(آیه 94) این آیه که بعد از ذکر سرگذشت جمعى از پیامبران بزرگ و پیش از پرداختن به سرگذشت موسى بن عمران آمده، اشاره به چند اصل کلى است که در همه ماجراها حکومت مى کند، نخست مى گوید: «و ما در هیچ شهر و آبادى، پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم; شاید (به خود آیند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرّع کنند» ! (وَما اَرْسَلْنا فى قَرْیَة مِنْ نَبِىٍّ اِلاّ اَخَذْنا اَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ).
و این به خاطر آن است که مردم تا در ناز و نعمتند کمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذیرش حق دارند اما هنگامى که در تنگناى مشکلات قرار مى گیرند و نور فطرت و توحید آشکارتر مى گردد، بى اختیار به یاد خدا مى افتند و دلهایشان آماده پذیرش مى گردد، ولى این بیدارى که در همه یکسان است در بسیارى از افراد زود گذر و ناپایدار است و به مجرد، برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو مى روند ولى براى جمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب مى شود و براى همیشه، به سوى حق باز مى گردند.
(آیه 95) لذا در این آیه مى گوید: هنگامى که آنها در زیر ضربات حوادث و فشار مشکلات تغییر مسیر ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند «سپس ما مشکلات را از آنها برداشتیم و به جاى آن گشایش و نعمت قرار دادیم، تا آنجا که (بار دیگر زندگانى آنها رونق گرفت و کمبودها به فزونى تبدیل شد و) مال و نفرات آنها فراوان گردید» (ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّى عَفَوْا).
به هنگام برطرف شدن مشکلات، به جاى این که به این حقیقت توجه کنند که «نعمت» و «نقمت» به دست خداست و رو به سوى او آورند، براى اغفال خود به این منطق متشبث شدند، که اگر براى ما مصائب و گرفتاریهایى پیش آمد، چیز تازه اى نیست «و گفتند: پدران ما نیز گرفتار چنین مصائب و مشکلاتى شدند» (وَقالُوا قَدْمَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَالسَّرّاءُ). دنیا فراز و نشیب دارد و براى هرکس دوران راحتى و سختى بوده است، سختیها امواجى ناپایدار و زودگذرند.
در پایان، قرآن مى گوید: هنگامى که کار به اینجا رسید و از عوامل تربیت کمترین بهره اى نگرفتند، بلکه بر غرور خود افزودند، «ناگاه آنها را به مجازات خود گرفتیم، در حالى که آنها هیچ خبر نداشتند و غافلگیر شدند» و به همین جهت مجازات براى آنها، سخت دردناک بود (فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ).