پاره اى از مناقشات نسبت به حجیّت سنّت امامان اهل بیت(علیهم السلام):

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
حجیّت سنّت امامان اهل بیت(علیهم السلام):چگونگى استنباط از فعل معصوم(علیه السلام):

مهم ترین ایرادات بر حجیّت احادیث امامان معصوم(علیهم السلام)سه ایراد است:

ایراد اوّل: دین در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کامل شده، چنانکه از آیه «اکمال» استفاده مى شود:

(الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى).(1)

و همچنین پیامبر فرمود:

«ما مِنْ شیء یُقرّبکم الى الجنّة و یباعدکم من النّار إلاّ و قد أمرتکم به و ما من شیء یباعدکم من الجنّة و یقرّبکم من النّار إلاّ و قد نهیتکم عنه».(2)

بدین معنا که همه واجبات و محرماتى که بهشت و جهنم را در پى دارد براى شما بیان کردم.

بنابراین، نقصى در دین وجود نداشته تا سنّت امامان بخواهد آن را تکمیل کند، پس نمى توان غیر از خدا و رسول، شخص یا اشخاصى را مدرک تشریع دانست، زیرا التزام به آن التزام به نقص دین در زمان حیات رسول الله(صلى الله علیه وآله)است.

پاسخ :

اکمال دین در زمان رسول الله(صلى الله علیه وآله) قطعى و مسلّم است ولى باید مقصود از اکمال را مشخص کرد.

اوّلا: این ایراد ابتداءً به برادران اهل سنّت که معتقد به حجیّت سنّت صحابه و حجیّت قیاس و استحسان و وجود منطقة الفراغ در دین و اجتهاد الرأى در ما لا نصّ فیه هستند به وضوح وارد مى باشد. آنان نیز باید تضادّ دیدگاه خویش را با آیه اکمال دین، برطرف کنند.

ثانیاً: اکمال دین غیر از ابلاغ دین است. دین در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کامل شده است و آن چه ائمّه معصومین(علیهم السلام)براى مردم بیان کرده اند، از باب تکمیل نبوده بلکه از باب ابلاغ دینى بوده که در زمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به کمال خویش رسیده بود نه رأى شخصى آنان تا آنها کامل کننده دین باشند، در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) آمده است:

«لو انّا حدّثنا برأینا ضللنا کما ضلّ من کان قبلنا و لکنّا حدّثنا ببیّنة من ربّنا بیّنها لنبیّه فبیّنها لنا; اگر به رأى خویش با شما سخن بگوییم گمراه شده ایم چنان که قبل از ما گمراه شدند لیکن ما به هدایت و راهنمایى خداوند که براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)تبیین کرد و سپس او ما را راهنمایى نمود، سخن مى گوییم».(3)

در روایتى سماعه یکى از یاران امام هفتم به موسى بن جعفر(علیهما السلام) عرض مى کند: آیا آن چه شما مى گویید از قرآن و سنّت است یا به رأى خویش است؟ حضرت مى فرماید: «بل کلّ شیء نقوله فی کتاب الله و سنّة نبیّه; آن چه را بیان مى کنیم از کتاب الهى و سنّت است».(4) در روایت دیگرى آمده: «لسنا من أرأیت فی شىء; ما از اصحاب رأى نیستیم. (همه آنچه را مى گوییم نقل از پیامبر است)».(5)

در روایتى دیگر، امام باقر(علیه السلام) به جابر بن یزید جعفى مى فرماید: اگر براساس رأى خویش نظر بدهیم از هلاک شدگان هستیم.(6)

به هر حال، عقیده مدرسه اهل بیت(علیهم السلام) این است که امام(علیه السلام) خازن علم الهى و حافظ شرع و وارث پیامبر اسلام و حافظ سرّ خدا و حامل کتاب خدا و داعى الى الله است. ائمّه کسانى هستند که: «لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» یعنى بر فرمان خدا پیشى نمى گیرند. و به فرمان او عمل مى کنند، (وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ).(7)

ابن سعد در طبقات نقل مى کند که از على بن ابى طالب(علیه السلام) سؤال شد: چرا بیشترین روایات را شما از رسول الله(صلى الله علیه وآله) نقل مى کنید؟ فرمود: زیرا هر چه سؤال مى کردم، پیامبر جواب مرا مى داد و هر کجا ساکت مى شدم پیامبر خود سخن را آغاز مى کرد. آیه اى نازل نشد مگر آن که محل نزول و شأن نزول آن را مى دانم.(8)

پیامبر به امیرالمؤمنین على(علیه السلام) فرمود: آن چه را بر تو املا مى کنم، بنویس. على(علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله! مى ترسید فراموش کنم؟ فرمود: نه من از خدا خواسته ام که تو حافظ علوم من باشى، ولى براى امامان پس از خود بنویس و به امام حسناشاره کرد و فرمود: «هذا اوّلهم» و به امام حسیناشاره کرد و فرمود: «و هذا ثانیهم» سپس فرمود: امامان بعدى از نسل اویند.(9)

با توجّه به روایت اخیر، جواب ایراد دیگرى نیز داده مى شود که مى گویند: بسیارى از احادیث شیعه از طریق امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) و ائمّه پس از آن دو، رسیده است و آنان رسول خدا را درک نکرده اند، پس احادیث آنان از نظر سند، «ارسال» دارد; یعنى واسطه ها در نقل میان پیغمبر و امامانى که رسول الله را درک نکرده اند ساقط شده و مشخص نیست چه کسانى این احادیث را از رسول الله(صلى الله علیه وآله)براى ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)نقل کرده اند و خبر مرسل حجیّت ندارد.

پاسخ اینکه: در روایاتى، سلسله سند توسّط ائمّه(علیهم السلام)مشخص گردیده، از جمله: امام صادق(علیه السلام)به هشام بن سالم و حماد بن عثمان و دیگران مى فرمود:

«حدیثی حدیثُ أبی و حدیثُ ابی حدیثُ جدّی و حدیثُ جدّی حدیثُ الحسین(علیه السلام) و حدیثُ الحسین حدیثُ الحسن(علیه السلام)و حدیثُ الحسن حدیثُ امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حدیثُ امیرالمؤمنین حدیثُ رسول الله(صلى الله علیه وآله) و حدیثُ رسول الله قولُ الله عزّوجل».(10)

در روایتى دیگر وقتى جابر از حضرت باقر(علیه السلام)خواست که احادیث خود را مستند کند، فرمود: حدیث من از پدرم از رسول الله است، سپس فرمود: «و کلّما اُحدِّثک بهذا الاسناد; یعنى هر حدیثى از من با همین سند است».(11) البتّه ائمّه اطهار(علیهم السلام) غالباً هنگام بیان احادیث، سند را تا رسول الله به جهت وضوح آن، نقل نمى کردند فقط هنگامى که برخى از اهل سنّت در مجلس بودند سند را به پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى رساندند، بر همین اساس روایات جمعى از اهل سنّت که راویان از اهل بیت(علیهم السلام)محسوب مى شود غالباً با اتصال سند به رسول الله همراه است.

ایراد دوم: اگر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) این احکامى را که ائمه(علیهم السلام)به مردم ابلاغ خواهند نمود، مى دانسته و ابلاغ نکرده است، پس حق را کتمان کرده و کتمان حق حرام است. چنانکه قرآن مى فرماید: (لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَکْتُمُونَهُ).(12)

و جاى دیگر مى فرماید:

«(إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْکِتَابِ أُوْلَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ); کسانى که دلایل روشن و وسیله هدایتى را که نازل کردیم ـ بعد از آن که در کتاب براى مردم بیان نمودیم ـ کتمان کنند، خدا آنان را لعنت مى کند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن مى کنند».(13)

بنابراین چون پیامبر علم به احکام خداوند دارد و وظیفه ایشان ابلاغ است، پس باید احکام را به مردم برساند، نه آن که به دیگران بسپارد تا آنان ابلاغ کنند.

پاسخ : «کتمان ما انزل الله» عبارت است از مخفى کردن آنچه بیان و اعلام آن واجب است. ابلاغ و رساندن احکام از نظر زمان و مکان و نحوه بیان و این که به چه کسانى و در چه شرایطى باید ابلاغ شود، مقرّراتى دارد.

توضیح اینکه: برخى از احکام موضوع آن تحقّق پیدا نکرده یا مصلحت بیان آن فراهم نشده و لذا حتّى در زمان رسول الله(صلى الله علیه وآله)احکام تدریجاً بر مردم ابلاغ مى شد، با این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)از آن آگاه بود، ولى کسى بر پیامبر اشکال نکرده که چرا آن حضرت با اینکه از همه احکام الهى اطلاع داشته، در طول نبوّت 23 ساله، آنها را تدریجاً براى مردم بیان کرده، و چرا کتمان حق کرده است. زیرا بیان همه احکام در زمان واحد بر مردم سنگینى مى کند و سبب فرار آنها از دین مى شود. به همین دلیل پیامبر(صلى الله علیه وآله) احکام اسلام را تدریجاً بیان فرمود و بیان قسمتى را به اهل بیت(علیهم السلام) سپرد.

علاوه بر آن که ابلاغ و رساندن پیام الهى توسّط پیامبر به این معنا نیست که احکام را به گوش تک تک مسلمانان برساند بلکه اگر به گوش گروهى خاصّى که آنان واسطه ابلاغ به سایرین مى شوند برسد ابلاغ و بیان و عدم کتمان حق، صادق است وگرنه این اشکال بر همه پیامبران الهى و بر تمام آگاهان از مسائل وارد است که چرا حق را پنهان کرده اند؟

بسیارى از مسلمانان (حتّى صحابه که پیامبر را دیده بودند) پس از رحلت آن حضرت سخنان پیامبر را از سایر اصحاب مى شنیدند و بسیارى از مسیحیان پس از عیسى(علیه السلام) از حواریون آن حضرت سخنان آن حضرت را شنیدند و قبول کردند، ولى اعتراض نکردند که چرا خود پیغمبر مستقیماً حکم را به ما نرسانده و چرا حکم را کتمان کرده است؟

ایراد سوم: بنابر عقیده پیروان اهل بیت(علیهم السلام)که ائمّه اطهار(علیهم السلام) مقام عصمت را دارا هستند و علم و حقانیت آنان مسلّم است، نباید روایات منقول از ائمّه(علیهم السلام) با یکدیگر تناقض و تعارض داشته باشند و این با مقام علمى و با عظمت اهل بیت سازگار نیست در حالى که روایات معارض و مختلف در کتب حدیث شیعه وجود دارد.

پاسخ; اوّلا: مسأله تعارض نه تنها در احادیث ائمّه(علیهم السلام)بلکه در احادیث نبوى(صلى الله علیه وآله) نیز مطرح است و اهل سنّت نیز در کتب اصولى خویش بحث تعارض روایات و کیفیت جمع و ترجیح را مطرح کرده اند.(14)

ثانیاً : عوامل متعددى منشأ تعارض اخبار مى گردد که به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. خطاى راوى در فهم روایات. در بسیارى از موارد، نصوص با یکدیگر تعارض نداشته اند بلکه راوى در فهم کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام)گرفتار اشتباه شده است.

2. از بین رفتن قرائن لفظیه و حالیه. در زمان صدورِ روایات، قرائنى همراه آن بوده خصوصاً قرینه سیاق که با تقطیع روایات این قراین ضایع شده و تعارض به وجود آمده است.

3. نقل به معنا توسط راویان

4. تدریجى بودن در بیان احکام از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)

5. مسأله تقیّه از حکّام ستمگر در قول یا سلوک امام(علیه السلام)که گاه منشأ توهُّم تعارض میان روایات مى گردد.

6. در نظر گرفتن شرایط مخاطب. گاهى سؤال کننده در وضعیّتى قرار گرفته و شرایطى دارد که حکم او با دیگران فرق مى کند ولى او جواب مربوط به خودش را به صورت قضیه مطلقه از قول امام(علیه السلام)به دیگران انتقال مى دهد.

7. ایجاد تحریف و تغییر در کلام امام(علیه السلام) از سوى مغرضان. زیرا همیشه افراد مغرض و معاند و منافقى حتّى در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوده اند که در احادیث تحریف ایجاد مى کردند. چنانچه در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نقل شده که فرمود: «کثرت علىَّ الکذّابة»(15) و جاى دیگر فرمود: «من قال علىّ ما لم اقُل فلیتبوّأ معقده من النّار; هر کس به من چیزى را که نگفته ام نسبت دهد جایگاه او در آتش خواهد شد»(16) و در تاریخ روایات از افرادى همچون مغیرة بن سعید و ابوالخطاب نام برده شده(17) که به خاطر دست کارى در احادیث و ترویج تحریف در میان مردم مذمّت شده اند.(18)

8. وجود احکام موقّت حکومتى. همانند آنچه در وجوب زکات در مورد استر در زمان امیرمؤمنان(علیه السلام)آمده بود ولى پس از آن زمان این حکم حکومتى پایان یافت.

 


1 . مائده، آیه 3.
2 . کافى، ج 2، ص 74 ; کنزالعمّال، ج 4، ص 24.
3 . بصائر الدرجات، ص 319 ; بحارالانوار، ج 2، ص 172. نظیر این روایت در کنز العمّال، ج 13، ص 164 از امیرمؤمنان على(علیه السلام)نقل شده است.
4 . بصائر الدّرجات، ص 321 ; بحارالانوار، ج 2، ص 174.
5 . کافى، ج 1، ص 58.
6 . جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 38.
7 . انبیاء، آیه 27.
8 . طبقات ابن سعد، ج 2، ص 338.
9 . ینابیع المودّه، ج 1، ص 73.
10 . کافى، ج 1، ص 53.
11 . امالى مفید، ص 42.
12 . آل عمران، آیه 187.
13. بقره، آیه 159.
14 . روضة الناظر، ج 2، ص 390 به بعد.
15 . غیبت نعمانى، ص 76 ; احتجاج طبرسى، ج 1، ص 393 ; کنزالعمّال، ج 16، ص 555.
16 . کنزالعمّال، ج 10، ص 295.
17 . رجال کشّى، ص 146.
18 . تعارض الادلّة الشرعیّه، ص 42-28.

 

حجیّت سنّت امامان اهل بیت(علیهم السلام):چگونگى استنباط از فعل معصوم(علیه السلام):
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma