ماجراى گاو بنى اسرائیل

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
عصیانگران روز شنبه نکات آموزنده این داستان

(آیه 67) از این آیه به بعد برخلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنى اسرائیل خوانده ایم که همه به طور فشرده بود، ماجرایى به صورت مشروح آمده است.

ماجرا ـ آن گونه که از قرآن و تفاسیر برمى آید ـ چنین بود که یک نفر از بنى اسرائیل به طرز مرموزى کشته مى شود و قاتل او شناخته نمى شود.

در میان قبایل و اسباط بنى اسرائیل نزاع درگیر مى شود. داورى را براى فصل خصومت نزد موسى(ع) مى برند و حلّ مشکل را از او خواستار مى شوند. موسى(ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجازآمیزى به حلّ این مشکل چنانکه در تفسیر آیات مى خوانید مى پردازد.

قرآن مى گوید: «و (به یاد آورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور مى دهد ماده گاوى را ذبح کنید» و قطعه اى از بدن آن را به مقتولى که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرّفى کند و غوغا خاموش شود (وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).

«گفتند: آیا ما را مسخره مى کنى؟» (قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًَا).

موسى «گفت: به خدا پناه مى برم از اینکه از جاهلان باشم!» (قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ).

یعنى مسخره کردن کار افراد نادان است و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.

(آیه 68) «گفتند: (پس) از خداى خود بخواه که براى ما روشن کند این (ماده گاو) چگونه (ماده گاوى) باشد؟» (قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنُ لَنَا مَا هِىَ).

موسى «گفت: (خداوند) مى فرماید: ماده گاوى است که نه پیر و از کار افتاده باشد، و نه بکر و جوان; بلکه میان این دو باشد» (قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ فَارِضٌ وَ لاَبِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذلِکَ).

و براى اینکه بیش از این مسأله را به درازا نکشند و با بهانه جویى فرمان خدا را به تأخیر نیندازند، در پایان افزود: «آنچه به شما دستور داده شده، (هرچه زودتر) انجام دهید» (فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ).

(آیه 69) ولى آنها دست از لجاجت برنداشتند. «گفتند: از پروردگار خود بخواه که براى ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟» (قَالُواادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا).

موسى(ع) «گفت: (خداوند) مى گوید: گاوى باشد زرد یک دست، که بینندگان را شاد و مسرور سازد» (قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِـعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ).

شگفت اینکه به این مقدار اکتفا نکردند و هر بار با بهانه جویى کار خود را مشکل تر ساخته و دایره وجود چنان گاوى را تنگ تر نمودند.

(آیه 70) «گفتند: از خدایت بخواه براى ما روشن کند که چگونه (گاوى) باید باشد؟» (قَالُواادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِىَ).

«زیرا این گاو براى ما مبهم شده» (إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا).

«و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد» (وَ إِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ).

(آیه 71) موسى «گفت: (خداوند) مى فرماید: گاوى باشد که نه براى شخم زدن رام شده; و نه براى زراعت آبکشى کند» (قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَذَلُولٌ تُثِیرُ الاَْرْضَ وَ لاَ تَسْقِى الْحَرْثَ).

«از هر عیبى برکنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).

«و حتّى هیچ گونه رنگ دیگرى در آن نباشد» (لاَشِیَةَ فِیهَا).

در اینجا که سؤال دیگرى نداشتند «گفتند: الآن حق (مطلب) را آوردى» (قَالُوا الْـَـنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).

«سپس (چنان گاوى را پیدا کردند و) آن را سر بریدند، ولى مایل نبودند این کار را انجام دهند» (فَذَبَحُوهَا وَ مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ).

(آیه 72) قرآن بعد از ذکر جزییات ماجرا آن را به صورت خلاصه در این آیه و آیه بعد چنین مطرح مى کند: «و (به یاد آورید) هنگامى را که فردى را به قتل رساندید; سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید; و خداوند آنچه را مخفى مى داشتید، آشکار مى سازد» (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَءْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ).

(آیه 73) «سپس گفتیم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنید» تا زنده شود و قاتل را معرّفى کند (فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا).

«خداوند این گونه مردگان را زنده مى کند» (کَذلِکَ یُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى).

«و آیات خود را به شما نشان مى دهد; شاید اندیشه کنید!» (وَ یُرِیکُمْ ءَایَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).

(آیه 74) در این آیه به مسأله قساوت بنى اسرائیل پرداخته مى گوید: «سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد; همچون سنگ، یا سخت تر!» (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِىَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).

«چراکه پاره اى از سنگها مى شکافد، و از آن نهرها جارى مى شود» (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَْنْهَارُ).

«و پاره اى از آنها شکاف برمى دارد و آب از آن تراوش مى کند» (وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ).

«و پاره اى از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر مى افتد» (وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ).

امّا دلهاى شما، نه از خوف خدا مى تپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانى است.

«و خداوند از اعمال شما غافل نیست» (وَ مَا اللَّهُ بِغَافِل عَمَّا تَعْمَلُونَ).

و این تهدیدى است براى جمعیّت بنى اسرائیل و همه کسانى که خطّ آنها را ادامه مى دهند.

 

عصیانگران روز شنبه نکات آموزنده این داستان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma