زندگى ننگین قوم لوط

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
فرازى از زندگى بت شکن بزرگ! پایان زندگى این گروه ستمکار

(آیه 77) در آیات سوره اعراف، اشاره به گوشه اى از سرنوشت قوم لوط شده، و تفسیر آن را در آنجا دیدیم، اما در اینجا به تناسب شرح داستانهاى پیامبران و اقوام آنها، و به تناسب پیوندى که آیات گذشته با سرگذشت لوط و قومش داشت پرده از روى قسمت دیگرى از زندگانى این قوم منحرف و گمراه بر مى دارد، تا هدف اصلى را که نجات و سعادت کل جامعه انسانى است از زاویه دیگرى تعقیب کند.

نخست مى گوید: «و هنگامى که رسولان ما به سراغ لوط آمدند او بسیار از آمدن آنها ناراحت شد و فکر و روحش پراکنده گشت و غم و اندوه تمام وجودش را فرا گرفت» (وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سىءَ بِهِمْ وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا).

در روایات و تفاسیر اسلامى آمده است که لوط در آن هنگام در مزرعه خود کار مى کرد ناگهان، عده اى از جوانان زیبا را دید که به سراغ او مى آیند و مایلند میهمان او باشند، علاقه او به پذیرایى از میهمان از یک سو، و توجه به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهرى که غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب انواع دردسر و احتمالا آبروریزى است، او را سخت در فشار قرار داد.

این مسائل به صورت افکارى جانفرسا از مغز او عبور کرد، و آهسته با خود «گفت: امروز روز سخت و وحشتناکى است» (وَقالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ).

در پاره اى از روایات آمده که لوط آنقدر میهمانهاى خود را معطل کرد تا شب فرا رسید شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ حیثیت و آبرو از آنان پذیرایى کند.

ولى چه مى توان کرد. وقتى که انسان دشمنش در درون خانه اش باشد!

همسر لوط که زن بى ایمانى بود و به این قوم گنهکار کمک مى کرد، از ورود این میهمانان جوان و زیبا آگاه شد بر فراز بام رفت. نخست از طریق کف زدن، و سپس با روشن کردن آتش و برخاستن دود، گروهى از این قوم منحرف را آگاه کرد که طعمه چربى به دام افتاده !

(آیه 78) در اینجا قرآن مى گوید: «قوم با سرعت و حرص و ولع براى رسیدن به مقصد خود به سوى لوط آمدند» (وَجاءَ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ اِلَیْهِ).

همان قوم و گروهى که صفحات زندگانیشان سیاه و آلوده به ننگ بود «و قبلا اعمال زشت و بدى انجام مى دادند» (وَمِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ).

لوط در این هنگام حق داشت بر خود بلرزد و از شدت ناراحتى فریاد بکشد و به آنها «گفت: اى قوم من ! اینها دختران منند (و من حتى حاضرم دختران خودم را به عقد شما درآورم اینها) براى شما پاکیزه ترند» (قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتى هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ).

بیایید «و از خدا بترسید، آبروى مرا نبرید، و با قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا مسازید» (فَاتَّقُوا اللهَ وَلا تُخْزُونِ فى ضَیْفى).

اى واى «مگر در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد» که شما را از این اعمال ننگین و بى شرمانه باز دارد (أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ).

این سخن «لوط» این حقیقت را بازگو مى کند که حتى وجود یک مرد رشید در میان یک قوم و قبیله براى جلوگیرى از اعمال ننگینشان کافى است یعنى، اگر یک انسان عاقل و صاحب رشد فکرى در میان شما بود هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به میهمانانم نمى آمدید.

(آیه 79) ولى این قوم تبهکار در برابر این همه بزرگوارى لوط پیامبر بى شرمانه پاسخ «گفتند: تو خود به خوبى مى دانى که ما را در دختران تو حقى نیست» (قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فى بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ).

«و تو مسلماً مى دانى ما چه چیز مى خواهیم» ! (وَاِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ).

(آیه 80) در اینجا بود که پیامبر بزرگوار چنان خود را در محاصره حادثه دید و ناراحت شد که فریاد زده «گفت: (افسوس !) اى کاش در برابر شما قدرتى در خود داشتم» تا از میهمانهایم دفاع کنم و شما خیره سران را در هم بکوبم (قالَ لَوْ اَنَّ لى بِکُمْ قُوَّةً).

«یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى (از قوم و عشیره و پیروان و هم پیمانهاى قوى و نیرومند) در اختیار من بود» تا با کمک آنها بر شما منحرفان چیره شوم (اَوْ آوى اِلى رُکْن شَدید).

 

فرازى از زندگى بت شکن بزرگ! پایان زندگى این گروه ستمکار
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma