هر چند شروع حرکت جدید فقهى از ابتداى قرن سیزدهم و با انتشار مجله الاحکام آغاز شد، ولى سالیان طولانى مجامع فقهى و مجالس افتا، در محدوده مذهب حنفى ـ که مذهب رسمى دولت عثمانى بود ـ فتوا صادر مى کردند; تا آنکه جمعى از مصلحان و اندیشمندان، این حصر را شکستند و براى امر قانون گذارى اسلامى، از همه مذاهب استفاده کردند.
نخستین کسى که چنین تلاشى را آغاز کرد ـ به گفته برخى از اندیشمندان ـ سیّد جمال الدّین اسدآبادى (م 1314) بود. تلاش وى آن بود که فقه را از منابع اصلى و نخستین خود برگیرد و با جمود بر مذهبى معین مبارزه کند. وى پایه گذار نهضت فکرى تازه اى در شرق گردید و با تلاشهاى او قرن چهاردهم به عصر بیدارى مسلمین مبدّل گشت.(1)
پس از سیّد جمال، تلاشهاى وى توسّط شاگرد برجسته او، شیخ محمّد عبده پى گیرى شد. آنها فقه را از تقیّد به مذهب خاص آزاد کردند و در اواخر سال 1914 میلادى، لجنه اى از علما و دانشمندان در مصر، گرد هم آمدند که اعضاى آن از مفتى الازهر، برخى از بزرگان دستگاه قضایى و استادان دانشگاه هاى حقوق و علوم قضایى تشکیل مى شد.
آنان قوانین احوال شخصیّه را با استفاده از مذاهب چهارگانه نوشتند. این لجنه به سبب مخالفت جمع دیگرى از علما ـ پس از مدتى ـ منحل شد; ولى اصلاح طلبى ـ که نیاز روز جامعه اسلامى بود ـ در میان مسلمین شدّت گرفت و بار دیگر اصلاح قوانین با استفاده از تمامى مذاهب اربعه آغاز شد.
گام بعدى آن شد که در قانونگذارى بتوان به جز از مذاهب اربعه نیز استفاده کرد و در واقع، آخرین قدم ها براى آزادسازى فقه از انحصار در چهار مذهب برداشته شد.
در دسامبر 1936 میلادى، هیأت وزیران مصر موافقت کرد که قانون فقه با استفاده از فقه اسلامى ـ بدون تقیّد به مذهب خاص ـ تدوین شود.(2)
در این نهضت جدید، اندیشمندان بر این اعتقادند که آراى فقها و صحابه و پس از آن تابعین، همان اعتبار و ارزش را دارد که آراى ابوحنیفه و مالک و شافعى و احمد بن حنبل دارد. بنابراین، هیچ ضرورتى ندارد که همه، به فتواى یک مجتهد عمل کنیم; بلکه ممکن است از فتاواى مجتهدان مختلف ـ از صحابه و تابعین ـ هر کدام که با نیاز زمان سازگارتر است استفاده کنیم.(3)
برخى از صاحب نظران معتقدند، مبارزه با تقلید و تلاش براى فتح باب اجتهاد، نخست توسّط ابن تیمیّه (م 758) و شاگردش ابن قیّم جوزیه (م 751) آغاز شد. آنان به تقلید و طرفداران آن سخت تاختند و اندیشمندان را به اجتهاد از کتاب خدا و سنّت رسول خدا و روش سلف صالح فراخواندند.
در اواخر قرن دوازدهم نیز محمّد بن عبدالوهّاب(م 1206) شیوه ابن تیمیّه را ادامه داد و بر همان اساس، مذهب وهابى را بنا نمود.(4)
ولى حقیقت آن است که وهابیّت و مؤسّس آن، هر چند از سویى به حرکت اجتهادى و مراجعه به کتاب و سنّت ـ فارغ از برداشت مذاهب چهارگانه ـ معتقد بود; ولى چند نکته را نباید در این ارتباط فراموش کرد:
نخست آنکه، آنان همچنان مذهب حنبلى دارند و از فقه احمد بن حنبل پیروى مى کنند.
دیگر آنکه، آنچه امروز از مذهب وهابیّت در مخالفت با دیگر مذاهب شهرت دارد، غالباً مسائل اعتقادى، مانند برداشت آنها از مسأله توحید و شرک و توسّل و مانند آن است که در این عناوین آنها با همه مذاهب اسلامى به مخالفت پرداخته و گاه با تندى و خشونت آنان را به «شرک» متّهم مى کنند.
سوم آنکه، وهابیّت از جهتى بسیار جمود دارند و به همین دلیل، سالها با هر نوع آثار تمدّن و بهره گیرى از اختراعات دنیاى علم مخالفت ورزیده و آن را حرام مى دانستند، هر چند روشنفکران اخیر آنان، در این برنامه ها تجدید نظر کرده اند.(5)