پایان زندگى دو قوم ستمگر!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
سرنوشت گنهکاران قوم لوط مکتبت را آشکارا بگو!

(آیه 78) در اینجا قرآن به دو بخش دیگر از سرگذشت اقوام پیشین تحت عنوان «اصحاب الأَیکه» و «اصحاب الحِجر» اشاره مى کند، و بحثهاى عبرت انگیزى را که در آیات پیشین پیرامون قوم لوط بود تکمیل مى نماید.

نخست مى گوید: «و اصحاب الایکه مسلماً مردمى ظالم و ستمگر بودند، (وَاِنْ کانَ اَصْحابُ الاَْیْکَةِ لَظالِمینَ).

(آیه 79) «ما از آنها انتقام گرفتیم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ). و در برابر ظلمها و ستمگریها و سرکشیها، مجازاتشان نمودیم.

«و (شهرهاى ویران شده) این دو (قوم لوط و اصحاب الایکه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام) آشکار است» ! (وَاِنَّهُما لَبِاِمام مُبین).

«اصحاب الایکه» همان قوم شعیبند که در سرزمینى پر آب و مشجّر در میان حجاز و شام زندگى مى کردند.

آنها زندگى مرفه و ثروت فراوانى داشتند و به همین جهت، غرور و غفلت آنها را فرا گرفته بود و مخصوصاً دست به «کم فروشى» و «فساد در زمین» زده بودند.

«شعیب» آن پیامبر بزرگ، آنها را از این کارشان برحذر داشت و دعوت به توحید و راه حق نمود، اما همان گونه که در آیات سوره هود دیدیم، آنها تسلیم حق نشدند و سرانجام بر اثر مجازات دردناکى نابود گشتند.

شرح بیشتر حالات آنها در سوره «شعراء» از آیه 176 تا 190 آمده است.

(آیه 80) و اما در مورد «اصحاب الحِجْر»، همان قوم سرکشى که در سرزمینى به نام «حِجْر» زندگى مرفهى داشتند و پیامبر بزرگشان «صالح» براى هدایت آنها مبعوث شد، چنین مى گوید: «و اصحاب حِجر، فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (وَلَقَدْ کَذَّبَ اَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ).

این نکته قابل توجه است که قرآن در مورد اصحاب الحجر ـو همچنین در مورد قوم نوح و قوم شعیب و قوم لوط در آیات سوره شعراء به ترتیب آیه 105 و 123 و 160 و بعضى دیگر از اقوام پیشینـ مى گوید: آنها «پیامبران» را تکذیب کردند، در حالى که ظاهر امر چنین نشان مى دهد که هرکدام یک پیامبر بیشتر نداشتند و تنها او را تکذیب نمودند.

این تعبیر شاید به خاطر آن است که برنامه و هدف پیامبران، آنچنان با یکدیگر پیوستگى دارد که تکذیب یکى از آنها تکذیب همه آنها خواهد بود.

(آیه 81) به هر حال قرآن در باره «اصحاب الحِجْر» چنین ادامه مى دهد: «و ما آیات خود را به آنان دادیم ولى آنها از آن روى گرداندند» ! (وَآتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضینَ).

تعبیر به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مى دهد که آنها حتى حاضر نبودند این آیات را بشنوند و یا به آن نظر بیفکنند.

(آیه 82) اما به عکس در کار زندگى دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که: «براى خود خانه هاى امن و امانى در دل کوهها مى تراشیدند» (وَکانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا آمِنینَ).

عجیب است که انسان براى چند روز زندگى دنیا این همه محکم کارى مى کند، ولى براى زندگى جاویدان و ابدیش آنچنان سهل انگار است که حتى گاهى حاضر به شنیدن سخن خدا و نظر افکندن در آیات او نیست !

(آیه 83) خوب، چه انتظارى در باره چنین قومى مى توان داشت، جز این که طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حیات به اقوامى که بکلى فاسد و مفسد مى شوند، بلاى نابودکننده اى بر سر آنها فرود آید و نابودشان سازد، لذا قرآن مى گوید: «سرانجام صیحه (آسمانى) صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَاَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحینَ).

این صیحه صداى صاعقه مرگبارى بوده که بر خانه هاى آنها فرود آمد.

(آیه 84) نه آن کوههاى سر به آسمان کشیده و نه آن خانه هاى امن و امان و نه اندام نیرومند این قوم سرکش و نه آن ثروث سرشار، هیچ کدام نتوانستند در برابر این عذاب الهى مقاومت کنند، لذا در پایان داستان آنها مى فرماید: «و آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما اَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).

(آیه 85) از آنجا که گرفتارى همیشگى انسان به خاطر نداشتن یک ایدئولوژى و عقیده صحیح و خلاصه پاى بند نبودن به مبدأ و معاد است، پس از شرح حالات اقوامى همچون قوم لوط و قوم شعیب و صالح که گرفتار آن همه بلا شدند، به مسأله «توحید» و «معاد» باز مى گردد و در یک آیه به هر دو اشاره کرده، مى فرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است جز به حق نیافریدیم» (وَما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَالاَْرْضَ وَما بَیْنَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ).

این در مورد توحید، سپس در رابطه با معاد مى گوید: «ساعت موعود ]=قیامت[ قطعاً فرا خواهد رسید» و جزاى هرکس به او مى رسد! (وَاِنَّ السّاعَةَ لاَتِیَةٌ).

و به دنبال آن به پیامبرش دستور مى دهد که در برابر لجاجت، نادانیها، تعصبها، کارشکنیها و مخالفتهاى سرسختانه آنان، ملایمت و محبت نشان ده، و «از گناهان آنها صرفنظر کن، و آنها را ببخش، بخششى زیبا» که حتى توأم با ملامت نباشد (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ).

زیرا تو با داشتن دلیل روشن در راه دعوت و رسالتى که به آن مأمورى، نیازى به خشونت ندارى به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالباً موجب افزایش خشونت و تعصب آنهاست.

(آیه 86) این آیه ـبطورى که جمعى از مفسران گفته اندـ در واقع به منزله دلیلى بر لزوم گذشت و عفو و صفح جمیل است، مى گوید: «پروردگار تو، آفریننده و آگاه است» (اِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیمُ).

او مى داند که همه مردم یکسان نیستند، او از اسرار درون و طبایع و میزان رشد فکرى و احساسات مختلف آنها باخبر است، نباید از همه آنها انتظار داشته باشى که یکسان باشند بلکه باید با روحیه عفو و گذشت با آنها برخورد کنى تا تدریجاً تربیت شوند و به راه حق آیند.

(آیه 87) سپس به پیامبر خود دلدارى مى دهد که از خشونت دشمنان و انبوه جمعیت آنها و امکانات فراوان مادى که در اختیار دارند، هرگز نگران نشود، چرا که خداوند مواهبى در اختیار او گذارده که هیچ چیز با آن برابرى نمى کند مى گوید: «و ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم» ! (وَلَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثانى وَالْقُرْآنَ الْعَظیمَ).

خداوند به پیامبرش این واقعیت را بازگو مى کند که تو داراى چنین سرمایه عظیمى هستى، سرمایه اى همچون قرآن به عظمت تمام عالم هستى، مخصوصاً سوره حمد که چنان محتوایش عالى است که در یک لحظه کوتاه انسان را به خدا پیوند داده و روح او را در آستانش به تعظیم و تسلیم و راز و نیاز وا مى دارد.

(آیه 88) و به دنبال بیان این موهبت بزرگ چهار دستور مهم به پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى دهد، نخست مى گوید: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى که به گروههایى از آنها ]=کفار[ داده ایم میفکن» (لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلى ما مَتَّعْنا بِه اَزْواجًا مِنْهُمْ).

این نعمتهاى مادى نه پایدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترین حالاتش نگاهدارى آن سخت مشکل است.

سپس اضافه مى کند: «و هرگز (به خاطر این مال و ثروت و نعمتهاى مادى که در دست آنهاست) غمگین مباش» (وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).

در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «کسى که چشم خود را به آنچه در دست دیگران است بدوزد، همیشه اندوهگین و غمناک خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى نشیند».

دستور سومى که به پیامبر مى دهد در زمینه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مى فرماید: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر» ! (وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ).

این تعبیر کنایه زیبایى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه که پرندگان به هنگامى که مى خواهند نسبت به جوجه هاى خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود مى گیرند، و هیجان انگیزترین صحنه عاطفى را مجسم مى سازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى کنند.

(آیه 89) سرانجام دستور چهارم را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دهد و مى گوید: در برابر این افراد بى ایمان و ثروتمند محکم بایست «و صریحاً بگو: من انذارکننده آشکارم» (وَقُلْ اِنّى اَنَا النَّذیرُ الْمُبینُ).

(آیه 90) بگو: من به شما اعلام خطر مى کنم که خدا فرموده عذابى بر شما فرو مى فرستم «آن گونه که بر تقسیم کنندگان فرستادم» (کَما اَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمینَ).

(آیه 91) «همان تقسیم کنندگانى که قرآن (و آیات الهى) را تجزیه کردند» (اَلَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ).

آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زیانشان بود کنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستین هیچ گونه تجزیه و تقسیم و تبعیض در میان احکام الهى قائل نیستند.

(آیه 92) در این آیه به سرنوشت «مقتسمین» (تجزیه گران) پرداخته، مى گوید: «سوگند به پروردگارت که ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهیم کرد» (فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعینَ).

(آیه 93) «از تمام کارهایى که انجام مى دادند» (عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ).

روشن است که سؤال خداوند براى کشف مطلب پنهان و پوشیده اى نیست، چرا که او از اسرار درون و برون آگاه است. بنابراین سؤال مزبور به خاطر تفهیم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد و در حقیقت این پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.

سرنوشت گنهکاران قوم لوط مکتبت را آشکارا بگو!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma