سرانجام کار یوسف و یعقوب و برادران

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
پایان شب سیه... محتواى سوره رعد:

(آیه 99) با فرارسیدن کاروان حامل بزرگترین بشارت از مصر به کنعان طبق توصیه یوسف باید این خانواده به سوى مصر حرکت کند، مقدمات سفر از هر نظر فراهم گشت، یعقوب را بر مرکب سوار کردند، در حالى که لبهاى او به ذکر و شکر خدا مشغول بود.

این سفر خالى برخلاف سفرهاى گذشته از هرگونه دغدغه بود، و حتى اگر خود سفر رنجى مى داشت، این رنج در برابر آنچه در مقصد در انتظارشان بود قابل توجه نبود که:

وصال کعبه چنان مى دواندم بشتاب *** که خارهاى مغیلان حریر مى آید !

هر چه بود گذشت، و آبادیهاى مصر از دور نمایان گشت.

اما همان گونه که روش قرآن است، این مقدمات را که با کمى اندیشه و تفکر روشن مى شود، حذف کرده و در این مرحله چنین مى گوید: «هنگامى که وارد بر یوسف شدند، یوسف پدر و مادرش را در آغوش فشرد» (فَلَمّا دَخَلُوا عَلى یُوسُفَ آوى اِلَیْهِ اَبَوَیْهِ).

سرانجام شیرین ترین لحظه زندگى یعقوب، تحقق یافت و در این دیدار و وصال که بعد از سالها فراق، دست داده بود لحظاتى بر یعقوب و یوسف گذشت که جز خدا هیچ کس نمى داند آن دو چه احساساتى در این لحظات شیرین داشتند.

سپس یوسف «به همگى گفت: در سرزمین مصر قدم بگذارید که به خواست خدا همه، در امنیت کامل خواهید بود» (وَقالَ ادْخُلُوا مِصْرَ اِنْ شاءَاللهُ آمِنینَ).

چرا که مصر در حکومت یوسف امن و امان شده بود.

از این جمله استفاده مى شود که یوسف به استقبال پدر و مادر تا بیرون دروازه شهر آمده بود، و شاید از جمله «دَخَلُوا عَلى یُوسُفَ» استفاده شود که دستور داده بود در آنجا خیمه ها برپاکنند و از پدر و مادر و برادران پذیرایى مقدماتى به عمل آورند.

(آیه 100) هنگامى که وارد بارگاه یوسف شدند، «او پدر و مادرش را بر تخت نشاند» (وَرَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ).

عظمت این نعمت الهى و عمق این موهبت و لطف پروردگار، آنچنان برادران و پدر و مادر را تحت تأثیر قرار داد که «همگى در برابر او به سجده افتادند» (وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا).

البته سجده به معنى پرستش و عبادت، مخصوصِ خداست لذا در بعضى از احادیث مى خوانیم که: «سجود آنها به عنوان اطاعت و عبادت پروردگار و تحیت و احترام به یوسف بوده است».

 

در این هنگام یوسف، رو به سوى پدر کرد «و عرض کرد: پدرجان ! این همان تأویل خوابى است که از قبل (در آن هنگام که کودک خردسالى بیش نبودم) دیدم» (وَقالَ یا اَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءُیاىَ مِنْ قَبْلُ).

مگر نه این است که در خواب دیده بودم خورشید و ماه، و یازده ستاره در برابر من سجده کردند.

ببین همان گونه که تو پیش بینى مى کردى «خداوند این خواب را به واقعیت مبدل ساخت» (قَدْ جَعَلَها رَبّى حَقًّا).

«و (پروردگار) به من لطف و نیکى کرد، آن زمانى که مرا از زندان خارج ساخت» (وَقَدْ اَحْسَنَ بى اِذْ اَخْرَجَنى مِنَ السِّجْنِ).

جالب این که در باره مشکلات زندگى خود فقط سخن از زندان مصر مى گوید اما به خاطر برادران، سخنى از چاه کنعان نگفت !

سپس اضافه کرد: خداوند چقدر به من لطف کرد که «شما را از آن بیابان کنعان به اینجا آورد بعد از آن که شیطان در میان من و برادرانم فسادانگیزى نمود» (وَجاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بِعْدِ اَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنى وَبَیْنَ اِخْوَتى).

سرانجام مى گوید: همه این مواهب از ناحیه خداست، «چرا که پروردگارم کانون لطف است و هر چیز را بخواهد لطف مى کند» (اِنَّ رَبّى لَطیفٌ لِما یَشاءُ). کارهاى بندگانش را تدبیر و مشکلاتشان را سهل و آسان مى سازد.

او مى داند چه کسانى نیازمندند، و نیز چه کسانى شایسته اند، «چرا که او علیم و حکیم است» (اِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ).

(آیه 101) سپس رو به درگاه مالک الملک حقیقى و ولى نعمت همیشگى نموده، به عنوان شکر و تقاضا مى گوید: «پروردگارا ! بخشى از یک حکومت وسیع به من مرحمت فرمودى» (رَبِّ قَدْ آتَیْتَنى مِنَ الْمُلْکِ).

«و از علم تعبیر خواب به من آموختى» (وَعَلَّمْتَنى مِنْ تَأْویلِ الاَْحادیثِ).

و همین علم ظاهراً ساده چه دگرگونى در زندگانى من و جمع کثیرى از بندگانت ایجاد کرد، و چه پربرکت است علم !

 

«تویى که آسمانها و زمین را ابداع و ایجاد فرمودى» (فاطِرَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ).

و به همین دلیل، همه چیز در برابر قدرت تو خاضع و تسلیم است.

پروردگارا ! «تو ولى و ناصر و مدبر و حافظ من در دنیا و آخرتى» (اَنْتَ وَلِیّى فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ).

«مرا مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت از این جهان ببر» (تَوَفَّنى مُسْلِمًا).

«و مرا به صالحان ملحق کن» (وَاَلْحِقْنى بِالصّالِحینَ).

یعنى من دوام ملک و بقاء حکومت و زندگى مادیم را از تو تقاضا نمى کنم که اینها همه فانیند و فقط دورنماى دل انگیزى دارند، بلکه از تو مى خواهم که عاقبت و پایان کارم به خیر باشد، و با ایمان و تسلیم و براى تو جان دهم، و در صف صالحان و شایستگان قرار گیرم.

(آیه 102) با پایان گرفتن داستان یوسف با آن همه درسهاى عبرت و آموزنده، و آن نتائج گرانبها و پربارش آن هم خالى از هرگونه گزافه گویى و خرافات تاریخى، قرآن روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده و مى گوید: «اینها از خبرهاى غیبى است که به تو وحى مى فرستیم» (ذلِکَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ اِلَیْکَ).

«تو هیچ گاه نزد آنها نبودى در آن هنگام که تصمیم گرفتند و نقشه مى کشیدند» که چگونه آن را اجرا کنند (وَما کُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ اَجْمَعُوا اَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ).

بنابراین تنها وحى الهى است که این گونه خبرها را در اختیار تو گذارده است.

(آیه 103) با این حال مردم با دیدن این همه نشانه هاى وحى و شنیدن این اندرزهاى الهى مى بایست ایمان بیاورند و از راه خطا بازگردند، ولى اى پیامبر «هر چند تو اصرار داشته باشى (بر این که آنها ایمان بیاورند) اکثرشان ایمان نمى آورند» ! (وَما اَکْثَرُ النّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ).

(آیه 104) سپس اضافه مى کند: اینها در واقع هیچ گونه عذر و بهانه اى براى عدم پذیرش دعوت تو ندارند زیرا علاوه بر این که نشانه هاى حق در آن روشن است، «تو هرگز از آنها اجر و پاداشى در برابر آن نخواسته اى» که آن را بهانه مخالفت نمایند (وَما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْر).

«این دعوتى است عمومى و همگانى و تذکرى است براى جهانیان» و سفره گسترده اى است براى عام و خاص و تمام انسانها ! (اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ).

(آیه 105) آنها در واقع به این خاطر گمراه شدند که چشم باز و بینا و گوش شنوا ندارند به همین جهت «بسیارى از آیات خدا در آسمانها و زمین وجود دارد که آنها از کنار آن مى گذرند و از آن روى مى گردانند» (وَکَأَیِّنْ مِنْ آیَة فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَهُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ).

همین حوادثى را که همه روز با چشم خود مى نگرند: اسرار این نظام شگرف، این طلوع و غروب خورشید، این غوغاى حیات و زندگى در گیاهان، پرندگان، حشرات و انسانها، و این زمزمه جویباران، این همهمه نسیم و این همه نقش عجب که بر در و دیوار وجود است، به اندازه اى آشکار مى باشد که هر کس در آنها و خالقش نیندیشد، همچنان نقش بود بر دیوار !

(آیه 106) در این آیه اضافه مى کند: «و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند» و ایمانشان خالص نیست، بلکه آمیخته با شرک است » (وَما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلاّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ).

ممکن است خودشان چنین تصور کنند که مؤمنان خالصى هستند، ولى درگه هاى شرک در افکار و کردارشان غالباً وجود دارد; و لذا در روایتى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «شرک در اعمال انسان مخفى تر است از حرکت مورچه».

یک موحد خالص کسى است که غیر از خدا، معبودى به هیچ صورت در دل و جان او نباشد، گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر کارش براى او انجام پذیرد، قانونى جز قانون خدا را به رسمیت نشناسد.

(آیه 107) در این آیه به آنها که ایمان نیاورده اند و از کنار آیات روشن الهى بى خبر مى گذرند و د ر اعمال خود مشرکند، هشدار مى دهد که: «آیا اینها خود را از این موضوع ایمن مى دانند که عذاب فراگیر الهى (ناگهان و بدون مقدمه بر آنها نازل شود» و همه آنها را دربر گیرد (اَفَاَمِنُوا اَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللهِ).

 

و «یا این که قیامت ناگهان فرارسد (و دادگاه بزرگ الهى تشکیل گردد و به حساب آنها برسند) در حالى که آنها بى خبر و غافلند» (اَوْ تَأْتِیَهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ).

(آیه 108) در این آیه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مأموریت پیدا مى کند که آیین و روش و خط خود را مشخص کند، مى فرماید: «بگو: راه و طریقه من این است که همگان را به سوى الله (خداوند واحد یکتا) دعوت کنم» (قُلْ هذِه سَبیلى اَدْعُوا اِلَى اللهِ).

سپس اضافه مى کند: من این راه را بى اطلاع یا از روى تقلید نمى پیمایم، بلکه «از روى آگاهى و بصیرت، خود و پیروانم» همه مردم جهان را به سوى این طریقه مى خوانیم (عَلى بَصیرَة اَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنى).

این جمله نشان مى دهد که هر مسلمانى که پیرو پیامبر(صلى الله علیه وآله) است باید با سخن و عملش دیگران را به راه «الله» دعوت کند.

سپس براى تأکید، مى گوید: «خداوند (یعنى همان کسى که من به سوى او دعوت مى کنم) پاک و منزه است از هرگونه عیب و نقص و شبیه و شریک» (وَسُبْحانَ اللهِ).

بازهم براى تأکید بیشتر مى گوید: و من از مشرکان نیستم» و هیچ گونه شریک و شبیهى براى او قائل نخواهم بود (وَما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ).

در واقع این از وظایف یک رهبر راستین است که با صراحت برنامه ها و اهداف خود را اعلام کند.

قرارگرفتن این آیه به دنبال آیات «یوسف» اشاره اى است به این که راه و رسم من از راه و رسم یوسف پیامبر بزرگ الهى نیز جدا نیست، او هم همواره حتى در کنج زندان دعوت به «اللّه الواحد القَهّار» مى کرد، و غیر او را اسمهاى بى مسمایى مى شمرد که از روى تقلید از جاهلانى به جاهلان دیگر رسیده است، آرى ! روش من و روش همه پیامبران نیز همین است.

(آیه 109) و از آنجا که یک اشکال همیشگى اقوام گمراه و نادان به پیامبران این بوده است که چرا آنها انسانند ! قرآن مجید یک بار دیگر به این ایراد پاسخ مى گوید:

«ما هیچ پیامبرى را قبل از تو نفرستادیم مگر این که آنها مردانى بودند که وحى به آنها مى فرستادیم، مردانى که از شهرهاى آباد و مراکز جمعیت برخاستند» (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ اِلاّ رِجالاً نُوحى اِلَیْهِمْ مِنْ اَهْلِ الْقُرى).

آنها نیز در همین شهرها و آبادیها همچون سایر انسانها زندگى مى کردند، و در میان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نیازها و مشکلاتشان به خوبى آگاه بودند.

سپس اضافه مى کند: براى این که اینها بدانند سرانجام مخالفتهایشان با دعوت تو که دعوت به سوى توحید است چه خواهد بود، خوب است بروند و آثار پیشینیان را بنگرند «آیا آنها سیر در زمین نکردند تا ببینند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود ؟» (اَفَلَمْ یَسیرُوا فِى الاَْرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

که این «سیر در ارض» و گردش در روى زمین، مشاهده آثار گذشتگان، و یرانى قصرها و آبادیهایى که در زیر ضربات عذاب الهى درهم کوبیده شد بهترین درس را به آنها مى دهد، درسى زنده، و محسوس، و براى همگان قابل لمس !

و در پایان آیه مى فرماید: «و سراى آخرت براى پرهیزکاران مسلماً بهتر است» (وَلَدارُ الاْخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا).

«آیا تعقل نمى کنید و فکر و اندیشه خویش را به کار نمى اندازید» (أَفَلا تَعْقِلُونَ).

چرا که اینجا سرایى است ناپایدار و آمیخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجا سرایى است جاودانى و خالى از هرگونه رنج و ناراحتى.

(آیه 110) در این آیه اشاره به یکى از حساسترین و بحرانى ترین لحظات زندگى پیامبران کرده، مى گوید: پیامبران الهى در راه دعوت به سوى حق، همچنان پافشارى داشتند و اقوام گمراه و سرکش همچنان به مخالفت خود ادامه مى دادند «تا آنجا که پیامبران از آنها مأیوس شدند، و (مردم) گمان بردند که به آنها دروغ گفته شده است، در این هنگام یارى ما به سراغ آنها آمد، آنان را که خواستیم نجات یافتند» (حَتّى اِذَا اسْتَیْئَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّىَ مَنْ نَشاءُ).

و در پایان آیه مى فرماید: «عذاب و مجازات ما از قوم گنهکار و مجرم، بازگردانده نمى شود» (وَلا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ).

این یک سنت الهى است، که مجرمان پس از اصرار بر کار خود و بستن تمام درهاى هدایت به روى خویشتن و خلاصه پس از اتمام حجت، مجازاتهاى الهى به سراغشان مى آید و هیچ قدرتى قادر بر دفع آن نیست.

(آیه 111) آخرین آیه این سوره محتواى بسیار جامعى دارد، که تمام بحثهایى که در این سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن این که «در سرگذشت آنها (یوسف و برادرانش و انبیاء و رسولان گذشته و اقوام مؤمن و بى ایمان) درسهاى بزرگ عبرت براى همه اندیشمندان است» (لَقَدْ کانَ فى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِى الاَْلْبابِ).

آیینه اى است که مى توانند در آن، عوامل پیروزى و شکست، کامیابى و ناکامى، خوشبختى و بدبختى، سربلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد و آنچه بى ارزش است، در آن ببیند.

ولى تنها «اولى الالباب» و صاحبان مغز و اندیشه هستند که توانایى مشاهده این نقوش عبرت را بر صفحه این آیینه عجیب دارند.

و به دنبال آن اضافه مى کند: «آنچه گفته شد یک افسانه ساختگى و داستان خیالى و دروغین نبود» (ما کانَ حَدیثًا یُفْتَرى).

این آیات که بر تو نازل شده و پرده از روى تاریخ صحیح گذشتگان برداشته، ساخته مغز و اندیشه تو نیست، «بلکه (یک وحى بزرگ آسمانى است، که) کتب اصیل انبیاى پیشین را نیز تصدیق و گواهى مى کند» (وَلکِنْ تَصْدیقَ الَّذى بَیْنَ یَدَیْهِ).

به علاوه; هر آنچه انسان به آن نیاز دارد، «و شرح هر چیزى» که پایه سعادت انسان است در این آیات آمده است (وَتَفْصیلَ کُلِّ شَىْء).

و به همین دلیل «مایه هدایت (جستجوگران) و مایه رحمت براى همه کسانى است که ایمان مى آورند» (وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْم یُؤْمِنُونَ).

«پایان سوره یوسف»

 

 

پایان شب سیه... محتواى سوره رعد:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma