تفسیر: سؤالات بى جا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
شأن نزول: هرکس مسؤول کار خویش است

بدون شک، سؤال کردن کلید فهم حقایق است. در آیات و روایات اسلامى نیز به مسلمانان دستور داده شده که هرچه را نمى دانند بپرسند. ولى از آنجا که معمولاً هر قانونى استثنایى دارد، این اصل اساسى تعلیم و تربیت نیز استثنا دارد زیرا گاهى پنهان بودن پاره اى از مسائل براى حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح افراد بهتر است. در این گونه موارد جستوجوها و پرسشها براى پرده برداشتن از روى واقعیت، نه تنها فضیلتى نیست بلکه مذموم و ناپسند نیز مى باشد.

قرآن در این آیه به این موضوع اشاره کرده مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید ! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مى کند» (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لاَتَسْـَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ).

ولى از آنجا که سؤالات پیاپى از ناحیه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممکن است موجب تردید براى دیگران گردد و مفاسد بیش ترى به بار آورد، اضافه مى کند: «و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، براى شما آشکار مى شود» (وَ إِنْ تَسْـَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْءَانُ تُبْدَ لَکُمْ).

سپس مى افزاید: تصوّر نکنید اگر خداوند از بیان پاره اى از مسائل سکوت کرده از آن غفلت داشته، بلکه مى خواسته شما را در توسعه قرار دهد زیرا «خداوند آنها را بخشیده (و نادیده گرفته) است، و خداوند، آمرزنده و بردبار است» (عَفَااللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ).

امیرمؤمنان على(ع) در روایتى فرمود: «خداوند واجباتى براى شما قرار داده آنها را ضایع مکنید، و حدود و مرزهایى تعیین کرده، از آنها تجاوز ننمایید; و از امورى نهى کرده، در برابر آنها پرده درى نکنید، و از امورى ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچ گاه این کتمان از روى نسیان نبوده، در برابر این گونه امور، اصرارى در افشا نداشته باشید.»

(آیه 102) در این آیه براى تأکید مطلب مى گوید: «جمعى از پیشینیان شما، از آن سؤال کردند; و سپس با آن به مخالفت برخاستند» ممکن است شما هم چنین سرنوشتى پیدا کنید (قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا کَافِرِینَ).

 

لازم به ذکر است که آیه هاى فوق به هیچوجه راه سؤالات منطقى و آموزنده و سازنده را به روى مردم نمى بندد، بلکه منحصراً مربوط به سؤالات نابه جا و جستوجو از امورى است که نه تنها مورد نیاز نیست بلکه مکتوم ماندن آن بهتر و حتّى گاهى لازم است.

(آیه 103) در این آیه به چهار «بدعت» نابه جا اشاره شده که در میان عرب جاهلى معمول بود. آنها بر پاره اى از حیوانات اهلى به جهتى از جهات علامت و نامى گذارده و خوردن گوشت آن را ممنوع مى ساختند یا حتّى خوردن شیر و چیدن پشم و سوار شدن بر پشت آنها را مجاز نمى شمردند. یعنى عملا حیوان را بى استفاده و بیهوده رها مى ساختند.

قرآن مى گوید: «خداوند هیچ گونه بَحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است» و این بدعت، در اسلام ممنوع شد (مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَة وَ لاَسَائِبَة وَ لاَ وَصِیلَة وَ لاَحَام).

و امّا توضیح این چهار نوع حیوان:

1. «بَحیره» به حیوانى مى گفتند که پنج بار زاییده بود و پنجمین آنها ماده ـ و به روایتى نر ـ بود. گوش چنین حیوانى را شکاف وسیعى مى دادند و آن را به حال خود آزاد مى گذاشتند و از کشتن آن صرف نظر مى کردند.

2. «سائِبَه» شترى بوده که دوازده ـ و به روایتى ده ـ بچه مى آورد. آن را آزاد مى ساختند، حتّى کسى سوار بر آن نمى شد، تنها گاهى از شیر آن مى دوشیدند و به میهمان مى دادند.

3. «وَصیلَه» به گوسفندى مى گفتند که هفت بار فرزند مى آورد ـ و به روایتى به گوسفندى مى گفتند که دوقلو مى زایید ـ کشتن چنان گوسفندى را نیز حرام مى دانستند.

4. «حام» به حیوان نرى مى گفتند که ده بار از آن براى تلقیح حیوانات ماده استفاده مى کردند و هر بار فرزندى از نطفه آن بهوجود مى آمد مى گفتند این حیوان پشت خود را حمایت کرد. یعنى کسى حقّ سوار شدن بر آن را ندارد.

 

به هر حال، منظور حیواناتى بوده که خدمات فراوانى به صاحبان خود از طریق «انتاج» مى کردند و آنها نیز در مقابل یک نوع احترام و آزادى براى این حیوانات قائل مى شدند.

اگرچه در تمام این موارد جلوه هایى از روح شکرگزارى حتّى در برابر خدمت حیوانات وجود دارد، ولى از آنجا که اجراى چنین احترامى یک نوع اتلاف مال و از بین بردن نعمتهاى الهى محسوب مى شد زیرا عملاً کمتر کسى حاضر مى شد غذاى کافى به این حیوانات بدهد و از آنها مراقبت کند، در اسلام این کار ممنوع شد.

از این گذشته، آنها همه یا قسمتى از این برنامه را به خاطر بتها انجام مى دادند و آنها را نذر بت مى کردند. در این صورت مبارزه اسلام با این کار شکل مبارزه با بت پرستى نیز به خود مى گیرد.

عجیب اینکه بعضى از این حیوانات به مرگ طبیعى مى مردند که از گوشت آن به عنوان تبرّک استفاده مى کردند و این یک نوع عمل زشت دیگر بود.

سپس مى فرماید: «ولى کسانى که کافر شدند، بر خدا دروغ مى بندند» و مى گویند: قانون الهى است (وَ لَـکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ).

«و بیش تر آنها نمى فهمند» (وَ أَکْثَرُهُمْ لاَیَعْقِلُونَ).

(آیه 104) در این آیه به دلیل آنها در این تحریمهاى بى مورد اشاره کرده مى گوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود: به سوى آنچه خدا نازل کرده، و به سوى پیامبر بیایید. مى گویند: آنچه از پدران خود یافته ایم، ما را بس است» (وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا).

در حقیقت، خلافکارى ها و بت پرستى هاى آنها از یک نوع بت پرستى دیگر، یعنى تسلیم بدون قید و شرط در برابر آداب و رسوم خرافى نیاکان سرچشمه مى گرفت. قرآن مى گوید: «آیا اگر پدران آنها چیزى نمى دانستند، و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروى مى کنند)؟!» (أَوَ لَوْ کَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَیَعْلَمُونَ شَیْـًا وَ لاَیَهْتَدُونَ).

بنابراین، کار شما مصداق روشن تقلید جاهل از جاهل است که در میزان عقل و خرد بسیار ناپسند مى باشد.

 

شأن نزول: هرکس مسؤول کار خویش است
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma