در کلمات فقهاى اسلام اعمّ از فقهاى اهل بیت(علیهم السلام)و اهل سنّت تعبیراتى به چشم مى خورد که گویاى حضور یک تفکّر ویژه است، تفکّرى که از مقبولیّت دولت و حکومت اسلامى در میان مسلمین حکایت دارد و بر ارتباط فقه با مسائل سیاسى اجتماعى تأکید مى نهد.
تعبیر سلطان زمان، سلطان اسلام و امام المسلمین، و امثال آن بخشى از این تعبیرات است.
در کتاب «شرح الازهار» نوشته امام احمد المرتضى مى خوانیم: «المراد من السلطان فى السّنة العلماء حیث یطلقونه، و هو الامام العادل المتولّی لمصالح الدّین; منظور از سلطان در روایات اسلامى علماى دین است در آنجا که به صورت مطلق به کار مى رود، و آن پیشواى عادلى است که متولّى مصالح دینى است».(1)
شیخ مفید در بحث «انفال» چنین مى نویسد: «لیس لاحد أنْ یعمل فی شیء ممّا عدّدنا من الأنفال إلاّ بإذن الامام العادل; کسى حق ندارد که در آنچه از مصادیق انفال بر شمردیم (مانند زمین هاى موات، جنگ ها، نهرهاى بزرگ، و حاشیه دریاها) جز به اجازه پیشواى عادل تصرف کند».(2)
علاّمه حلّى نیز در «تذکرة الفقهاء» تعبیر مشابهى دارد; مى گوید: «إنّ المراد بالسّلطان هو الامام او حاکم الشّرع».(3)
شیخ طوسى در کتاب «نهایه» در مورد اجراى حدود نیز چنین مى نویسد: «فأمّا الحدود فلیس یجوز لإحد إقامتها إلاّ لسلطان الزّمان; اقامه حدود براى کسى جز سلطان وقت جائز نیست».(4)
امام شافعى، در کتاب معروف خود الاُمّ در باب خرید و فروش غیر مجازى که در میان مردم صورت مى گیرد به مسأله مراجعه به سلطان عطف توجّه مى کند و رجوع به حکومت (سلطان) در جهت احقاق حق، را توصیه مى نماید.(5)
وهبه زحیلى در کتاب الفقه الاسلامى و ادلّته مى نویسد:
«آنگاه که اکثریت مسلمانان، با کسى بیعت کردند، او واجب الاطاعه مى شود، زیرا پیامبر اکرم فرمود: «دست خدا با جماعت است»... و منشأ این وجوب آیه 59 سوره نساء است که مى فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ) و مراد از اولى الامر حاکمان و دانشمندان هستند، همانگونه که مفسّران و صحابه گفته اند.(6)