تفسیر:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 1
شأن نزول: شأن نزول: نخستین مهاجران اسلام

این آیه به گوشه دیگرى از کارشکنى ها و ایرادهاى اهل کتاب (یهود و نصارى) اشاره مى کند مى گوید: «بگو: اى اهل کتاب ! شما هیچ آیین صحیحى ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه را از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است، برپا دارید» (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَىْء حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْرَیةَ وَالاِْنْجِیلَ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ).

زیرا این کتابها همه از یک مبدأ صادر شده و اصول اساسى آنها یکى است اگرچه آخرین کتاب آسمانى، کامل ترین و جامع ترین آنهاست و به همین دلیل لازم العمل است.

قرآن بار دیگر به وضع اکثریت اهل کتاب اشاره کرده مى گوید: «ولى آنچه بر تو از سوى پروردگارت نازل شده، (نه تنها مایه بیدارى آنها نمى گردد، بلکه) بر طغیان و کفر بسیارى از آنها مى افزاید» (وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَ کُفْرًا).

در پایان آیه، پیامبر خود را در برابر سرسختى این اکثریت منحرف تسلّى مى دهد مى گوید: «از این قوم کافر، (و مخالفت آنها،) غمگین مباش» (فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ).

زیرا زیان آن متوجّه خودشان خواهد شد و به تو ضررى نمى رساند. بدیهى است محتواى این آیه اختصاص به قوم یهود ندارد، مسلمانان نیز اگر تنها به ادّعاى اسلام اکتفا کنند و اصول تعلیمات انبیا به خصوص کتاب آسمانى خود را برپا ندارند، هیچ گونه موقعیت و ارزشى نه در پیشگاه خدا و نه در زندگى فردى و اجتماعى نخواهند داشت و همیشه زبون و زیردست و شکست خورده خواهند بود.

(آیه 69) در این آیه موضوع فوق را مورد تأکید قرار داده مى گوید: «آنها که ایمان آورده اند، و یهود و صابئان و مسیحیان، هرگاه به خداوند یگانه و روز جزا، ایمان بیاورند، و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگین خواهند شد» (إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَهُمْ یَحْزَنُونَ).

این آیه پاسخ دندان شکنى است به کسانى که نجات را در پناه ملّیت خاصّى مى دانند و میل دارند میان دستورهاى انبیا تبعیض قائل شوند و دعوتهاى مذهبى را با تعصّب قومى بیامیزند.

(آیه 70) در سوره بقره و اوایل همین سوره به پیمان مؤکّدى که خداوند از بنى اسرائیل گرفته بود اشاره شده است، در این آیه بار دیگر این پیمان را یادآورى کرده مى فرماید: «ما از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم; و رسولانى به سوى آنها فرستادیم» (لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِى إِسْرَائِیلَ وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً).

سپس مى افزاید: آنها نه تنها به این پیمان عمل نکردند، بلکه «هر زمان پیامبرى حکمى بر خلاف هوسها و دلخواه آنها مى آورد (به مبارزه بر ضدّ او دست مى زدند)، عدّه اى را تکذیب مى کردند و عدّه اى را (که با تکذیب نمى توانستند از نفوذشان جلوگیرى کنند) مى کشتند» (کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَتَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُوا وَ فَرِیقًا یَقْتُلُونَ).

(آیه 71) در این آیه به غرور نابه جاى آنها در برابر این همه طغیان و جنایات اشاره کرده مى فرماید: «گمان کردند مجازاتى در کار نخواهد بود» (وَ حَسِبُوا أَلاَّ تَکُونَ فِتْنَةٌ).

و همان طور که در آیات دیگر تصریح شده، خود را یک نژاد برتر مى پنداشتند و به عنوان فرزندان خدا از خود یاد مى کردند.

سرانجام این غرور خطرناک و خود برتربینى همانند پرده اى بر چشم و گوش آنها افتاد. «از این رو (از دیدن حقایق و شنیدن سخنان حق،) نابینا و کر شدند» (فَعَمُوا وَ صَمُّوا).

امّا هنگامى که عاقبت شوم اعمال خود را مشاهده کردند، توبه کردند و دریافتند که تهدیدهاى الهى جدّى است و آنها هرگز یک نژاد برتر نیستند. «سپس خداوند توبه آنها را پذیرفت» (ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).

ولى این بیدارى و پشیمانى دیرى نپایید باز طغیان و پشت پا زدن به حق و عدالت شروع شد; «دگر بار در خواب غفلت فرو رفتند، و) بسیارى از آنها کور و کر شدند» (ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ).

در پایان آیه در یک جمله پر معنى مى گوید: «و خداوند به آنچه انجام مى دهند، بیناست» (وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ).

(آیه 72) در تعقیب بحثهایى که در مورد انحرافات یهود در آیات قبل گذشت، این آیه و آیات بعد از انحرافات مسیحیان سخن مى گوید. نخست از مهم ترین انحراف مسیحیت یعنى مسأله الوهیت مسیح بحث کرده مى گوید: «آنها که گفتند خداوند همان مسیح فرزند مریم است، به یقین کافر شدند» (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ).

چه کفرى از این بالاتر که خداوند نامحدود از هر جهت را با مخلوقى که از هر جهت محدود است یگانه و متّحد بدانند!

با اینکه خود «مسیح گفت: اى بنى اسرائیل! خداوند یگانه را که پروردگار من و شماست پرستش کنید» (وَ قَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِى إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّى وَ رَبَّکُمْ).

و نیز مسیح براى تأکید این مطلب و رفع هرگونه ابهام و اشتباه افزود: «زیرا هرکس شریکى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است; و جایگاه او دوزخ است» (إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکَ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَیهُ النَّارُ).

و نیز براى تأکید بیش تر و اثبات این حقیقت که شرک و غلو یک نوع ظلم آشکار است، گفت: «و ستمگران یار و یاورى ندارند» (وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَار).

آنچه در آیه فوق در مورد اصرار مسیح(ع) روى مسأله توحید دیده مى شود، مطلبى است که با منابع موجود مسیحیت نیز هماهنگ است و از دلایل عظمت قرآن محسوب مى شود.

(آیه 73) آنچه در آیه قبل آمد مسأله غلو و وحدت مسیح با خدا بود، در این آیه به مسأله تعدّد خدایان از نظر مسیحیان یعنى تثلیث در توحید اشاره کرده مى گوید: «آنها که گفتند خداوند، یکى از سه خداست (نیز) به یقین کافر شدند» (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَـثَة).

قرآن به طور قاطع در پاسخ آنها مى گوید: «معبودى جز معبود یگانه نیست» (وَ مَا مِنْ إِلَـه إِلاَّ إِلَـهٌ وَاحِدٌ).

دگر بار به آنها اخطار مى کند: «و اگر از آنچه مى گویند دست برندارند، عذاب دردناکى به کافران آنها (که روى این عقیده ایستادگى کنند،) خواهد رسید» (وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَـیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).

(آیه 74) در این آیه از آنها دعوت مى کند که از این عقیده کفرآمیز توبه کنند تا خداوند آنها را مشمول عفو و بخشش قرار دهد. از این رو مى گوید: «آیا به سوى خدا بازنمى گردند، و از او طلب آمرزش نمى کنند؟! (در حالى که) خداوند آمرزنده مهربان است» (أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

(آیه 75) در این آیه با دلایل روشنى اعتقاد مسیحیان به الوهیت مسیح را ابطال مى کند. نخست مى گوید: «مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود; پیش از وى نیز، فرستادگان دیگرى بودند» (مَاالْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ).

اگر رسالت از ناحیه خدا دلیل بر الوهیت و شرک است، چرا درباره سایر پیامبران این مطلب را قائل نمى شوید ؟

سپس براى تأیید این سخن مى گوید: «مادرش، زن بسیار راستگویى بود» (وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ).

یعنى کسى که داراى مادر است و در رحم زنى پرورش یافته چگونه مى تواند خدا باشد؟

دیگر اینکه اگر مادرش محترم است به خاطر این است که او هم در مسیر رسالت مسیح با وى هماهنگ بود و از رسالتش پشتیبانى مى کرد. به این ترتیب، بنده خاصّ خدا بود و نباید او را همچون یک معبود، همان طور که در میان مسیحیان رایج است که در برابر مجسمه او تا سرحدّ پرستش خضوع مى کنند، عبادت کرد.

بعد به یکى دیگر از دلایل نفى ربوبیت مسیح اشاره کرده مى گوید: او و مادرش «هر دو، غذا مى خوردند» (کَانَا یَأْکُلاَنِ الطَّعَامَ).

در پایان آیه به روشنى این دلایل از یک طرف و سرسختى و نادانى آنها در برابر این دلایل آشکار از طرف دیگر اشاره کرده مى گوید: «بنگر چگونه نشانه ها را براى آنها آشکار مى سازیم; سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مى شوند!» (انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الاَْیَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ).

«یؤفکون» از ماده «افک»، در اصل به معنى منصرف ساختن از چیزى است. از آنجا که دروغ انسان را از حق بازمى دارد، به آن افک گفته مى شود.

(آیه 76) در این آیه براى تکمیل استدلال گذشته مى گوید: شما مى دانید که مسیح سر تا پا نیازهاى بشرى داشت و مالک سود و زیان خود نیز نبود. «بگو: آیا جز خدا چیزى را مى پرستید که مالک سود و زیان شما نیست» (قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَیَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لاَنَفْعًا).

به همین دلیل، بارها در دست دشمنان گرفتار شد یا دوستانش گرفتار شدند و اگر لطف خدا شامل حال او نبود هیچ گامى نمى توانست بردارد.

در پایان آیه به آنها اخطار مى کند: گمان نکنید خداوند سخنان نارواى شما را نمى شنود، یا از درون شما آگاه نیست; «و خداوند، شنوا و داناست» (وَاللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

(آیه 77) به دنبال روشن شدن اشتباه اهل کتاب در زمینه غلو درباره پیامبران الهى، در این آیه به پیامبر(ص) دستور مى دهد که با استدلال روشن از آنها دعوت کند که از این راه بازگردند. مى فرماید «بگو: اى اهل کتاب، در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید; و غیر از حق نگویید» (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَتَغْلُوا فِى دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ).

«لاتغلوا» از ماده «غلو»، به معنى تجاوز کردن از حق است، ولى هنگامى که در مورد تجاوز مقام و منزلت کسى باشد غلو گفته مى شود.

 

البته غلوّ نصارى روشن است، امّا در مورد غلوّ یهود که خطاب «یا أهل الکتاب» شامل آنها نیز مى شود، شاید اشاره به سخنى باشد که درباره عُزیر، پیامبر خدا مى گفتند و او را فرزند خدا مى دانستند.

و از آنجا که سرچشمه غلو غالباً پیروى از هوى و هوس گمراهان است، براى تکمیل این سخن مى گوید: «و از هوسهاى جمعیّتى که پیش تر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروى ننمایید» (وَ لاَتَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْم قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیرًا وَ ضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ).

این جمله اشاره به چیزى است که در تاریخ مسیحیت نیز آمده که مسأله تثلیث و غلو درباره مسیح(ع) در قرون نخستین مسیحیت در میان آنها وجود نداشت، بلکه هنگامى که بت پرستان هندى و مانند آنها به آیین مسیح پیوستند، چیزى از بقایاى آیین سابق را که تثلیث و شرک بود، به مسیحیت افزودند.

(آیه 78) در این آیه و دو آیه بعد براى اینکه از تقلیدهاى کورکورانه اهل کتاب از پیشینیانشان جلوگیرى کند، به سرنوشت شوم آنها اشاره کرده مى گوید: «کافران بنى اسرائیل، بر زبان داوود و عیسى بن مریم، لعن (و نفرین) شدند» (لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِى إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ).

آیه فوق اشاره به این است که جزو نژاد بنى اسرائیل یا جزو اتباع مسیح بودن، تا هماهنگى با برنامه هاى آنها نبوده باشد، باعث نجات کسى نخواهد شد; بلکه خود این پیامبران از این گونه افراد ابراز تنفّر و انزجار کرده اند.

جمله آخر آیه نیز این مطلب را تأکید مى کند مى گوید: «این (اعلام تنفّر و بیزارى) به خاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز مى نمودند» (ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ).

(آیه 79) به علاوه، هیچ مسؤولیت اجتماعى براى خود قائل نبودند و «از اعمال زشتى که انجام مى دادند، یکدیگر را نهى نمى کردند»; حتّى جمعى از نیکان آنها با سکوت و سازشکارى، افراد گناهکار را عملا تشویق مى کردند (کَانُوا لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَر فَعَلُوهُ).

 

«چه بد کارى انجام مى دادند!» (لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ).

در تفسیر آیه فوق از امام صادق(ع) روایت شده است: «این دسته که خداوند از آنها مذمّت کرده، هرگز در کارها و مجالس گناهکاران شرکت نداشتند، بلکه فقط هنگامى که آنها را ملاقات مى کردند، در صورت آنها مى خندیدند و با آنها مأنوس بودند.»

(آیه 80) در این آیه به یکى دیگر از اعمال خلاف آنها اشاره کرده مى گوید: «بسیارى از آنها را مى بینى که کافران (و بت پرستان) را دوست مى دارند» و با آنها طرح دوستى مى ریزند (تَرَى کَثِیرًا مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).

روشن است که دوستى آنها آمیخته با انواع گناه و تشویق آنان به اعمال و افکار غلط بود. از این رو در پایان آیه مى فرماید: «نفسِ (سرکشِ) آنها، چه بد اعمالى از پیش براى (معاد) خود فرستاد، که نتیجه آن، خشم خداوند بود; و در عذاب (الهى) جاودانه خواهند ماند» (لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِى الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ).

(آیه 81) این آیه راه نجات از این برنامه غلط و نادرست را به آنها نشان مى دهد مى فرماید: «و اگر به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده، ایمان مى آوردند، (هرگز) آنان ]= کافران[ را به دوستى اختیار نمى کردند» (وَ لَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِىِّ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَااتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاءَ).

«ولى بسیارى از آنها فاسقند» (وَ لَـکِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ).

 

شأن نزول: شأن نزول: نخستین مهاجران اسلام
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma