اجتهاد در مقابل نصّ:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
یادآورى لازم:الف) «دین»

«اجتهاد در مقابل نصّ» را بعضى جزء «فقه» به حساب نیاورده اند. در موسوعه مصرى «عبدالناصر» تحت عنوان «ما لیس فقهاً» این چنین آمده است: آرایى که مبتنى بر نصّ شرعى نیست و صرفاً از طریق اعمال نظر شخصى در احکام شرعى بدست آمده، «فقه» نامیده نمى شود مگر اینکه در جایگاه شایسته خود قرار گیرد و از کسى که اهلیّت براى اظهار نظر فقهى دارد صادر شود. و اینکه معروف و مسلّم است که: اجتهاد در مقابل نص مورد قبول نیست از همین جا نشأت مى گیرد و قول فقها که مى گویند : اجتهادى که مخالف کتاب خدا یا مخالف سنّت یا برخلاف اجماع باشد و یا گرچه مخالف این سه اصل نیست ولى سخنى بدون دلیل بوده باشد، اعتبارى ندارد و از مقوله «اختلاف نظر فقها» به حساب نمى آید و «فقه» نامیده نمى شود و اگر قاضى بر اساس چنین اجتهادى قضاوت کند قضاوتش باطل است، نیز ناظر به همین نکته است.

سپس در همان کتاب براى هر یک از موارد چهارگانه بالا (مخالف کتاب الله، مخالف سنّت، مخالف اجماع و سخن بدون دلیل) مثالى ذکر شده است، از جمله براى اجتهاد در مقابل کتاب الله این مثال ذکر شده که بعضى ربا را در شرایطى حلال مى دانند در حالى که مخالف آیه شریفه (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا) است و بعضى گفته اند : زنى که مطلّقه ثلاثه است با صرف ازدواج با شخص دیگرى و لو بدون دخول، بر زوج او حلال مى شود در حالى که مخالف صریح روایت نبوى(صلى الله علیه وآله) است که مى فرماید: «...لا حتّى یذوق العسیلة».(1)

بعضى از دانشمندان اسلامى نیز کتاب یا کتبى تحت عنوان «النص و الاجتهاد» نوشته اند و موارد مختلفى از «اجتهاد در مقابل نص» را در آن شرح داده اند(2) و این موارد متأسفانه کم نیست به عنوان نمونه در صحیح بخارى و صحیح مسلم در ابواب تیمّم چنین آورده اند که «مردى نزد عمر آمد و گفت: من جنب مى شوم و آبى نمى یابم (که غسل کنم) عمر گفت: نماز نخوان! عمّار یاسر حاضر بود، گفت: آیا فراموش کرده اى که من و تو در یکى از جنگ ها شرکت داشتیم و جنب شده بودیم و آبى نیافتیم، تو نماز نخواندى و من خود را در خاک غلطاندم و نماز خواندم (سپس خدمت پیامبر رسیدیم) پیامبر فرمود: کافى بود که دست هایت را بر زمین بزنى، بعد آن را فوت کنى و سپس با آن صورت و پشت دست هایت را مسح کنى، عمر گفت : اى عمّار از خدا بترس (و این سخن را تکرار نکن)، عمّار گفت : اگر بخواهى من این حدیث را نقل نخواهم کرد. عمر گفت: هر گونه که خودت بخواهى».(3)

و همچنین موارد دیگر که ذکر همه آنها به طول مى انجامد.

ناگفته پیداست کسى که در مقابل نصّ اجتهاد مى کند یا به سبب آن است که آگاهى از نصّ ندارد یا آن را به فراموشى سپرده (مانند موردى که در بالا ذکر شد که بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید است که مى گوید : (وَإِنْ کُنتُمْ مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنْکُمْ مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً...)(4)) یا به سبب آن است که به گمان خود مفهوم نصّ را منحصر به موارد یا زمان معیّنى مى داند در حالى که نصّ، مطلق است و او گرفتار اشتباه شده است. بنابراین، تعبیر مزبور که اجتهاد در مقابل نصّ تحت عنوان «ما لیس فقهاً» قرار مى گیرد درست نیست، بلکه اظهار نظر فقهى است، ولى گوینده آن موازین فقهى را کنار گذاشته و به گمان خود حکمى صادر کرده است.

شکّى نیست که اجتهاد در مقابل نصّ کار صحیحى نیست و باید با توجّه به ضوابط فقهى و اصول شناخته شده در فقه، احکام را استنباط کرد و اگر این باب، مفتوح شود که هر کس با میل خود در برابر نصوص و ادلّه شرع بایستد مدّتى نمى گذرد که از فقه اصیل اسلامى چیزى باقى نمى ماند.


1 . موسوعة الفقه الاسلامى (مشهور به موسوعه جمال عبدالناصر)، ج 1، ص 13 .
2 . مانند کتاب «النص و الاجتهاد» شرف الدّین الموسوى.
3 . «إنّ رجلا أتى عمر فقال : إنّى اجنبت فلم اجد ماءً فقال : لا تصلّ فقال عمّار : اما تذکر یا امیرالمؤمنین اذ انا و انت فى سریّة فأجنبنا و لم نجد ماءً فامّا انت فلم تصلّ و امّا انا فتمعّکت فى التراب و صلّیت فقال النبى(صلى الله علیه وآله) : انما کان یکفیک ان تضرب بیدیک الارض ثمّ تنفخ ثمّ تمسح بهما وجهک و کفّیْک فقال عمر : إتّق الله یا عمّار قال: ان شئت لم احدّث به فقال عمر : نولیک ما تولّیت».
در کتاب «المفهم لما اشکل من تلخیص کتاب مسلم» این حدیث را از صحیح بخارى به شماره 338; صحیح مسلم به شماره 368; سنن ابن داوود به شماره 318 و 328 و سنن نسائى (ج 1، ص 170-165) نقل کرده است. (کتاب المفهم لما اشکل من تلخیص کتاب مسلم، ج 1، ص 616).
4 . مائده، آیه 6 .
 
یادآورى لازم:الف) «دین»
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma