(آیه 94) نقل شده که پیامبر(ص) بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامة بن زید را با جمعى از مسلمانان به سوى یهودیان که در یکى از روستاهاى فدک زندگى مى کردند فرستاد تا آنها را به سوى اسلام یا قبول شرایط ذمّه دعوت کنند.
یکى از یهودیان به نام مرداس، که از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود، به استقبال مسلمانان شتافت در حالى که به یگانگى خدا و نبوّت پیامبر اسلام(ص) گواهى مى داد.
اسامة بن زید به گمان اینکه مرد یهودى از ترس جان و براى حفظ مال اظهار اسلام مى کند و در باطن مسلمان نیست، به او حمله کرد و وى را کشت.
هنگامى که خبر به پیامبر رسید، سخت از این جریان ناراحت شد و فرمود: «تو مسلمانى را کشتى.» اسامة ناراحت شد و عرض کرد: این مرد از ترس جان و براى حفظ مالش اظهار اسلام کرد. حضرت فرمود: «تو که از درون او آگاه نبودى، چه مى دانى شاید به راستى مسلمان شده است.» در این موقع آیه نازل شد.