اوّل. ضعف قدرت سیاسى خلفاى عبّاسى. مؤلّف کتاب «ارشاد النقاد» با اشاره به این علّت مى گوید:
«ضعف سلطه سیاسى خلفاى عبّاسى از امورى است که در حیات فقه و فقها تأثیر سوء داشت، فقها در مباحث فقهى شجاعت پیدا نمى کردند براى تدوین مذاهب، ترتیب و تبویب مسائل آن اقدام کنند و به همان مطالبى که فقهاى پیشین به آن اعتماد مى کردند، اکتفا مى نمودند و خود را از بحث و استنباط بى نیاز مى دانستند».(1)
دوم. ضعف اعتماد به نفس. کمى اعتماد به نفس و وحشت از اجتهاد، از عوامل اعتقاد به انسداد باب اجتهاد بود.(2)
سوم. حسادت و خودخواهى. شیوع بیمارى هاى اخلاقى میان بعضى از علما، حسادتورزى و خودخواهى از علل انسداد بود.(3)
چهارم. تحمیل فکرى بر فقها. مکلّف بودن مفتیان و قضات به صدور حکم طبق مذهبى خاص، از امورى بود که انگیزه فقها را براى اجتهاد و تحقیق در مسائل درهم شکست.(4)
پنجم. بى اعتمادى مردم به اجتهاد علماى عصر. توده مردم به اجتهاد علماى معاصر اعتماد نمى کردند و تنها به علماى گذشته اعتماد داشتند.(5)
ششم. ترس حاکمان از برخى اجتهادات. حکام از استمرار اجتهاد هراس داشتند; زیرا اجتهادات برخى از مجتهدین گاه موجب نگرانى، دردسر و اضطراب مى شد.(6)
هفتم. ترس از هرج و مرج در فقه. میان متفقّهان، معروف است که علت مهمّ سدّ باب اجتهاد این بود که باز بودن آن موجب تشویش، اضطراب و هرج و مرج مى شد به حدّى که ممکن بود طلبه هاى مبتدى و کسانى که شایستگى آن را ندارند، مدّعى اجتهاد شوند تا جایى که هر کم سوادى خود را مجتهد بداند.(7)
در کتاب موسوعه فقهى نیز آمده است: از ترس این که نااهلان از روى خوف یا میل، ادّعاى اجتهاد کنند، گروهى از علما به انسداد باب اجتهاد فتوا دادند.(8)
هشتم. اشتغال علما به سیاست و شئونات آن. تقسیم دول اسلامى به ممالک متعدّد و تفاخر پادشاهان و وزراى آنها بر حکمرانى، از مواردى بود که موجب شد فعالیت هاى مذهبى کم رنگ شود و گروهى از علما هم به تبع به سیاست و شئون آن مشغول شوند.(9)
نهم. ذوب شدن شخصیت مجتهدان در احزاب و تشکیلات سیاسى آن زمان. تقسیم مجتهدان به احزاب و اینکه هر حزبى مکتبى و شاگردانى داشته باشد، از مواردى بود که باعث مى شد هر حوزه اى نسبت به مبانى مخصوص خودش تعصب داشته باشد و سعى کند احزاب دیگر را تضعیف نماید; و این کار در حدّى بود که کسى به نصّ قرآن یا حدیث مراجعه نمى کرد مگر اینکه بخواهد به وسیله آن، مذهب خودش را تأیید کند، هر چند با تأویل و توجیه. به این وسیله شخصیّت جمعى از علما در حزب ذوب شد و روح استقلال عقلى آنها مرد و خواص مانند عوام، تابع و مقلّد شدند(10) و این گونه باب اجتهاد مسدود شد.
دهم. نبود ضابطه اى مشخص براى اجتهاد. ادعاى فتوا و قضاوت از ناحیه مبتدى ها و نبود ضابطه اى مشخص براى احراز اجتهاد سبب فتوا به انسداد باب اجتهاد شد.(11)
آنچه ذکر شد از عوامل انسداد باب اجتهاد شمرده شده و ممکن است منحصر به این امور نباشد هر چند این امور از علل و انگیزه هاى عمده است.