با توجّه به این که در بحث گذشته روشن شد که قرآن از جهت صدور قطعى است، اینک بحث درباره دلالت قرآن است. شکى نیست که آیات قرآن نامفهوم نمى باشد; ولى اینگونه نیست که همه قرآن از جهت دلالت و افاده معنا، قطعى و یقینى باشد چرا که خود قرآن آیاتش را به محکمات و متشابهات تقسیم کرده است: (مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ).(1) اما آیات متشابه را مى توان در پرتو محکمات تفسیر و تبیین کرد.
مطلب دیگر اینکه محکمات به دو بخش تقسیم مى شوند: نصوص که در افاده معنا به حدّى روشن هستند که احتمال خلاف در آن راه ندارد و ظواهر که ظنى الدلالة هستند.(2)
بحث مهم، حجیّت این ظواهر است، همه علماى اسلام ظواهر را فى الجمله حجّت مى دانند. گرچه حجیّت خصوص ظواهر قرآن به دلیل ویژگى هاى خاص آن از سوى اخبارى ها (گروهى از محدّثان امامیّه) مورد تردید قرار گرفته است.(3) از سخن برخى از آنها استفاده مى شود که ظهور مطلقا (چه در قرآن و چه در غیر قرآن) حجّت است، ولى خصوصیّت قرآن این است که، ظهورى در آن انعقاد نیافته است و آن چه ظواهر قرآن به حساب مى آید، در حقیقت متشابهاتى هستند که ما گمان مى کنیم ظواهرند!