نقد ادلّه حجیّت قسم چهارم از قیاس:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
1. قیاس2. استحسان

فرض بر این است که این قسم از قیاس، قطع به حکم شرعى نمى آورد بلکه فقط گمان و احتمال حکم را به همراه دارد، زیرا تشابه دو موضوع در یک جهت یا چند جهت، دلیل قطعى بر اشتراک آن دو در حکم نیست و عقل نیز در مواردى که خود، بر اساس قواعد حسن و قبح، حکم قطعى مستقلّى نداشته باشد راهى براى کشف قطعى ملاک احکام شرعى ندارد، بلکه تنها خود شارع است که به ملاکات و فلسفه احکامش احاطه دارد.

بر همین اساس، براى حجیّت این قسم از قیاس باید دلیل اقامه شود و ادلّه اى که از قرآن و غیر آن آورده شده به شرح زیر است: 1. «(فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِى الاَْبْصَارِ); اى صاحبان چشم و خرد، عبرت بگیرید».(1) توضیح استدلال این که «اعتبار» به معناى «عبور» و از چیزى به چیز دیگر یا به تعبیر صحیح تر عبور از شبیه به شبیه آن است و قیاس نوعى عبور از حکم «اصل» به حکم «فرع» است که این آیه ما را به آن ترغیب کرده است.

ضعف استدلال به این آیه روشن است; زیرا اعتبار به معناى عبرت گرفتن و پند آموختن از حوادث و وقایع مشابه است خصوصاً با توجّه به این که این آیه درباره سرنوشت کفّار از اهل کتاب وارد شده که خداوند در دل هاى آنان رعب و وحشت افکنده بود به گونه اى که با دست خویش و کمک مؤمنان خانه هاى خود را خراب مى کردند. قرآن مى گوید از این حادثه عبرت و پند بگیرید و این مطلب هیچ گونه ربطى به قیاس در احکام فرعى دین ندارد.(2)

«ابن حزم» در «ابطال القیاس» مى گوید: چگونه ممکن است خداوند در این آیه ما را به «قیاس در دین» به صورت مبهم امر کند ولى هیچ گونه توضیحى براى این که کجا باید قیاس کنیم؟ چه چیزى را بر چه چیزى باید قیاس نماییم؟ شروط و حدود آن چیست را، بیان ننموده باشد.(3)

2. (...قَالَ مَنْ یُحْىِ الْعِظَامَ وَهِىَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة)(4) منکران معاد از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)سؤال کردند که چه کسى این استخوان هاى پوسیده را زنده مى کند؟ خداوند فرمود: به آنان بگو همان کسى که در آغاز آفریده است آنها را زنده مى کند.

طرفداران قیاس مى گویند در این آیه استدلال به قیاس شده; چون آیه دلالت مى کند بر مساوى بودن دو شىء که نظیر هم در حکم هستند، زیرا به کسى که احیاى استخوان هاى پوسیده را در قیامت انکار مى کند، گفته شده که این نظیر خلق انسان در آغاز آفرینش اوست.

مخالفان قیاس مى گویند: این آیه ناظر به قیاس در امر تکوینى قطعى است، زیرا عقل مى گوید: کسى که در آغاز آفرینش قدرت داشت جهان را بیافریند بعد از پایان جهان نیز مى تواند آن را بازگرداند; بلکه این کار به یک معنا آسان تر است (وَهُوَ الَّذِى یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).(5) این در واقع یک قیاس قطعى عقلى است در حالى که سخن ما در قیاسات ظنّى است.

و اما از نظر روایات، مهم ترین استدلالى که براى حجیّت قیاس شده، حدیث معاذ بن جبل است که نه تنها در قیاس ظنّى بلکه در باب استحسان و مصالح مرسله و سدّ و فتح ذرایع نیز از آن بهره گرفته اند.

در این حدیث آمده است: وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله)معاذ بن جبل را براى قضاوت به یمن مى فرستاد، به او فرمود: چگونه قضاوت خواهى کرد؟

گفت: براساس کتاب و سنّت.

فرمود: اگر آن حکم در کتاب و سنّت نباشد، چه خواهى کرد؟

عرض کرد: «اجتهد رأیى و لا آلو; اجتهاد رأى مى کنم و مسأله را رها نمى کنم».(6)

وجه استدلال این است که ظاهر «اجتهاد رأى»، بدست آوردن حکم بدون تکیه بر کتاب و سنّت است، همان گونه که در خود روایت، فرض شده است و این گونه اجتهاد، اطلاق و عموم پیدا مى کند و شامل قیاس ظنّى نیز مى شود.

مخالفان قیاس از این حدیث چنین پاسخ داده اند.

1. این روایت از نظر سند به واسطه «حارث بن عمرو» ضعیف است. زیرا «بخارى» و «ترمذى» او را مردى مجهول مى دانند.(7) و بسیارى دیگر او را از ضعفا شمرده اند(8) علاوه بر این که «حارث» آن را از «برخى از مردم حمص» نقل کرده و لذا روایت مرسل و غیر متّصل است.(9)

2. این روایت با سایر روایاتى که در مذمت اجتهاد رأى وارد شده تعارض دارد. مخصوصاً با روایتى دیگر از معاذ که در آن پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او هنگام حرکت به سوى یمن فرمود: در آن چیزى که نمى دانى قضاوت مکن و اگر حکمى بر تو مشکل شد، توقّف کن تا تو را از آن مطلع گردانم یا آن را براى من بنویس تا جوابش را برایت بفرستم.

(لمّا بعثنى رسول الله الى الیمن قال «لا تقضِیَنّ و لا تَفْصلَنَّ إلاّ بما تعلم و إن اشکل علیک امرٌ فقف حتّى تبیّنه او تکتب إلىّ فیه»).(10)

در روایت دیگرى که ابوهریره نقل کرده، آمده است: «تعمل هذه الأمّة بُرهة من کتاب الله ثم تعمل بُرهة بسنّة رسول الله ثمّ تعمل بالرأى; فاذا عملوا بالرأى فقد ضلّوا وَ أضلّوا ; این امّت در برهه اى از زمان به کتاب خدا عمل مى کنند سپس در برهه اى از زمان به سنّت رسول خدا عمل مى کنند، سپس به آراى خودشان عمل مى کنند; پس هنگامى که به آراى خود عمل نمایند هم خودشان گمراه مى شوند و هم سبب گمراهى دیگران مى گردند».(11)


1 . حشر، آیه 2.
2 . اصول الفقه مظفّر، ج 2، ص 192.
3 . ابطال القیاس، ص 30.
4 . یس، آیات 79-78.
5 . روم، آیه 27.
6 . مسنداحمد، باب حدیث معاذبن جبل، ج5، ص230، ح21595.
7 . تهذیب التّهذیب، ج 2، ص 260.
8 . همان مدرک.
9 . ملخص ابطال القیاس، ص14; تهذیب التّهذیب، ج2، ص260.
10 . سنن ابن ماجه، ج 1، ص 21، ح 55. سابقاً احادیثى در مذمت به کارگیرى رأى گذشت. نیز به پاورقى ملخّص ابطال القیاس، ص 15 مراجعه شود.
11 . کنزالعمّال، ج 1، ص 180، ح 915.

 

 

1. قیاس2. استحسان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma