فرازى از زندگى بت شکن بزرگ!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
سرانجام قوم ثمود زندگى ننگین قوم لوط

(آیه 69) اکنون نوبت از فرازى زندگانى ابراهیم این قهرمان بت شکن است، البته در اینجا تنها یک قسمت از زندگانى او که مربوط به داستان قوم لوط و مجازات این گروه آلوده عصیانگر است، اشاره شده، نخست مى گوید: «فرستاده هاى ما نزد ابراهیم آمدند در حالى که حامل بشارتى بودند» (وَلَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْرهیمَ بِالْبُشْرى).

این فرستادگان الهى همان فرشتگانى بودند که مأمور درهم کوبیدن شهرهاى قوم لوط بودند، ولى قبلا براى دادن پیامى به ابراهیم(ع) نزد او آمدند.

 

در این که بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است، دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بى مانع است: نخست بشارت به تولد اسماعیل و اسحاق است که بشارت بزرگى براى او محسوب مى شد.

دیگر این که ابراهیم از فساد قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود، هنگامى که با خبر شد آنها چنین مأموریتى دارند، خوشحال گشت.

به هر حال: «هنگامى که رسولان بر او وارد شدند سلام کردند» (قالُوا سَلامًا).

«او هم در پاسخ به آنها سلام گفت» (قالَ سَلامٌ).

«و چیزى نگذشت که گوساله بریانى براى آنها آورد» (فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْل حَنیذ).

از این جمله استفاده مى شود که یکى از آداب مهماندارى آن است که غذا را هر چه زودتر براى او آماده کنند، چرا که میهمان وقتى از راه مى رسد مخصوصاً اگر مسافر باشد غالباً خسته و گرسنه است، هم نیاز به غذا دارد، و هم نیاز به استراحت، باید زودتر غذاى او را آماده کنند تا بتواند استراحت کند.

(آیه 70) در این هنگام واقعه عجیبى اتفاق افتاد و آن این که ابراهیم مشاهده کرد که میهمانان تازه وارد دست به سوى غذا دراز نمى کنند، اما «هنگامى که دید دست آنها به آن نمى رسد (واز آن نمى خورند کارِ) آنها را غیرعادى شمرد ودر دل احساس ترس نمود» (فَلَمّا رَءا اَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَاَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً).

این موضوع از یک رسم و عادت دیرینه سرچشمه مى گرفت. زیرا اگر کسى واقعاً قصد سوئى نسبت به دیگرى داشته باشد سعى مى کند نان و نمک او را نخورد، روى این جهت ابراهیم از کار این میهمانان، نسبت به آنها بدگمان شد و فکر کرد ممکن است قصد سوئى داشته باشند.

رسولان که به این مسأله پى برده بودند، به زودى ابراهیم را از این فکر بیرون آوردند و «به او گفتند: نترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ایم» یعنى فرشته ایم و مأمور عذاب یک قوم ستمگر و فرشته غذا نمى خورد (قالُوا لا تَخَفْ اِنّا اُرْسِلْنا اِلى قَوْمِ لُوط).

(آیه 71) «در این هنگام همسر ابراهیم (ساره) که در آنجا ایستاده بود خندید» (وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ).

این خنده ممکن است به خاطر آن باشد که او نیز از فجایع قوم لوط به شدت ناراحت و نگران بود و اطلاع از نزدیک شدن مجازات آنها مایه خوشحالى و سرور او گشت.

سپس اضافه مى کند: «به دنبال آن به او بشارت دادیم که اسحاق از او متولد خواهد شد و پس از اسحاق، یعقوب» از اسحاق متولد مى گردد، (فَبَشَّرْناها بِاِسْحقَ وَمِنْ وَراءِ اِسْحقَ یَعْقُوبَ).

در حقیقت هم به او بشارت فرزند دادند، و هم «نوه»، یکى اسحاق و دیگرى یعقوب که هر دو از پیامبران خدا بودند.

(آیه 72) همسر ابراهیم «ساره» که با توجه به سن زیاد خود و همسرش سخت از دارا شدن فرزند مأیوس و نومید بود، با لحن بسیار تعجب آمیزى «فریاد کشید که اى واى بر من ! آیا من فرزند مى آورم در حالى که پیرزنم، و شوهرم نیز پیر است، این مسأله بسیار عجیبى است» !؟ (قالَتْ یا وَیْلَتا ءَاَلِدُ وَاَنَا عَجُوزٌ وَهذا بَعْلى شَیْخًا اِنَّ هذا لَشَىْءٌ عَجیبٌ).

(آیه 73) به هر حال رسولان پروردگار فوراً او را از این تعجب در آوردند، و سوابق نعمتهاى فوق العاده الهى را بر این خانواده و نجات معجز آسایشان را از چنگال حوادث یادآور شدند و به او «گفتند: آیا از فرمان خداوند تعجب مى کنى» ؟ (قالُوا اَتَعْجَبینَ مِنْ اَمْرِاللهِ).

در حالى که «رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل بیت بوده و هست» (رَحْمَتُ اللهِ وَبََِکاتُهُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ).

همان خدایى که ابراهیم را از چنگال نمرود ستمگر رهایى بخشید، و در دل آتش سالم نگاه داشت.

این رحمت و برکت الهى تنها آن روز و آن زمان نبود بلکه در این خاندان همچنان ادامه داشته و دارد، چه برکتى بالاتر از وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم که در این خاندان آشکار شده اند.

و در پایان آیه براى تأکید بیشتر، فرشتگان گفتند: «او (خدایى است) که حمید و مجید است» (اِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ).

(آیه 74) «هنگامى که وحشت ابراهیم از آنها، زائل شد، و از طرفى بشارت فرزند و جانشین برومندى به او دادند، فوراً به فکر قوم لوط (که آن رسولان مأمور نابودى آنها بودند) افتاد و شروع به مجادله و گفتگو در این باره با آنها کرد» (فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ اِبْرهیمَ الرَّوْعُ وَجاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فى قَوْمِ لُوط).

در اینجا این سؤال پیش مى آید که چرا ابراهیم در باره یک قوم آلوده گنهکار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار که مأموریت آنها به فرمان خداست به مجادله پرداخته است. در حالى که این کار از شأن یک پیامبر، آن هم پیامبرى به عظمت ابراهیم دور است.

(آیه 75) لذا قرآن بلافاصله مى گوید: «ابراهیم، بردبار، بسیار مهربان، و متوکل بر خدا و بازگشت کننده به سوى او بود» (اِنَّ اِبْرهیمَ لَحَلیمٌ اَوّاهٌ مُنیبٌ).

در واقع با این سه وصف، پاسخ سربسته و کوتاهى به این سؤال داده شده است که: مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و این به خاطر آن است که براى ابراهیم روشن نبود که فرمان عذاب بطور قطع از ناحیه خداوند صادرشده، واحتمال بیدار شدن درباره آنها مى رود، وبه همین دلیل هنوز جایى براى شفاعتوجود دارد.

(آیه 76) در این آیه مى فرماید: «رسولان به زودى به ابراهیم گفتند: اى ابراهیم ! از این پیشنهاد صرفنظر کن» و شفاعت را کنار بگذار که جاى آن نیست (یا اِبْراهیمُ اَعْرِضْ عَنْ هذا).

«چرا که فرمان حتمى پروردگارت فرا رسیده» (اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّکَ).

«و عذاب خداوند بدون گفتگو به سراغ آنها خواهد آمد» «وَاِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُود).

 

سرانجام قوم ثمود زندگى ننگین قوم لوط
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma