تفسیر:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
شأن نزول: انتخاب جانشین، نقطه پایان رسالت

در این آیه، خداوند به پیامبر(ص) دستور مى دهد که از آنها سؤال کن و «بگو: اى اهل کتاب! آیا به ما خرده مى گیرید؟! (مگر ما چه کرده ایم؟!) جز اینکه به خداوند یگانه، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه پیش از این نازل گردیده، ایمان آورده ایم» (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ).(1)

در پایان آیه جمله اى مى بینیم که در حقیقت بیان علّت جمله قبل است. مى گوید: اگر شما توحید خالص و تسلیم در برابر کتب آسمانى را بر ما ایراد مى گیرید، «به خاطر آن است که بیش تر شما، از راه حق، خارج شده اید» چون خودتان آلوده و منحرفید، اگر کسانى پاک و بر جادّه حق باشند در نظر شما عیب است (وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ).

(آیه 60) در این آیه عقاید تحریف شده و اعمال نادرست اهل کتاب و کیفرهایى که دامنگیرشان گردیده است، با وضع مؤمنان راستین و مسلمان مقایسه گردیده تا معلوم شود کدام یک از این دو دسته در خور انتقاد و سرزنش هستند. این یک پاسخ منطقى است که براى متوجّه ساختن افراد لجوج و متعصّب به کار مى رود. در مقایسه چنین مى گوید: آیا ایمان به خداى یگانه و کتب آسمانى داشتن در خور سرزنش و ایراد است، یا اعمال نارواى کسانى که گرفتار مجازات الهى شدند. اى پیامبر! «بگو آیا شما را از کسانى که موقعیت و پاداششان نزد خدا بدتر از این است، باخبر کنم؟!» (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَاللَّهِ).(2)

سپس به تشریح این مطلب پرداخته مى گوید: «کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، (و مسخ کرده،) و از آنها، میمونها و خوکهایى قرار داده، و پرستش بت کرده اند; موقعیت و محلّ آنها، بدتر است; و از راه راست، گمراه ترند» (مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَالطَّاغُوتَ أُولَـئِکَ شَرٌّ مَکَانًا وَ أَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ).(3)

(آیه 61) براى تکمیل بحث درباره منافقان اهل کتاب، در این آیه از نفاق درونى آنها پرده برداشته و به مسلمانان اعلام مى کند: «هنگامى که نزد شما مى آیند، مى گویند: ایمان آورده ایم (امّا) با کفر وارد مى شوند، و با کفر خارج مى گردند» و منطق شما در قلبشان کم ترین اثرى نمى بخشد (وَ إِذَا جَاءُوکُمْ قَالُوا ءَامَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ).

در پایان آیه به آنها اخطار مى کند: «و خداوند، از آنچه کتمان مى کردند، آگاه تر است» (وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا یَکْتُمُونَ).

(آیه 62) در این آیه نشانه هاى دیگرى از نفاق آنها را بازگو مى کند، از جمله اینکه مى گوید: «بسیارى از آنان را مى بینى که در گناه و تعدّى، و خوردن مال حرام، شتاب مى کنند» (وَ تَرَى کَثِیرًا مِنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِى الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ).

یعنى چنان در راه گناه و ستم گام برمى دارند که گویا به سوى اهداف افتخارآمیزى پیش مى روند و، بدون هیچ گونه شرم و حیا، سعى مى کنند از یکدیگر پیشى گیرند.

درپایان آیه براى تأکید زشتى اعمال آنها مى گوید: «چه زشت است کارى که انجام مى دادند» و بر آن مداومت دارند (لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ).

(آیه 63) سپس در این آیه حمله را متوجّه دانشمندان آنها کرده که با سکوت  خود آنان را به گناه تشویق مى نمودند. مى گوید: «چرا دانشمندان نصارى و علماى یهود، آنها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام، نهى نمى کنند» (لَوْلاَ یَنْهَیهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالاَْحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الاِْثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ).

یعنى دانشمندان براى اصلاح یک اجتماع فاسد، نخست باید افکار و اعتقادات نادرست آنها را تغییر دهند. به این ترتیب، آیه راه اصلاح جامعه فاسد را که باید از انقلاب فکرى شروع شود، به دانشمندان نشان مى دهد.

در پایان آیه، قرآن به همان شکل که گناهکاران اصلى را مذمّت نمود، دانشمندان ساکت و ترک کننده امر به معروف و نهى از منکر را مورد مذمّت قرار داده مى گوید: «چه زشت است عملى که انجام مى دادند!» (لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَصْنَعُونَ).

به این ترتیب، روشن مى شود که سرنوشت کسانى که وظیفه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر را ترک مى کنند، به خصوص اگر از دانشمندان و علما باشند، سرنوشت همان گناهکاران است و در حقیقت شریک جرم آنها محسوب مى شوند.

از ابن عباس، مفسّر معروف، نقل شده که مى گفت: این آیه شدیدترین آیه اى است که دانشمندان وظیفه نشناس و ساکت را توبیخ و مذمّت مى کند.

بدیهى است این حکم اختصاصى به علماى خاموش و ساکت یهود و نصارى ندارد و تمام رهبران فکرى و دانشمندانى که به هنگام آلوده شدن مردم به گناه و سرعت گرفتن در راه ظلم و فساد، خاموش مى نشینند در بر مى گیرد زیرا حکم خدا درباره همگان یکسان است.

امیرمؤمنان على(ع) در خطبه اى فرمود: «اقوام گذشته به این جهت هلاک و نابود گشتند که مرتکب گناهان مى شدند و دانشمندانشان سکوت مى کردند و نهى از منکر نمى نمودند، در این هنگام بلاها و کیفرهاى الهى بر آنها فرود مى آمد. پس شما اى مردم ! امر به معروف و نهى از منکر کنید تا به سرنوشت آنها دچار نشوید.»

(آیه 64) در این آیه یکى از مصداقهاى روشن سخنان ناروا و گفتار گناه آمیز یهود که در آیه قبل به طورکلّى به آن اشاره شد آمده است.

توضیح اینکه: تاریخ نشان مى دهد که یهود زمانى در اوج قدرت مى زیستند و بر قسمت مهمّى از دنیاى آباد آن زمان حکومت داشتند که زمان داوود و سلیمان بن داوود را به عنوان نمونه مى توان یادآور شد. در اعصار بعد نیز، قدرت آنها با نوسانهایى ادامه داشت، ولى با ظهور اسلام، به خصوص در محیط حجاز، ستاره قدرتشان افول کرده، مبارزه پیامبر(ص) با یهود بنى نضیر و بنى قریظه و یهود خیبر موجب نهایت تضعیف آنها گردید، در این موقع بعضى از آنها با در نظر گرفتن قدرت و عظمت پیشین از روى استهزا گفتند: دست خدا به زنجیر بسته شده و به ما بخششى نمى کند.

و از آنجا که بقیّه نیز به گفتار او راضى بودند، قرآن این سخن را به همه آنها نسبت داده مى گوید: «و یهود گفتند: دست خدا (با زنجیر) بسته است» (وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُاللَّهِ مَغْلُولَةٌ).

این آیه اشاره به اعتقادى است که یهود درباره مسأله قضا و قدر و سرنوشت داشتند زیرا هنگامى که زندگى یهود به هم خورد و ستاره اقبالشان غروب کرد، معتقد بودند این یک سرنوشت است و نمى توان آن را تغییر داد چراکه از آغاز همه این سرنوشتها تعیین شده و عملاً دست خدا بسته است!

خداوند در پاسخ آنها نخست به عنوان نکوهش و مذمّت از این عقیده ناروا مى گوید: «دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت (الهى) دور شوند» (غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا).

سپس براى ابطال این عقیده ناروا مى گوید: «بلکه هر دو دستِ (قدرتِ) او، گشاده است; هرگونه بخواهد، مى بخشد» (بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ).

نه اجبارى در کار او هست، نه محکوم جبر عوامل طبیعى و جبر تاریخ مى باشد، بلکه اراده او بالاتر از هرچیز و نافذ در همه چیز است.

بعد مى گوید: «ولى این آیات، که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیارى از آنها مى افزاید» (وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَ کُفْرًا).

امّا در مقابل این گفته ها و اعتقادات ناروا و لجاجت، خداوند مجازات سنگینى در این جهان براى آنها قائل شده است. آیه مى فرماید: «و ما در میان آنها تا روز قیامت عداوت و دشمنى افکندیم» (وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَـمَةِ).

و در قسمت اخیر آیه به کوششهاى یهود براى برافروختن آتش جنگها و لطف خدا در مورد رهایى مسلمانان از این آتشهاى نابودکننده اشاره کرده مى فرماید: «هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت» و شما را از آن حفظ کرد (کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ).

این در حقیقت یکى از نکات اعجازآمیز زندگى پیامبر(ص) است زیرا یهودیان از تمام مردم حجاز نیرومندتر و به مسائل جنگى آشناتر بودند. اضافه بر این، قدرت مالى فراوان داشتند، ولى چنان طومار قدرتشان درهم پیچید که به هیچوجه قابل پیش بینى نبود.

قرآن اضافه مى کند: «و براى فساد در زمین، تلاش مى کنند» (وَ یَسْعَوْنَ فِى الاَْرْضِ فَسَادًا).

«و خداوند، مفسدان را دوست ندارد» (وَاللَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ).

(آیه 65) به دنبال انتقاد از برنامه و روش اهل کتاب، در این آیه و آیه بعد آن چنان که اصول تربیتى اقتضا مى کند، قرآن براى بازگرداندن منحرفان اهل کتاب به راه راست و تقدیر از اقلّیتى که با اعمال خلاف آنها همگام نبود نخست مى گوید: «و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را مى بخشیم» (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ ءَامَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّـَاتِهِمْ).

نه تنها گناهانشان را مى بخشیم، «و آنها را در باغهاى پرنعمت بهشت، وارد مى سازیم» (وَ لاََدْخَلْناَهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ).

این در زمینه نعمتهاى معنوى و اخروى است.

(آیه 66) سپس به اثر عمیق ایمان و تقوا، حتّى در زندگى مادّى انسانها، اشاره کرده مى گوید: «و اگر آنان، تورات و انجیل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن] برپا دارند، از آسمان و زمین، روزى خواهند خورد» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَیةَ وَالاِْنْجِیلَ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ).

منظور از برپاداشتن تورات و انجیل، آن قسمت از تورات و انجیل واقعى است که در آن زمان در دست آنها بود.

در حقیقت، آیه فوق یک بار دیگر این اصل اساسى را مورد تأکید قرار مى دهد که پیروى از تعلیمات آسمانى انبیا تنها براى سامان دادن به زندگى پس از مرگ نیست، بلکه بازتاب گسترده اى در زندگى مادّى انسانها دارد; جمعیّتها را قوى، صفوف را فشرده، نیروها را متراکم، نعمتها را پربرکت، امکانات را وسیع و زندگى را مرفّه و امن و امان مى سازد.

نظرى به ثروتهاى عظیم مادّى و نیروهاى فراوان انسانى که امروز در دنیاى بشریت بر اثر انحراف از این تعلیمات نابود مى گردد، دلیل زنده این حقیقت است.

امروز مغزهاى متفکّرى که براى تکمیل و توسعه و تولید سلاحهاى مرگبار و کشمکشهاى استعمارى کار مى کند، قسمت مهمّى از نیروهاى ارزنده انسانى را تشکیل مى دهد. چه قدر نوع بشر به این نوع سرمایه ها و این مغزهایى که بیهوده از بین مى رود، براى رفع نیازمندى هایش محتاج است. چه قدر چهره دنیا زیبا و خواستنى و جالب بود اگر همه اینها در راه آبادى به کار گرفته مى شدند.

در پایان آیه به اقلّیت صالح این جمعیّت اشاره کرده مى گوید: «جمعى از آنها، معتدل و میانه رو هستند; ولى بیش ترشان اعمال بدى انجام مى دهند» (مِنْهُمْ أُمَّةً مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ).

نظیر این تعبیر درباره اقلّیت صالح اهل کتاب در آیه 159 سوره أعراف و آیه 75 سوره آل عمران نیز دیده مى شود.

 

 


1. «تنقمون» از ماده «نقمت»، در اصل به معنى انکار کردن چیزى است به زبان یا عمل و مجازات نمودن.

2. «مثوبة» و ثواب، در اصل به معنى رجوع و بازگشت به حالت اوّل است و به هرگونه سرنوشت یا جزا نیز گفته مى شود. البتّه غالباً در مورد پاداشهاى نیک به کار مى رود. در آیه فوق مى تواند به معنى سرنوشت یا به معنى جزا و کیفر بوده باشد.

3. «سواء» در لغت به معنى مساوات و اعتدال است و اینکه در آیه فوق به جادّه مستقیم، سواءالسّبیل گفته شده زیرا دو طرف آن مساوى و هموار است، و به هر روش معتدل و خالى از انحراف، راه راست گفته مى شود.

شأن نزول: انتخاب جانشین، نقطه پایان رسالت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma