اتمام حجت

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
امدادهاى الهى یک درس بزرگ توحید

(آیه 130) در آیات گذشته سرنوشت شیطان صفتان ستمگر در روز رستاخیز بیان شده، براى اینکه تصوّر نشود آنها در حال غفلت دست به چنین اعمالى زدند، در این آیه و دو آیه بعد روشن مى سازد که به قدر کافى به آنها هشدار داده شده و اتمام حجت گردیده است. از این رو خداوند روز قیامت به آنها مى گوید: «اى گروه جنّ و انس! آیا رسولانى از شما به سوى شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو مى کردند، و شما را از ملاقات چنین روزى بیم مى دادند؟!» (یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ ءَایَاتِى وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هَـذَا).

«معشر» در اصل از «عشرة» به معنى عدد ده گرفته شده است و از آنجا که عدد ده یک عدد کامل است، کلمه معشر به یک جمعیّت کامل که اصناف و طوایف مختلفى را در بر مى گیرد گفته مى شود.

و از آنجا که روز رستاخیز، نشانه هاى همه چیز آشکار است و هیچ کس نمى تواند چیزى را پنهان دارد، «آنها مى گویند: بر ضدّ خود گواهى مى دهیم» آرى ما بد کردیم (قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا).

«و زندگى (پر زرق و برق) دنیا آنها را فریب داد» (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا).

بار دیگر قرآن تأکید مى کند: «و به زیان خود گواهى مى دهند که کافر بودند» (وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ).

(آیه 131) در این آیه مضمون آیه گذشته را به صورت یک قانون کلّى و سنّت الهى بازگو مى کند مى گوید: «این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادیها را به خاطر ستمهایشان در حال غفلت و بى خبرى هلاک نمى کند» بلکه قبلاً رسولانى براى آنها مى فرستد (ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْم وَ أَهْلُهَا غَافِلُونَ).

ممکن است کلمه «بظلم» به این معنى باشد که خدا افراد غافل را از روى ظلم و ستم کیفر نمى دهد زیرا کیفر دادن آنها در این حال، ظلم و ستم است و خداوند برتر از این است که درباره کسى ستم کند.

(آیه 132) در این آیه درباره سرانجام آنها چنین مى گوید: «و براى هر یک (از این دو دسته; نیکوکار و بدکار)، درجات (و مراتبى) است از آنچه عمل کردند; و پروردگارت از اعمالى که انجام مى دهند، غافل نیست» بلکه همه را مى داند و به هرکس آنچه شایسته است مى دهد (وَ لِکُلّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِل عَمَّا یَعْمَلُونَ).

این آیه بار دیگر بر این حقیقت تأکید مى کند که مقامات و درجات و درکات زاییده اعمال خود آدمى است و نه چیز دیگر.

(آیه 133) این آیه در واقع استدلالى است براى آنچه در آیات قبل در زمینه عدم ظلم پروردگار بیان شد. مى گوید: «پروردگارت بى نیاز و مهربان است» (وَ رَبُّکَ الْغَنِىُّ ذُوالرَّحْمَةِ).

پس به کسى ستم نمى کند زیرا کسى ستم مى کند که یا نیازمند باشد یا خشن و سنگدل. به علاوه، نه نیازى به اطاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان، زیرا «اگر بخواهد، همه شما را مى برد; سپس هرکس را بخواهد جانشین شما مى سازد; همان طور که شما را از نسل اقوام دیگرى (که در بسیارى از صفات با شما متفاوت بودند) بهوجود آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ مَا یَشَاءُ کَمَا أَنْشَأَکُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْم ءَاخَرِینَ).

بنابراین، او بى نیاز و مهربان و قادر بر هرچیز است. با این حال، تصوّر ظلم درباره او ممکن نیست.

(آیه 134) و با توجّه به قدرت بى پایان او روشن است که: «آنچه به شما (درباره رستاخیز) وعده داده مى شود، یقیناً مى آید» (إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لاََت).

«و شما نمى توانید (خدا را) ناتوان سازید» و از عدالت و کیفر او بگریزید (وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ).(1)

(آیه 135) سپس به پیامبر دستور مى دهد «بگو: اى قوم من! هر کار در قدرت دارید بکنید! (من هم به وظیفه خود) عمل مى کنم; امّا به زودى خواهید دانست چه کسى سرانجامِ نیک خواهد داشت (و پیروزى با چه کسى است. امّا) به یقین، ظالمان رستگار نخواهند شد» (قُلْ یَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّى عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لاَیُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).

(آیه 136) قرآن بار دیگر براى ریشه کن ساختن افکار بت پرستى، به ذکر عقاید و آداب و رسوم و عبادات خرافى مشرکان پرداخته و با بیانى رسا خرافه بودن آنها را روشن مى سازد.

نخست مى گوید: «آنها [= مشرکان] سهمى از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، براى او قرار دادند; (و سهمى براى بتها.) و به گمان خود مى گفتند: این مال خداست; و این هم مال شرکاى ما [= بتها] است» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالاَْنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَـذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هَـذَا لِشُرَکَائِنَا).

تعبیر به «شرکائنا» (شرکاى ما)، براى بتها، به خاطر آن است که آنها را شریک اموال و سرمایه و زندگى خود مى دانستند.

سپس به داورى عجیب آنها در این باره اشاره کرده مى گوید: «آنچه مال شرکاى آنها بود، به خدا نمى رسید; ولى آنچه مال خدا بود، به شرکایشان مى رسید» (فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلاَیَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى شُرَکَائِهِمْ).

هرگاه بر اثر حادثه اى قسمتى از سهمى که از زراعت و چهارپایان براى خدا قرار داده بودند آسیب مى دید یا نابود مى شد، مى گفتند: مهم نیست، خداوند بى نیاز است. امّا اگر از سهم بتها از بین مى رفت سهم خدا را به جاى آن قرار مى دادند و مى گفتند: بتها نیاز بیش ترى دارند.

در پایان آیه این عقیده خرافى را محکوم مى سازد مى گوید: «چه بد حکم مى کنند» (سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ).

چه حکمى از این زشت تر و ننگین تر که انسان قطعه سنگ و چوب بى ارزشى را بالاتر از آفریننده جهان هستى بداند، آیا انحطاط فکرى از این بالاتر تصوّر مى شود؟!

(آیه 137) در این آیه به یکى دیگر از زشتکارى هاى بت پرستان و جنایتهاى شرم آور آنها اشاره کرده مى گوید: «همین گونه شرکاى آنها [= بتها]، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند» (وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیر مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ).

تا آنجا که کودکان خود را قربانى بتها مى کردند و افتخار مى نمودند، یا آن را یک نوع عبادت مى پنداشتند.

منظور از «شرکاء» در اینجا بتها هستند که به خاطر آنان گاهى فرزندان خود را قربانى مى نمودند یا نذر مى کردند که اگر فرزندى نصیبشان شد آن را براى بت قربانى کنند. بنابراین، نسبت «تزیین» به بتها، به خاطر آن است که علاقه و عشق به بت آنها را وادار به این عمل جنایت بار مى کرد.

سپس قرآن مى گوید: نتیجه این گونه اعمال زشت این بود که «سرانجام آنها را به هلاکت افکندند; و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند» (لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ).

«و اگر خدا مى خواست، چنین نمى کردند» زیرا مى توانست جلو آنان را بگیرد; ولى اجبار سودى ندارد (وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ).

اجبار بر خلاف سنّت خداست. خداوند خواسته بندگان آزاد باشند تا راه تربیت و تکامل هموار گردد زیرا در اجبار نه تربیت است و نه تکامل.

در پایان آیه مى فرماید: اکنون که آنها در میان یک چنین اعمال خرافى غوطهورند، حتّى قبح آن را درک نمى کنند و، از همه بدتر اینکه، گاهى آن را به خدا نیز نسبت مى دهند، «آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار» و به آنها اعتماد مکن (فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ).

(آیه 138) در این آیه و آیات بعد به چند قسمت از احکام خرافى بت پرستان که حکایت از کوتاهى سطح فکر آنها مى کند، اشاره شده است.

نخست مى گوید بت پرستان «گفتند: این قسمت از چهارپایان و زراعت (که مخصوص بتهاست، براى همه) ممنوع است; و جز کسانى که ما بخواهیم ـ به گمان آنها ـ نباید از آن بخورند» (وَ قَالُوا هَـذِهِ أَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لاَیَطْعَمُهَا إِلاَّ مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ).(2)

 و منظورشان همان خدمه و متولّیان بت و بتخانه بود. تنها این دسته بودند که، به پندار آنها، حق داشتند از سهم بتها بخورند.

سپس به دومین چیزى اشاره مى کند که آنها تحریم کرده بودند. مى گوید: «و (اینها) چهارپایانى است که سوار شدن بر آنها (بر ما) حرام شده است» (وَ أَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا).

بعد سومین قسمت از احکام نارواى آنها را بیان کرده مى گوید: «و (نیز) چهارپایانى (بود) که (هنگام ذبح،) نام خدا را بر آن نمى بردند» (وَ أَنْعَامٌ لاَ یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا).

این جمله ممکن است اشاره به حیواناتى باشد که به هنگام ذبح، تنها نام بت را بر آنها مى بردند، یا حیواناتى بوده که سوار شدن بر آنها را براى حج تحریم کرده بودند.

عجیب اینکه به این احکام خرافى قناعت نمى کردند «و به خدا دروغ مى بستند» و مى گفتند: این احکام، همه از ناحیه اوست (افْتِرَاءً عَلَیْهِ).

پس از ذکر این احکام ساختگى در پایان آیه مى گوید: « به زودى (خدا) کیفر افتراهاى آنها را مى دهد» (سَیَجْزِیهِمْ بِمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ).

(آیه 139) در این آیه نیز به یکى دیگر از احکام خرافى بت پرستان در مورد گوشت حیوانات اشاره کرده مى فرماید: «و گفتند: آنچه (از بچّه) در شکم این حیوانات است، مخصوص مردان ماست; و بر همسران ما حرام است; امّا اگر مرده باشد [= مرده متولّد شود]، همگى در آن شریکند» (وَ قَالُوا مَا فِى بُطُونِ هَـذِهِ الاَْنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکَاءُ).

به دنبال این حکم جاهلى، قرآن با این جمله مطلب را تمام کرده و مى گوید: «به زودى (خدا) کیفر این توصیف (و احکام دروغین) آنها را مى دهد» (سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ).

در پایان آیه مى فرماید: «او حکیم و داناست» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).

هم از اعمال و گفتار و تهمتهاى نارواى آنان باخبر است و هم روى حساب، آنها را مجازات مى کند.

(آیه 140) در تعقیب چند آیه گذشته که از قسمتى از احکام خرافى و آداب زشت و ننگین عصر جاهلیت عرب سخن به میان آورد، در این آیه به شدّت همه این اعمال و احکام را محکوم کرده و با هفت تعبیر مختلف وضع آنها را روشن مى سازد. نخست مى گوید: «به یقین آنها که فرزندان خود را از روى جهل و نادانى کشتند، گرفتار خسران شدند» (قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْم).

از نظر انسانى، اخلاقى، عاطفى و اجتماعى گرفتار خسارت و زیان گشتند; و از همه بالاتر خسارت معنوى در جهان دیگر.

هر یک از این تعبیرات سه گانه به تنهایى براى معرّفى زشتى عمل آنها کافى است. کدام علم و دانش اجازه مى دهد که انسان چنین عملى را به عنوان یک سنّت یا قانون در جامعه خود بپذیرد؟

اینجاست که به یاد گفتار ابن عبّاس مى افتیم که مى گفت: اگر کسى بخواهد میزان عقب ماندگى اقوام جاهلى را بداند، آیات سوره أنعام (یعنى آیات فوق) را بخواند.

سپس قرآن مى گوید: «زیرا آنچه را خدا به آنها روزى داده بود، بر خود تحریم کردند; و بر خدا افترا بستند» (وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ).

در این جمله با دو تعبیر دیگر اعمال آنها محکوم شده است، زیرا آنها نعمتى را که خدا به آنان «روزى» داده بود، حتّى براى ادامه حیاتشان لازم و ضرورى بود، بر خود تحریم کردند و قانون خدا را زیر پا گذاشتند. و دیگر اینکه، به خدا «افترا» بستند که او چنین دستورى داده است، با آنکه هرگز چنین نبود.

در پایان آیه با دو تعبیر دیگر آنان را محکوم مى سازد. نخست مى گوید: «آنها گمراه شدند» (قَدْ ضَلُّوا).

سپس مى افزاید: «و (هرگز) هدایت نیافته بودند» (وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ).

 

 


1. «معجزین» از ماده «إعجاز»، یعنى دیگرى را ناتوان ساختن. آیه مى گوید شما نمى توانید خداوند را از بعث در قیامت و اجراى عدالت عاجز سازید. به تعبیرى دیگر، نمى توانید در برابر قدرت او مقاومت کنید.

2. واژه «حجر» در اصل به معنى ممنوع ساختن است. شاید از ماده «حجارة» به معنى سنگ گرفته شده باشد زیرا هنگامى که مى خواستند محوطه اى را ممنوع اعلام کنند، اطراف آن را سنگ چین مى کردند. از این رو، به عقل، حجر گفته مى شود زیرا انسان را از کارهاى خلاف منع مى کند.

 

امدادهاى الهى یک درس بزرگ توحید
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma