آنها که دین را به بازى گرفته اند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
دورى از مجالس اهل باطل دلایل توحید در آسمانها

(آیه 70) این آیه که در حقیقت بحث آیه قبل را تکمیل مى کند، به پیامبر(ص) دستور مى دهد: «و رها کن کسانى را که آیین (فطرى) خود را به بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنیا، آنها را مغرور ساخته» (وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا).

اشاره به اینکه آیین آنها از نظر محتوا، واهى و بى اساس است.

البته آیه اختصاصى به کفّار ندارد و شامل همه کسانى مى شود که مقدّسات و احکام الهى را بازیچه نیل به هدفهاى مادى و شخصى قرار مى دهند. دین را وسیله دنیا و حکم خدا را بازیچه اغراض شخصى مى سازند.

سپس به پیامبر(ص) دستور مى دهد: «و با این (قرآن)، به آنها یادآورى نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند» (وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا کَسَبَتْ).(1)

و در قیامت «جز خدا، نه یاورى دارند، و نه شفاعت کننده اى» (لَیْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِىٌّ وَ لاَشَفِیعٌ).

«و (چنین کسى) هرگونه عوضى بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد» (وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْل لاَیُؤْخَذْ مِنْهَا).(2)

«آنها کسانى هستند که گرفتار اعمالى شده اند که خود انجام داده اند» (أُولَـئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِمَا کَسَبُوا).

جمله فوق به منزله دلیل و علّت عدم قبول غرامت و عدم وجود ولىّ و شفیع براى آنهاست. یعنى مجازات آنها بر اثر یک عامل خارجى نیست که بتوان آن را به نوعى دفع کرد، بلکه از درون ذات و صفات و اعمال خودشان سرچشمه مى گیرد. از این رو رهایى از آن ممکن نیست.

سپس به گوشه اى از مجازاتهاى دردناک آنها اشاره کرده مى گوید: «نوشابه اى از آب سوزان براى آنهاست; و عذاب دردناکى به خاطر اینکه کفر مىورزیدند» و آیات الهى را انکار مى کردند (لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیم وَ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ).

(آیه 71) در برابر اصرار مشرکان براى دعوت مسلمانان به کفر و بت پرستى، این آیه به پیامبر(ص) دستور مى دهد «بگو: آیا غیر از خدا، چیزى را بخوانیم (و عبادت کنیم) که نه سودى به حال ما دارد، نه زیانى» (قُلْ أَنَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَیَنْفَعُنَا وَ لاَیَضُرُّنَا).

اشاره به اینکه معمولا کارهاى انسان یا به خاطر جلب منفعت است و یا به خاطر دفع ضرر.

سپس به استدلال دیگرى در برابر مشرکان دست مى زند مى گوید: «و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟!» (وَ نُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَینَا اللَّهُ).(3)

سپس با ذکر مثال مطلب را روشن تر مى سازد مى گوید: «همانند کسى که بر اثر وسوسه هاى شیطان، در روى زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است» (کَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِى الاَْرْضِ حَیْرَانَ).(4)

«در حالى که یارانى هم دارد که او را به هدایت دعوت مى کنند (و مى گویند:) به سوى ما بیا» (لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا).

ولى چنان سرگردان است که گویى سخنانشان را نمى شنود یا قادر بر تصمیم گیرى نیست.

در پایان آیه به پیامبر(ص) دستور مى دهد «بگو: تنها هدایت خداوند، هدایت است; و ما دستور داریم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم» (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ).

این جمله دلیل دیگرى بر نفى مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسى باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار و مربّى جهان هستى است، نه بتها که هیچ نقشى در ایجاد و اداره این جهان ندارند.

(آیه 72) در این آیه دنباله دعوت الهى را چنین شرح مى دهد: «و (نیز به ما فرمان داده شده به) اینکه: نماز را برپا دارید; و از او بپرهیزید; و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد» (وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلَوةَ وَاتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِى إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ).

(آیه 73) این آیه دلیلى بر مطالب آیه قبل و بر لزوم تسلیم در برابر پروردگار و پیروى از هدایت اوست. نخست مى گوید: «اوست که آسمانها و زمین را به حق آفرید» (وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ).

تنها چنین کسى که مبدأ عالم هستى است، شایسته رهبرى مى باشد و باید تنها در برابر فرمان او تسلیم بود زیرا همه چیز را براى هدف صحیحى آفریده است.

سپس مى فرماید: نه تنها مبدأ عالم هستى اوست بلکه رستاخیز نیز به فرمان او صورت مى گیرد «و آن روز که (به هر چیز) مى گوید: موجود باش! موجود مى شود» (وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونَ).

جمله فوق مربوط به رستاخیز و فرمان الهى درباره آن است.

بعد اضافه مى کند: «سخن او، حق است» (قَوْلُهُ الْحَقُّ).

یعنى همان طور که آغاز آفرینش بر اساس هدف و مصلحت بود، رستاخیز نیز چنین خواهد بود.

«و در آن روز که در صور دمیده مى شود، حکومت مخصوص اوست» (وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِى الصُّورِ).

درست است که مالکیت و حکومت خداوند بر تمام عالم هستى از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد داشت، ولى از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب در پیشبرد اهداف و انجام کارها مؤثّر است، گاهى این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مسبب الأسباب است غافل مى کند، امّا در آن روز که همه این اسباب از کار مى افتد، مالکیت و حکومت او از هر زمان آشکارتر و روشن تر مى گردد.

در پایان آیه به سه صفت از صفات خداوند اشاره کرده مى گوید: «از پنهان و آشکار باخبر است» (عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ).

«و اوست حکیم و آگاه» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).

یعنى به مقتضاى علم و آگاهیش اعمال بندگان را مى داند و به مقتضاى قدرت و حکمتش به هر کس جزاى مناسب مى دهد.

(آیه 74) از آنجا که این سوره جنبه مبارزه با شرک و بت پرستى دارد، در اینجا به گوشه اى از سرگذشت ابراهیم(ع) اشاره کرده مى گوید: به خاطر بیاورید «هنگامى را که ابراهیم به پدرش ]= عمویش[ آزر گفت: آیا بتهایى را معبودان خود انتخاب مى کنى؟!» (وَ إِذْ قَالَ إِبْرهیِمُ لاَِبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً).

«من، تو و قوم تو را در گمراهى آشکارى مى بینم» (إِنِّى أَرَیکَ وَ قَوْمَکَ فِى ضَلاَل مُبِین).

چه گمراهى از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد و موجود بى جان و بى شعورى را پناهگاه خود بپندارد و حلّ مشکلاتش را از آنها بخواهد.

جمعى از مفسّران اهل تسنن، آزر را پدر واقعى ابراهیم مى دانند در حالى که مفسّران و دانشمندان شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود، بعضى او را پدر مادر و بسیارى او را عموى ابراهیم دانسته اند.

 

 


1. «تبسل» از ماده «بسل» به معنى نگاه دارى و منع کردن از چیزى با قهر و غلبه است. از این رو به وادار کردن کسى به تسلیم، «ابسال» گفته مى شود. در آیه فوق به معنى تسلیم شخص و گرفتارى او در چنگال اعمال بد خویش آمده است.

2. «عدل» در اینجا به معنى معادل و چیزى است که به عنوان جبران کار خلاف داده مى شود تا شخص آزاد گردد. در حقیقت، معنى آن شبیه غرامت و جریمه است.

3. «أعقاب» جمع «عقب»، به معنى پاشنه پاست. بازگشت به روى پاشنه پا به معنى عقب گرد و کنایه از انحراف و بازگشت از هدف است، همان چیزى که امروز از آن به «ارتجاع» تعبیر مى کنند.

4. «استهوته» از ماده «هوى»، به معنى وادارکردن کسى به پیروى از هوى و هوس است. واژه «حیران» در لغت به معنى رفتوآمد است و معمولاً کنایه از سرگردانى مى باشد. بنابراین، آیه فوق افرادى را که از ایمان به شرک بازگردند به هوى پرستان سرگردان تشبیه کرده که برنامه هاى زنده خود را از شیطان الهام مى گیرند.

 

دورى از مجالس اهل باطل دلایل توحید در آسمانها
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma