فقه در عصر صحابه، تابعین و در روایات معصومین(علیهم السلام):

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
فقه در فرهنگ قرآنى:فقه در اصطلاح فقها و اصولیون:

از تأمل در مجموعه روایاتى که واژه فقه در آن به کار رفته این نتیجه به دست مى آید که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و ائمّه معصومین(علیهم السلام) با اقتباس از آیات و تحت تأثیر استعمالات قرآنى، این واژه را به کار مى گرفتند چه در آنچه به عنوان بخش «الف» و مفهوم این واژه گذشت و چه در بخش «ب» و حوزه و محدوده فقه. یعنى فقه را هم در معناى بصیرت و ریزبینى و هم در مجموعه دین ـ نه خصوص احکام فرعى ـ به کار مى بردند و فقیه را کسى مى دانستند که به مجموعه مسائل و مفاهیم دینى اعمّ از اعتقادات، اخلاق و احکام، بصیرت لازم را داشته باشد و به اصطلاح، اسلام شناسى تمام عیار باشد.

 

این نکته، خصوصاً با ملاحظه روایات فریقین که ویژگى هایى را براى عنوان «فقیه» ذکر مى کند و آثار و نشانه هایى را براى «فقه» بر مى شمرد، قابل باور است، ویژگى ها و نشانه هایى که قطعاً به صرف آشنایى با احکام حلال و حرام و تفریعات طلاق، لعان، بیع و اجاره، بدون فراگیرى معارف و معیارهاى اخلاقى، حاصل نمى گردد، نظیر:

الف) نگه داشتن مردم و مخاطبان در حالت خوف و رجا و مأیوس نساختن آنان از رحمت خدا و ایمن نساختن آنها از مکر و سخط خدا: (الفقیه کلّ الفقیه من لم یُقنّط النّاسَ من رحمة الله و لم یُؤْیِسْهم من رَوْح الله عزّ و جلّ و لم یُؤْمِنْهم من مکرالله).(1)

ب) زهد در دنیا و رغبت به آخرت به همراه تمسّک به سنّت نبى اکرم: (إنّ الفقیه حقّ الفقیه الزاهد فى الدنیا، الراغب فی الاخرة، المتمسّک بسنّة النّبى(صلى الله علیه وآله))(2) و یا زهد در دنیا و رغبت به آخرت به همراه بصیرت در دین و مداومت بر عبادت پروردگار: (انّما الفقیه، الزاهد فى الدنیا، الراغب فى الآخرة، البصیر بأمر دینه المداوم على عبادة ربّه).(3)

ج) مخالفت با بدکاران در راه خدا و آشنایى با حیله ها و آفت هاى نفس خویش: (لا یفقه العبد کلّ الفقه حتّى یَمقُت النّاس فی ذات الله و حتّى لا یکون أحد أمقت من نفسه).(4)

د) حلم و سکوت و گزیده گویى: (من علامات الفقه، الحلم،... والصمت)(5) ; (من فِقه الرّجل قلّة کلامه فیما لا یعنیه).(6)

با این بیان روشن مى شود که در فرهنگ خود اهل بیت عنوان «فقیه اهل بیت» به کسى اطلاق مى شود که صرف نظر از بصیرت در مسائل حلال و حرام، از بصیرت در مسائل تفسیرى، کلامى، اعتقادى و اخلاقى نیز برخوردار باشد و در واقع باید عناوینى چون «اسلام شناس» و «دین شناس» را معادل آن دانست.

چنانکه روشن شده است که این عموم و شمول مفهومى، اختصاص به عرصه روایات فریقین ندارد بلکه به طور کلى، در ادبیات و استعمالات متشرّعین از سلف صالح و عصر صحابه و تابعین نیز، شایع بوده است، و این حقیقتى است که بزرگانى چون شهید ثانى در منیة المرید(7) و ابوحامد غزالى در احیاء العلوم(8)نیز به آن تصریح کرده اند.

به بیان دیگر: چنانکه در لسان روایات و ائمّه معصومین(علیهم السلام) واژه فقه در معناى قرآنى خود که همان معناى لغوى است استعمال مى شد، در محاورات و استعمالات متدیّنان و متشرّعان نیز قضیه، چنین بوده; بلکه از بعضى نقل ها بدست مى آید که این وضعیت تا عصر امام صادق(علیه السلام) و شافعى و ابوحنیفه ادامه داشت; زیرا تا آن زمان،

علوم شرعى یعنى علم کلام، علم اخلاق و علم احکام، از هم جدا نبود و عالم و فقیه دینى به کسى گفته مى شد که از اعتقادات و اخلاقیات و فروع فقهى یکجا و در زمان واحد، آگاهى داشته باشد. بر همین اساس است که در نگاه ابوحنیفه، فقه به «مطلق شناخت نفس و آنچه به نفع و ضرر آن است» تعریف مى شود که طبعاً همه محورهاى سه گانه فوق را در بر مى گیرد.(9) نیز بر همین اساس است که وى کتاب خود در عقاید را به «الفقه الاکبر» نام گذارى مى کند و با قید «الاکبر» عقاید را از اخلاق و احکام جدا مى سازد(10)چنانکه احکام را با قید «عملا» از امور اعتقادى و اخلاق تفکیک مى نماید.(11)

در چنین زمانى است که علوم اسلامى بر اثر گسترش و تکاملى که یافته بود از هم جدا مى شود و امام صادق(علیه السلام) در هر علمى از علوم دینى شاگردانى خاص، تربیت مى کند و در خصوص علمِ احکام، کسانى چون زراره و محمّد بن مسلم را پرورش مى دهد و واژه فقه چه در لسان روایات و چه در لسان متشرّعان بر اثر کثرت استعمال در خصوص احکام فرعى، به تدریج، حقیقتى دیگر مى یابد. یعنى تنها در خصوص آنچه به عنوان بند (ب) گذشت بدین معنا که در محدوده فقه، (نه در اصل معناى بصیرت و ریزبینى) شمولش را از دست داده و به خصوص احکام عملى و فرعى تعریف مى شود به گونه اى که شافعى براى فقه همان تعریفى را بیان مى دارد که بعدها در میان علماى فریقین شهرت پیدا مى کند، وى مى گوید: «فقه، علم به احکام شرعیّه عملیّه اى است که از طریق ادلّه تفصیلیّه به دست آید».(12)

البتّه مدعا این است که آنچه در این عصر حادث مى شود کثرت استعمالى است که مصداق خاصّى را به حقیقت مبدّل مى سازد، به گونه اى که براى اراده کردن آن مصداق، نیازى به قرینه اى نیست; نه اینکه اصل استعمال واژه فقه در خصوص احکام فرعیه نیز در این عصر تحقق یافته باشد; بلکه قبل از این عصر نیز در احکام فرعیه استعمال مى شد.

شاهد این مدعا روایاتى است که در عصر اوّل صادر شده است، ولى در آنها واژه «فقه» و «تفقّه» با قرینه در خصوص احکام فرعیه استعمال شده است، نظیر روایتى که فتّال نیشابورى در روضة الواعظین از على(علیه السلام)نقل مى کند که فرمود: «من لم یتفقّه فى دینه ثمّ اتّجر، ارتطم فی الرّبا; کسى که بدون بصیرت در دین، دست به تجارت بزند در ربا غوطه ور مى شود».(13) و روایت دیگرى که دعائم الاسلام از آن حضرت نقل مى کند که فرمود: «الفقه ثمّ المتجر، فإنّ من باع و اشترى و لم یسئل عن حلال و حرام ارتطم فی الرّبا; اوّل فقه سپس تجارت، کسى که به سراغ خرید و فروش رود بدون آنکه از حلال و حرام بپرسد و آگاه شود در ربا غوطهور مى شود».(14)

و روایتى که در کافى از آن حضرت نقل شده که برفراز منبر مى فرمود: «یا معشر التجار! الفقه ثمّ المتجر، الفقه ثمّ المتجر، الفقه ثمّ المتجر والله للرّبا فی هذه الاُمّة أخفى من دبیب النمل على الصّفا; اى گروه تجّار! اوّل فقه سپس تجارت، اوّل فقه سپس تجارت، اوّل فقه سپس تجارت; به خدا قسم نفوذ ربا در این امّت، از حرکت مورچه بر روى سنگ صاف، مخفى تر است».(15)

ظاهر این روایات به قرینه اینکه مسأله ربا از احکام فرعى است، این است که مقصود از «الفقه» مسائل شرعى و احکام فرعى مربوط به ابواب معاملات است.

 


1 . نهج البلاغه، حکمت 90. ر.ک: کنزالعمال، ج 10، ص 181، ح 28943; سنن دارمى، ج1، ص 89 از امیرمؤمنان على(علیه السلام) .
2 . کافى، ج 1، ص 70، ح 8 از امام باقر(علیه السلام).
3 . سنن دارمى، ج 1، ص 89 از حسن بصرى.
4 . کنزالعمّال، ج 10، ص 182، ح 28950 از شدّاد بن أوس.
5 . الاختصاص، ص 232، از امام رضا(علیه السلام).
6 . بحارالانوار، ج 2، ص 54 از رسول مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله).
7 . ر.ک: منیة المرید، ص 157.
8 . ر.ک: المحجّة البیضاء، ج 1، ص 81-83.

 

9 . ر.ک: الفقه الاسلامى و أدلّته، ج 1، ص 29 ; مرآة الاصول، ج 1، ص 44 .
10 . موسوعة جمال عبد الناصر، ج 1، ص 9.
11 . الفقه الاسلامى و أدلّته، ج 1، ص 30.
12 . شرح جمع الجامع للمحلى، ج 1، ص 32 .
13 . روضة الواعظین، ج 2، ص 465.
14 . دعائم الاسلام، ج 2، ص 16، ح 12.
15 . کافى، ج 5، ص 150، ح 1.
 

 

فقه در فرهنگ قرآنى:فقه در اصطلاح فقها و اصولیون:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma