دوم: ارتباط فلسفه احکام با حسن و قبح ذاتى اشیاء

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
دائرة المعارف فقه مقارن جلد 1
اوّل: تعریف فلسفه احکامسوم: جایگاه بحث از فلسفه احکام

از مطالعه دقیق کتب کلامى استفاده مى شود که مسأله فلسفه و هدف در افعال و احکام الهى متفرع بر مسأله «حسن و قبح عقلى» است، و به تعبیر امام صادق(علیه السلام): «انّه لم یجعل شىء إلاّ لشیء; هیچ چیزى از جانب شارع جعل نشده است مگر بر اساس علّت و هدفى»(1) و علاّمه مجلسى در ذیل این روایت مى نویسد: هیچ حکمى از احکام الهى تشریع نشده است مگر بر اساس حکمتى و هیچ چیزى حلال نشده مگر بر اساس حسنى که از آن برخوردار است و هیچ حرامى تحریم نشده مگر به جهت قبحى که دارد نه اینکه مسأله به گونه اى باشد که اشاعره قائل هستند و آن اینکه حسن و قبح عقلى را منکر شده اند(2) و آن هم از مسائلى است که «عدل الهى» سرچشمه مى گیرد.

توضیح این که: در مباحث علم کلام، قدیمى ترین و نخستین بحثى که طرح شده بحث «جبر و اختیار» است و مى دانیم این مسأله رابطه مستقیمى با مسأله «عدل الهى» دارد، زیرا تنها در صورت اختیار، تکلیف و پاداش و کیفر عادلانه مفهوم و معنا پیدا مى کند و اگر انسان آزادى و دخالت و تأثیرى در سرنوشت خویش نداشته باشد «تکلیف» و «پاداش» مفهوم خود را از دست خواهد داد.

متکلّمان اسلامى در این مسأله دو دسته شده اند: دسته اى به نام «معتزله» طرفدار عدل و اختیارند، و دسته دیگر که بعدها «اشاعره» نامیده شدند طرفدار جبر و اضطرار.(3)

«اشاعره» معتقدند که مسأله «عدالت» حقیقتى نیست که بتوان آن را توصیف کرد و مقیاس و معیارى براى افعال الهى قرار داد، چرا که این عمل نوعى تعیین تکلیف و تقیید مشیت ذات اقدس الهى محسوب مى شود. او حاکم مطلق است و همه قوانین، مخلوق و محکوم اوست.

ولى «معتزله» مى گویند: عدل، خود حقیقتى است و خدا عادل و حکیم است، کارهاى خود را با معیار و مقیاس عدل انجام مى دهد. و از اینجا مسأله حسن و قبح ذاتى افعال پیش مى آید، و معتزله طرفدار آن شدند و مستقلات عقلیه را مطرح ساختند.

امّا «اشاعره» همانگونه که عدل را به عنوان یک صفت قبلى و ذاتى منکر شدند، حسن و قبح ذاتى قبلى و عقلى را نیز انکار کردند و مى گویند: عدل و ظلم و نیکو و زشت و امثال آنها را باید از لسان شارع گرفت و در این مسائل تابع و تسلیم «سنّت اسلامى» بود و بس.(4)

بر همین اساس، مسأله «تعلیل احکام» و غرض و هدف در افعال خدا مطرح مى شود و آن اینکه آیا افعال خدا معلّل بر اغراض و اهداف هست یا خیر؟

انسان در کارهاى خود هدف و غرضى دارد و به اصطلاح در برابر هر «چرا» یک «براى» مى آورد مثلا در برابر این سؤال که چرا کار مى کنى؟ پاسخ مى دهد: براى تحصیل درآمد و معیشت ... و الاّ کارش عبث و بیهوده تلقّى مى شود.

آیا افعال خداوند نیز مانند افعال انسان ها معلّل به اَغراض است و انتخاب اصلح و ارجح دارد تا متّصف به وصف حکمت شود و حکیمانه باشد و از عبث بودن خارج گردد یا خیر؟

«معتزله» طرفدار غایت و غرض داشتن فعل الهى شدند. امّا «اشاعره» منکر آن گشتند و حکیم بودن خداوند را که در قرآن مکررّاً آمده است، مانند مسأله «عدل» توجیه مى کنند و مى گویند: آنچه خداوند انجام مى دهد حکمت است نه اینکه آنچه حکمت است خدا انجام مى دهد.(5)

با توجّه به آنچه گفته شد، ارتباط موضوع بحث با مسائل «جبر و اختیار» و «عدل» و «حسن و قبح ذاتى» روشن مى گردد.

دکتر «محمّد مصطفى شلبى» (متوفّاى 1401ق) مى گوید:

«علماى علم کلام اختلاف کرده اند در این که آیا افعال خدا و احکام او داراى فلسفه و علّت مى باشد یا خیر؟ و در این باره چهار قول وجود دارد:

1. همه اشاعره و یا برخى از آنان معتقدند که نمى شود براى افعال الهى به دنبال علّت و هدف بود.

2. فلاسفه نیز تعلیل و هدف جویى را در افعال الهى قبول ندارند و دلیل اعتقاد آنان این است که معتقدند خداوند در افعالش مختار نیست! و غرض و هدف در کار فاعل مختار مى آید.

3. معتزله معتقدند که افعال الله معلل به اهداف و اغراض است; هیچ فعلى از خداوند بدون هدف نمى باشد.

4. «ماتریدیه»(6) که از آنها به فقها تعبیر مى کنند، معتقدند که تمام افعال الله معلّل به مصالح است; بعضى براى ما واضح و بعضى مخفى مى باشد. ولى نه به این صورت که تعلیل حکم بر مصلحت براى خدا واجب باشد که معتزله معتقدند و این مسأله فرع بر مسأله حسن و قبح عقلى است که معتزله از آن طرفدارى و اشاعره آن را نفى مى کنند. همان گونه که مسأله «تعلیل» متفرع بر این مطلب نیز مى باشد که آیا افعال بندگان مخلوق و آفریده خداست که اشاعره به آن معتقدند [که همان مسأله جبر است] یا مخلوق بندگان است که معتزله به آن معتقد مى باشند و یا افعال عباد هم منسوب به قدرت خداوند و هم منسوب به قدرت بندگان است که بعضى از متکلّمین آن را پذیرفته اند.

مسأله اخیر، (جبر و اختیار) اوّلین مسأله اى است که مورد نزاع میان معتزله و اهل سنّت [= اهل حدیث ]قرار گرفته است».(7)

البتّه در اینجا جاى بحث و گفتگو درباره نقاط ضعف منطق اشاعره نسبت به نفى عدالت از خداوند و قول به جبر و همچنین نفى علل و اغراض براى افعال الهى و احکام شرعى نیست ولى باید توجّه داشت که گرفتارى اشاعره در گرداب هولناک جبر و نفى عدل و فلسفه احکام و افعال از دو جا سرچشمه مى گیرد: نخست فاصله گرفتن از محتواى آیات قرآن و یا توجیه و تفسیر به رأى کردن آن و دیگر گرفتار شدن در این پندار که اعتقاد مزبور به فهم معناى توحید و تسلیم مطلق در برابر اوامر الهى کمک مى کند.

این در حالى است که مى دانیم آیات فراوانى از قرآن خداوند را توصیف به حکیم کرده و حکیم در عرف و لغت کسى است که افعالش روى حکمت است.

و نیز در آیات قرآن نفى عبث از خداوند شده است که مفهوم آن نیز چیزى جز وجود علت و حکمت در افعال و احکام او نیست.

همچنین آیاتى نیز درباره فلسفه احکام در جاى جاى قرآن به چشم مى خورد و راستى شگفت آور است چگونه با توجّه به وجود این آیات اشاعره راه دیگرى را براى خود برگزیده اند؟!


1. بحارالانوار، ج 6، ص 110.
2. همان مدرک.
3. طرح این بحث براى این است که رابطه انکار علل احکام از سوى اشاعره و پذیرش آن از سوى معتزله روشن شود.
4. و لذا خود را «اهل سنّت» یا «اهل حدیث» خواندند و پایگاه اجتماعى خود را در میان توده مردم استحکام بخشیدند و پایگاه معتزله را تضعیف نمودند.
5. اقتباس از کتاب «عدل الهى» تألیف علاّمه شهید مرتضى مطهرى (مقدّمه کتاب).
6. این واژه اشاره به یک مکتب کلامى است که مؤسّس آن شخصى به نام محمّد بن محمّد بن محمود ماتریدى سمرقندى (متوفّاى 333) منسوب به «ماترید» یکى از روستاهاى سمرقند است.
7. تعلیل الأحکام، ص 98-97.

 

اوّل: تعریف فلسفه احکامسوم: جایگاه بحث از فلسفه احکام
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma