آغاز سرگذشت قوم ثمود

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر! پیوند مکتبى

(آیه 61) سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاى عبرت انگیزش بطور فشرده پایان یافت واکنون نوبت قوم ثمود است، همان جمعیتى که طبق نقل تواریخ در سرزمین «وادى القرى» در میان مدینه و شام زندگى داشتند.

باز در اینجا مى بینیم که قرآن مجید هنگامى که سخن از پیامبر آنها «صالح» مى گوید به عنوان «برادر» از او یاد مى کند; برادرى دلسوز و مهربان که جز خیرخواهى هدف دیگرى ندارد آیه شریفه مى فرماید: «ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم» (وَاِلى ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحًا).

«گفت: اى قوم من ! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودى براى شما جز او نیست» (قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِله غَیْرُهُ).

سپس براى تحریم حسن حق شناسى آنها به گوشه اى از نعمتهاى مهم پروردگار که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، مى گوید:«او کسى است که شما را از زمین آفرید» (هُوَ اَنْشَأَکُمْ مِنَ الاَْرْضِ).

 

پس از اشاره به نعمت آفرینش، نعمتهاى دیگرى را که در زمین قرار داده به این انسانهاى سرکش یادآورى مى کند: او کسى است که: «عمران و آبادى زمین را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد» (وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیها).

قابل توجه این که قرآن نمى گوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه مى گوید عمران و آبادى زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش زمین را آباد سازید و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمى ندارید.

«اکنون که چنین است، از گناهان خود توبه کنید و به سوى خدا بازگردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و درخواست آنها را اجابت مى کند» (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبّى قَریبٌ مُجیبٌ).

(آیه 62) اکنون ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند ؟

آنها براى نفوذ در صالح و یا لااقل خنثى کردن نفوذ سخنانش در توده مردم از یک عامل روانى استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، و «گفتند: اى صالح ! تو پیش از این مایه امید ما بودى» (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا).

در مشکلات به تو پناه مى بردیم و از تو مشورت مى کردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهى و دلسوزى تو هرگز تردید به خود راه نمى دادیم.

اما متأسفانه امید ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آیین بت پرستى و خدایان ما که راه و رسم نیاکان ما است و از افتخارات قوم ما محسوب مى شود نشان دادى که نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ایمان دارى، و نه مدافع سنتهاى ما هستى.

«راستى تو مى خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى پرستیدند نهى کنى» ؟ (اَتَنْهینا اَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).

 

«حقیقت این است ما نسبت به آیینى که تو به آن دعوت مى کنى (یعنى آیین یکتاپرستى) در شک و تردیدیم، نسبت به آن بدبین نیز هستیم» (وَاِنَّنا لَفى شَکٍّ مِمّا تَدْعُونا اِلَیْهِ مُریب).

(آیه 63) اما این پیامبر بزرگ الهى بدون آن که از هدایت آنها مأیوس گردد، و یا این که سخنان پرتزویرشان در روح بزرگ او کمترین اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنین پاسخ «گفت: اى قوم من ! ببینید اگر من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمتى از جانب خود به من داده باشد» آیا مى توانم رسالت الهى را ابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتیها نجنگم ؟! (قالَ یا قَوْمِ اَرَءَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبّى وَآتینى مِنْهُ رَحْمَةً).

در این حال «اگر من نافرمانى او کنم، چه کسى مى تواند مرا در برابر وى یارى دهد» ؟ (فَمَنْ یَنْصُرُنى مِنَ اللهِ اِنْ عَصَیْتُهُ).

«پس (استدلال به روش نیاکان و این گونه سخنان) شما جز اطمینان به زیانکار بودنتان چیزى بر من نمى افزاید» ! (فَما تَزیدُونَنى غَیْرَ تَخْسیر).

(آیه 64) بعد براى نشان دادن معجزه و نشانه اى بر حقانیت دعوتش از طریق کارهایى که از قدرت انسان بیرون است و تنها به قدرت پروردگار متکى است وارد شد و به آنها گفت: «اى قوم من ! این ناقه پروردگار براى شما،آیت و نشانه اى است» (وَیا قَوْمِ هذِه ناقَةُ اللهِ لَکُمْ آیَةً).

«آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علفهاى بیابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْکُلْ فى اَرْضِ اللهِ).

«و هرگز آزارى به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب نزدیک الهى شما را فرا خواهد گرفت» (وَلا تَمَسُّوها بِسُوء فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ).

(آیه 65) به هر حال با تمام تأکیدهایى که این پیامبر بزرگ یعنى صالح درباره آن ناقه کرده بود آنها سرانجام تصمیم گرفتند، ناقه را از بین ببرند چرا که وجود آن با خارق عاداتى که داشت باعث بیدار شدن مردم و گرایش به صالح مى شد، لذا گروهى از سرکشان قوم ثمود که نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خویش مى دیدند، و هرگز مایل به بیدار شدن مردم نبودند، چرا که با بیدار شدن خلق خدا پایه هاى استعمار و استثمارشان فرو مى ریخت، توطئه اى براى از میان بردن ناقه چیدند و گروهى براى این کار مأمور شدند و سرانجام یکى از آنها بر ناقه تاخت و با ضربه یا ضرباتى که بر آن وارد کرد «آن را از پاى در آوردند» (فَعَقَرُوها).

در پایان آیه مى خوانیم: صالح پس از سرکشى و عصیان قوم و از میان بردن ناقه به آنها اخطار کرد و «گفت: سه روز تمام در خانه هاى خود از هر نعمتى مى خواهید متلذذ و بهره مند شوید» و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید (فَقالَ تَمَتَّعُوا فى دارِکُمْ ثَلثَةَ اَیّام).

این را جدى بگیرید، دروغ نمى گویم «این یک وعده راست و حقیقى است» (ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب).

 

لعن و نفرین ابدى بر این قوم ستمگر! پیوند مکتبى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma