrash ha-mekish
10. Cf. ibid., p. 1419-20; L.J., Hermeneutics, EJ., v. 8, p. 366-72.
11. logical interpretation
12. Cf. M.E.,Interpretation, op. cit., p. 1422.
 

الف) سنّتج) تَقانا(1) و گِزِرا(2)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma