از جمله امورى که از مسلّمات تاریخ است و در تمام کتب معتبر تاریخى ثبت شده، نصب امرا و استانداران و فرمانداران، از جانب پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است. حافظ عراقى در کتاب الفیه، استانداران پیامبر را در اشعار خود گنجانده است.(1) چنانکه علاّمه مجلسى در بحارالانوار فهرستى از فرمانداران و کارگزاران و سایر کادرهاى حکومتى حضرت را ذکر مى کند.(2) و ابن ادریس کتانى در تراتیب الاداریّة اسامى چهارده تن را به عنوان «وزیر» آورده است.(3)
جالب توجّه است که آن حضرت تعبیر به وزیر را از گذشته اى دور (سال چهارم بعثت) در ارتباط با على(علیه السلام)بکار برد.
نسائى در سنن کبرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) در «یوم الانذار» به حضار فرمود: «یابنی عبدالمطلب... فأیّکم یبایعنى على أن یکون أخی و صاحبی و وارثی، فلم یقم إلیه أحد فقمت إلیه و کنت أصغر القوم، فقال: إجلس، ثمّ قال ثلاث مرّات; کلّ ذلک و أقوم إلیه، فیقول إجلس حتى کان فی الثالثة ضرب بیده على یدی ثمّ قال: أنت أخی و صاحبی و وارثی و وزیری; اى فرزندان عبدالمطلّب کدام یک از شما دست بیعت به من مى دهد، تا برادر و همدم و وارث من باشد؟ کسى قیام نکرد و جواب نداد، پس من برخاستم در حالى که کم سن ترین آن جمعیّت بودم. فرمود: بنشین. سپس تا سه مرتبه سخنش را تکرار فرمود و در هر مرتبه تنها من برخاستم. فرمود: بنشین تا اینکه در مرتبه سوم دستش را به دست من زد و فرمود: تو برادر و همدم و وارث و وزیر منى».(4)
ابن اثیر نیز در الکامل مى نویسد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در «یوم الدار» خطاب به حضار به جاى «فأیّکم یبایعنی» فرمود: «فأیّکم یوازرنى; کدام یک از شما حاضر است که وزیر من باشد».(5)
نظیر همین تعبیر را علاّمه طبرسى در جوامع الجامع نیز نقل مى کند.(6)
ثانیاً: این نکته نیز قابل تردید نیست که پیامبر کارى به این اهمیّت (تشکیل حکومت) را از نزد خود انجام نمى داد و به یقین بر مبناى وحى بود (وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ یُوحَى).(7) بنابراین باید قبول کرد که تشکیل حکومت با تمام شاخ و برگهایش در متن اسلام قرار داشت و بر اساس (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِى رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(8) باید در هر عصر و زمان، مسلمانان به تشکیل حکومت اسلامى بپردازند و به اقامه آن همّت گمارند که اسلام بدون حکومت درختى بى شاخ و برگ است.