غزوه احد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
تفسیر: بیگانگان را محرم اسرار خود نسازید شأن نزول:

از روایات و تواریخ اسلامى درباره حادثه احد چنین استفاده مى شود: هنگامى که قریش در جنگ بدر شکست خوردند و با دادن هفتاد کشته و هفتاد اسیر به مکّه مراجعت کردند، ابوسفیان به مردم مکّه اخطار کرد نگذارند زنان بر کشته هاى بدر گریه کنند زیرا اشک چشم، اندوه را از بین مى برد و عداوت و دشمنى را نسبت به محمّد از قلبهاى آنان زایل مى کند.

ابوسفیان خود عهد کرده بود تا از قاتلان جنگ بدر انتقام نگیرد، با همسرش همبستر نشود.

در سال سوم هجرت، قریش به عزم جنگ با پیامبر با سه هزار سوار و دوهزار پیاده، با تجهیزات کافى از مکّه خارج شدند و، براى اینکه در میدان جنگ بیش تر استقامت کنند، بتهاى بزرگ و زنان خویش را نیز با خود حرکت دادند.

عبّاس عموى پیامبر هنوز اسلام نیاورده بود، ولى از آنجا که به برادرزاده خود زیاد علاقه مند بود، هنگامى که دید لشکر نیرومند قریش به قصد جنگ با پیامبر از مکّه بیرون آمد، بى درنگ نامه اى نوشت و به وسیله مردى از قبیله بنى غفار به مدینه فرستاد. هنگامى که پیامبر از جریان مطّلع شد با سعد بن ابى ملاقات کرد و گزارش عبّاس را به او رساند.

در همان روز پیامبر(ص) به چند نفر از مسلمانان دستور داد که به راه مکّه و مدینه بروند و از اوضاع لشکر قریش اطّلاعاتى به دست آورند.

طولى نکشید که دو بازرس برگشتند و گفتند که این سپاه نیرومند تحت فرماندهى خود ابوسفیان است.

پیامبر همه اصحاب و اهل مدینه را دعوت کرد و موضوع دفاع را آشکارا با آنها در میان گذاشت. سپس در اینکه در داخل مدینه به پیکار دست زنند یا از شهر خارج شوند، با مسلمانان به مذاکره پرداخت. عدّه اى گفتند از مدینه خارج نشویم و در کوچه هاى تنگ شهر با دشمن بجنگیم زیرا در این صورت حتّى مردان ضعیف و زنان و کنیزان نیز مى توانند به لشکر کمک کنند.

این رأى به خاطر وضعِ خاصّ مدینه در آن روز، مورد توجّه پیامبر بود ولى گروهى از جوانان و جنگ جویان گفتند اى پیامبر، باید از شهر خارج شده با دشمن بجنگیم، اگر کسى از ما کشته شود شربت شهادت نوشیده است و اگر هم کسى نجات یافت به افتخار جهاد در راه خدا نائل شده است.

این گونه سخنان و حماسه ها، طرفداران خروج از مدینه را بیش تر کرد.

 

خود پیغمبر(ص)، با اینکه تمایل به خروج از مدینه نداشت، به این مشورت احترام گذاشت و با یک نفر از اصحاب براى مهیّا کردن اردوگاه از شهر خارج شد و محلّى را در دامنه کوه احد که از جهت شرایط نظامى موقعیت حسّاسى داشت، براى اردوگاه انتخاب نمود.

آن روز، روز جمعه بود. پیامبر(ص) براى اداى خطبه نماز جمعه ایستاد. بعد از حمد و ثناى خداوند یکتا، مسلمانان را از نزدیک شدن سپاه قریش آگاه ساخت و فرمود: «اگر شما با جان و دل براى جنگ آماده باشید و با چنین روحیّه اى با دشمنان بجنگید، خداوند به طور یقین پیروزى را نصیبتان مى کند.» و در همان روز با هزار نفر از مهاجر و انصار رهسپار اردوگاه شدند.

پیامبر(ص) شخصاً فرماندهى لشکر را به عهده داشت و در طول راه از صفوف لشکر سان مى دید.

مورّخ معروف حلبى در کتاب خود مى نویسد: پیامبر(ص) هنوز به احد نرسیده بود که ضمن بازدید لشکر، گروهى را در میان آنها دید که هرگز ندیده بود. پرسید اینها کیستند؟ عرض کردند: عدّه اى از یهود که با عبداللّه بن ابىّ هم پیمان بوده اند و بدین مناسبت به یارى مسلمانان آمده اند. حضرت تأمّلى کرد و فرمود: «براى جنگ با مشرکان از مشرکان نتوان یارى گرفت، مگر اینکه مسلمان شوند.»

یهود این پیشنهاد را قبول نکردند و همگى به مدینه بازگشتند.

به هرحال، پیامبر(ص) پس از تصفیه لازم، با قواى خود که هفت صد نفر بودند، به پاى کوه احد رسید. بعد از اداى نماز صبح، صفوف مسلمانان را آراست. عبداللّه بن جبیر را با پنجاه نفر از تیراندازان ماهر مأمور ساخت در دهانه شکاف کوه قرار گیرند و فرمود: «حتّى اگر ما، دشمن را تا مکّه تعقیب کنیم یا اگر دشمن ما را شکست داد و ما را تا مدینه مجبور به عقب نشینى کرد، باز هم از سنگرگاه خود دور نشوید.»

از آن طرف ابوسفیان، خالد بن ولید را با دویست سرباز زبده، مراقب این گردنه کرد و دستور داد در کمین باشید تا وقتى که سربازان اسلامى از این درّه کنار بکشند، آن گاه لشکر اسلام را از پشتِ سر مورد حمله قرار دهید.

 

دو لشکر مهیّاى جنگ شدند. اینک، صداى اللّه اکبر اللّه اکبر مسلمانان، تمام جلگه و دامنه احد را پر کرده است. در طرف دیگر میدان، زنان و دختران قریش، براى تحریک عواطف و احساسات جنگ جویان قریش، اشعارى را، گویا با دف و نى مى خواندند.

پس از شروع جنگ، مسلمانان با یک حمله شدید توانستند لشکر قریش را درهم بشکنند. آنها پا به فرار گذاردند و سربازان اسلام به تعقیب آنها پرداختند.

این عقب نشینى قریش باعث شد جمعى از تازه مسلمانان، به خیال اینکه دشمن شکست خورده است، براى جمع آورى غنایم، یک مرتبه پستهاى خود را ترک کنند. حتّى تیراندازانى که در بالاى کوه ایستاده بودند، سنگرهاى خود را ترک گفتند و به میدان جنگ ریختند. هرقدر عبداللّه بن جبیر دستور پیامبر(ص) را متذکّر شد، جز عدّه کمى که عددشان حدود ده نفر بود، در جایگاه حسّاس خود نایستادند.

نتیجه مخالفت دستور پیامبر(ص) این شد که ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زیر شمشیر دشمن دیدند. در همین موقع، افسر شجاع اسلام، حمزه سیّدالشهداء با بعضى دیگر از یاران شجاع پیامبر شربت شهادت نوشیدند و جز عدّه معدودى بقیّه از وحشت پا به فرار گذاشتند.

در این جنگ خطرناک آنکه بیش از همه فداکارى مى کرد و هر حمله اى که از جانب دشمن به پیغمبر مى شد دفع مى نمود، علىّ بن أبى طالب(ع) بود. او با کمال رشادت مى جنگید تا اینکه شمشیرش شکست. پیغمبر(ص) شمشیر خود را که موسوم به ذوالفقار بود، به وى داد. سرانجام پیامبر(ص) در جایى سنگر گرفت و على(ع) همچنان از او دفاع مى کرد تا آنکه، طبق نقل بعضى از مورّخان، بیش از شصت زخم به سر، صورت و بدن او وارد آمد. در همین موقع بود که پیک وحى به پیامبر عرضه داشت: «اى محمّد، معناى مواسات همین است.»

پیغمبر فرمود: «على از من است و من از اویم.» و جبرئیل گفت: «و من هم از هر دوتاى شما.»

امام صادق(ع) مى فرماید: «پیامبر(ص) پیک وحى را میان زمین و آسمان مشاهده کرد که مى گوید: لا سَیفَ إلاّ ذوالفقارِ وَ لا فَتى إلاّ عَلىٌّ.»

در این اثنا فریادى برخاست که محمّد کشته شد!

بعضى از سیره نویسان مى گویند: ابن قمعه، یکى از سربازان اسلام به نام مصعب را به گمان اینکه پیغمبر است با ضربه سختى از پاى درآورد و سپس با صداى بلند فریاد زد: به لات و عزّى سوگند که محمّد کشته شد!

این شایعه بى گمان به نفع اسلام و مسلمین بود زیرا دشمن به گمان اینکه محمّد(ص) کشته شده، احد را به قصد مکّه ترک گفت، وگرنه قشون فاتح قریش بدون کشتن آن حضرت احد را ترک نمى کردند.

خبر کشته شدن پیامبر(ص) تزلزل بیش ترى در جمعى از مسلمانان بهوجود آورد. آن عدّه از مسلمانانى که در میدان جنگ بودند، براى اینکه بقیّه پراکنده نگردند، پیغمبر(ص) را بالاى کوه بردند تا به مسلمانان نشان دهند که او زنده است. فراریان برگشتند و به دور حضرت جمع شدند. پیغمبر(ص) فراریان را ملامت مى کرد. مسلمانان زبان عذر گشودند و گفتند: اى پیغمبر خدا، ما آوازه قتل تو را شنیدیم و از شدّت ترس فرار کردیم.

بدین ترتیب، در جنگ احد نسبت به مسلمانان خسارات مالى و جانى فراوانى وارد شد و هفتاد تن از مسلمانان در میدان جنگ کشته شدند و عدّه زیادى مجروح افتادند، امّا مسلمانان از شکست، درس بزرگى آموختند که ضامن پیروزى آنها در میدانهاى آینده شد.

(آیه 123) از اینجا به بعد آیاتى است که براى تقویت روحیه شکست خورده مسلمانان در یک حالت بحرانى نازل گردید. نخست به پیروزى چشمگیر مسلمانان در میدان بدر اشاره شده تا با یادآورى آن خاطره، به آینده خویش دلگرم شوند. مى فرماید: «خداوند شما را در بدر یارى کرد (و بر دشمنان خطرناک، پیروز ساخت); در حالى که شما (نسبت به آنها)، ناتوان بودید» (وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْر وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ).(1)

عدد شما 313 نفر با تجهیزات کم و مشرکان بیش از هزار نفر و با تجهیزات فراوان بودند.

«پس، از خدا بپرهیزید (و در برابر دشمن، مخالفت فرمان پیامبر نکنید)، تا شکر نعمت او را به جا آورده باشید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

(آیه 124) سپس خاطره یارى مسلمانان در میدان بدر به وسیله فرشتگان را یادآورى کرده مى گوید: «در آن هنگام که تو به مؤمنان مى گفتى: آیا کافى نیست که پروردگارتان، شما را به سه هزار نفر از فرشتگان، که (از آسمان) فرود مى آیند، یارى کند؟!» (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلَـثَةِ ءَالاَف مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُنْزَلِینَ).

(آیه 125) «آرى (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانه هایى با خود دارند، مدد خواهد داد» (بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَـذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ ءَالاَف مِنَ الْمَلاَئِکَةِ مُسَوِّمِینَ).(2)

(آیه 126) «ولى اینها را خداوند فقط بشارت، و براى اطمینان خاطر شما قرار داده; وگرنه، پیروزى تنها از جانب خداوند تواناى حکیم است» هم راه پیروزى را مى داند و هم قدرت بر اجراى آن دارد (وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).

(آیه 127) در این آیه مى فرماید: این وعده را که خدا به شما داده، «براى این است که قسمتى از پیکر لشکر کافران را قطع کند; یا آنها را با ذلّت برگرداند; تا مأیوس و ناامید، (به وطن خود) بازگردند» (لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ).

«طَرَف» در آیه به معنى قطعه و «یکتبهم» از ماده «کبت» به معنى بازگرداندن به زور و همراه با ذلّت است.

 

 


1. «بدر» در اصل نام مردى بود که در سرزمینى میان مکّه و مدینه چاه آبى داشت. به همین جهت، آن سرزمین به نام او بدر نامیده شده و از نظر ریشه لغت، بدر به معنى پر و کامل است. از این رو، ماه شب چهارده را بدر مى نامند.

2. «فَور» در اصل به معنى جوشش و غلیان دیگ و مانند آن است. به همین جهت، در کارهایى که به سرعت انجام مى شود، این کلمه به کار مى رود.

 

تفسیر: بیگانگان را محرم اسرار خود نسازید شأن نزول:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma