غزوه بدر نخستین درگیرى مسلّحانه اسلام و کفر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
پنج صفت ویژه مؤمنان درسهایى آموزنده در میدان بدر

(آیه 7) چون در آیات گذشته اشاره اى به جنگ بدر شد، قرآن مجید بحث را به جنگ بدر کشانده و فرازهاى حساسى از آن را تشریح مى کند.

براى روشن شدن تفسیر این آیات و آیات آینده قبلا باید فشرده اى از جریان این جهاد اسلامى را از نظر بگذرانیم، تا ریزه کاریها و اشاراتى که در این آیات هست کاملا روشن گردد.

غزوه بدر از اینجا آغاز شد که «ابوسفیان» بزرگ «مکّه» در رأس یک کاروان نسبتاً مهم تجارتى که از چهل نفر با 50 هزار دینار مال التجاره تشکیل مى شد از شام به سوى مدینه باز مى گشت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به یاران خود دستور داد آماده حرکت شوند و به طرف این کاروان بزرگ که قسمت مهمى از سرمایه دشمن را با خود حمل مى کرد بشتابند و با مصادره کردن این سرمایه، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتیجه بر قدرت نظامى دشمن وارد کنند.

ابوسفیان از یک سو به وسیله دوستان خود در مدینه از این تصمیم پیامبر(صلى الله علیه وآله)آگاه شد واز سوى دیگر چون موقعى که این کاروان براى آوردن مال التجاره به سوى شام مى رفت نیز مورد چنین تعرض احتمالى قرار گرفته بود، قاصدى را به سرعت به مکّه فرستاد،قاصد درحالى که طبق توصیه ابوسفیان بینى وگوش شتر خودرا دریده وخون به طرز هیجان انگیزى از شتر مى ریخت وپیراهن خودرا از دو طرف پاره کرده و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب کند، وارد مکّه شد، وفریاد برآورد: «اى مردم پیروزمند ! کاروان خودرا دریابید، کاروان خودرا دریابید» !

و از آنجا که بسیارى از مردم مکّه در این کاروان سهمى داشتند مردم به سرعت بسیج شدند و حدود 950 نفر مرد جنگى که جمعى از آنها بزرگان و سرشناسان مکّه بودند با هفتصد شتر و یکصد رأس اسب به حرکت درآمدند، و فرماندهى لشکر به عهده «ابوجهل» بود.

پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) با 313 نفر که تقریباً مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشکیل مى دادند به نزدیکى سرزمین بدر، بین راه مکّه و مدینه رسیده بود که خبر حرکت سپاه قریش به او رسید.

در این هنگام با یاران خود مشورت کرد که آیا به تعقیب کاروان ابوسفیان و مصادره اموال کاروان بپردازد و یا براى مقابله با سپاه آماده شود جمعى مقابله با سپاه دشمن را ترجیح دادند ولى گروهى از این کار اکراه داشتند، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نظر گروه اول را پسندید، و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند.

از طرفى جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند، و اصرار داشتند که مبارزه با این گروه عظیم که هیچ گونه موازنه اى با آنها ندارد صلاح نیست، ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با این وعده الهى آنها را دلگرم ساخت و گفت: «خداوند به من وعده داده که بر یکى از دو گروه پیروز خواهید شد، یا بر کاروان قریش یا بر لشکرشان، و وعده خداوند تخلف ناپذیر است».

سپس به مسلمانان دستور داد که در کنار چاه بدر فرود آیند.

در این گیر و دار ابوسفیان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهایى بخشد، و از طریق ساحل دریا (دریاى احمر) از بیراهه به سوى مکّه با عجله بشتابد، و به وسیله قاصدى به لشکر پیغام فرستاد که خدا کاروان شما را رهایى بخشید، من فکر مى کنم مبارزه با محمد در این شرایط لزوم ندارد ولى رئیس لشکر ابوجهل به بتهاى بزرگ «لات» و «عزّى» قسم یاد کرد که ما نه تنها با آنها مبارزه مى کنیم بلکه تا داخل مدینه آنها را تعقیب خواهیم کرد.

سرانجام لشکر قریش نیز وارد سرزمین بدر شد، و غلامان خود را براى آوردن آب به سوى چاه فرستادند، یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنها را گرفته و براى بازجویى به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آوردند، حضرت از آنها پرسید شما کیستید ؟ گفتند: غلامان قریشیم، فرمود: تعداد لشکر چند نفر است، گفتند: اطلاعى از این موضوع نداریم. فرمود: هر روز چند شتر براى غذا مى کشند، گفتند: نه تا ده شتر.

فرمود: جمعیت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراک یکصد مرد جنگى).

محیط، محیط رعب آور و به راستى وحشتناکى بود، لشکر قریش که با ساز و برگ جنگى فراوان و نیرو و غذاى کافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهییج یا سرگرمى لشکر قدم به میدان گذارده بودند، خود را با حریفى روبرو مى دیدند که باورشان نمى آمد، با آن شرایط قدم به میدان جنگ بگذارند.

مشکل دیگرى که جنگجویان از آن وحشت داشتند، وضع میدان بدر بود که از شنهاى نرم که پاها در آن فرو مى رفت پوشیده بود، در آن شب باران جالبى بارید، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمین زیر پاى آنها سفت و محکم شد، و عجب این که این رگبار در سمت دشمن بطور شدید بود که آنها را ناراحت ساخت.

خبر تازه اى که به وسیله گزارشگران مخفى لشکر اسلام دریافت شد و بسرعت در میان مسلمانان انعکاس یافت این بود که آنها گزارش دادند، که لشکر قریش با آن همه امکانات، سخت بیماکند گویى خداوند لشکرى از وحشت در سرزمین قلب آنها فرو ریخته است.

فردا صبح لشکر کوچک اسلام با روحیه اى نیرومند در برابر دشمن صف کشیدند. قبلا پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها پیشنهاد صلح کرد تا عذر و بهانه اى باقى نماند. بعضى از سران قریش نیز مایل بودند صلح کنند، ولى باز ابوجهل مانع شد.

سرانجام آتش جنگ شعلهور گردید «حمزه» عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و «على(علیه السلام)» که جوانترین افراد لشکر بودند و جمعى دیگر از جنگجویان شجاع اسلام در جنگهاى تن به تن که سنّت آن روز بود، ضربات شدیدى بر پیکر حریفان خود زدند و آنها را از پاى درآوردند.

پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: یا رَبِّ اِنْ تُهْلَکْ هذِهِ الْعِصابَةُ، لَمْ تُعْبَدْ: «اگر این گروه کشته شوند کسى تو را پرستش نخواهد کرد».

باد بشدت به سوى لشکر قریش مىوزید و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مى کردند.

در نتیجه هفتاد نفر از سپاه دشمن که ابوجهل در میان آنها بود، کشته شدند و در میان خاک و خون غلتیدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسیر گشتند. ولى مسلمانان تعداد کمى کشته بیشتر نداشتند و به این ترتیب نخستین پیکار مسلحانه مسلمانان با دشمن نیرومندشان با پیروزى غیرمنتظره اى پایان گرفت.

 

اکنون باز کردیم به تفسیر آیه:

در این آیه نخست اشاره به وعده پیروزى اجمالى خداوند در جریان جنگ بدر شده، و مى گوید: «به یاد بیاورید هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که یکى از دو گروه (کاروان تجارى قریش یا لشکر آنها) در اختیار شما قرار خواهد گرفت» (وَاِذْ یَعِدُکُمُ اللهُ اِحْدَى الطّائِفَتَیْنِ اَنَّها لَکُمْ).

اما شما براى پرهیز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتیهاى ناشى از آن «دوست مى داشتید کاروان در اختیارتان قرار بگیرد، نه لشکر قریش» (وَتَوَدُّونَ اَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ).

یعنى، گروهى از شما روى حس راحت طلبى یا علاقه به منافع مادى، ترجیح مى دادند که با مال التجاره دشمن روبرو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالى که پایان جنگ نشان داد، صلاح و مصلحت قطعى آنها در این بود که قدرت نظامى دشمن را درهم بکوبند، تا راه براى پیروزیهاى بزرگ آینده هموار گردد.

لذا به دنبال آن مى گوید: «خدا مى خواهد به این وسیله حق را با کلمات خود تثبیت کند (و آیین اسلام را تقویت نماید) و ریشه کافران را قطع کند» (وَیُریدُاللهُ اَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَیَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ).

این تنها درسى براى مسلمان آن روز نبود، بلکه مسلمانان امروز نیز باید از این تعلیم آسمانى الهام بگیرند، هرگز به خاطر مشکلات و ناراحتیها و زحمات طاقت فرسا از برنامه هاى اصولى چشم نپوشند وبه سراغ برنامه هاى غیراصولى و ساده و کم زحمت نروند.

(آیه 8) در این آیه باز هم بطور آشکارتر پرده از روى مطلب بر مى دارد که هدف اصلى این برنامه (درگیرى مسلمانان با لشکر دشمن در میدان بدر) این بود که حق (یعنى توحید و اسلام و عدالت و آزادى بشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم) تثبیت و جاى گیر شود و باطل (یعنى شرک و کفر و بى ایمانى و ظلم و فساد) ابطال گردد و از میان برود، هرچند مجرمان کراهت داشته باشند» (لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْباطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الُْمجْرِمُونَ).

 

پنج صفت ویژه مؤمنان درسهایى آموزنده در میدان بدر
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma