درس بزرگ دیگرى که این بخش از داستان یوسف به ما مى دهد، همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانى ترین حالات به یارى انسان مى شتابد و به مقتضاى «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ» از طرقى که هیچ باور نمى کرد روزنه امید براى او پیدا مى شود و شکاف پیراهنى سند پاکى و برائت او مى گردد، همان پیراهن حادثه سازى که یک روز، برادران یوسف را در پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مى کند، و روز دیگر همسر هوسران عزیزمصر را به خاطر پاره بودن، و روز دیگر نور آفرین دیده هاى بى فروغ یعقوب است، و بوى آشناى آن، همراه نسیم صبحگاهى از مصر به کنعان سفر مى کند، و پیر کنعانى را بشارت به قدوم موکب بشیر مى دهد ! به هر حال خداوند الطاف خفیه اى دارد که هیچ کس از عمق آن آگاه نیست، و به هنگامى که نسیم این لطف مىوزد، صحنه ها چنان دگرگون مى شود که براى هیچ کس حتى هوشمندترین افراد قابل پیش بینى نیست.