طرحى براى نگهدارى برادر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
سرانجام موافقت پدر جلب شد! برادران سرافکنده به سوى پدر بازگشتند

(آیه 69) سرانجام برادران بر یوسف وارد شدند، و به او اعلام داشتند که دستور تو را به کار بستیم و با این که پدر در آغاز موافق فرستادن برادر کوچک، با ما نبود با اصرار او را راضى ساختیم، تا بدانى ما به گفته و عهد خود وفاداریم.

یوسف، آنها را با احترام و اکرام تمام پذیرفت، و به میهمانى خویش دعوت کرد، دستور داد هر دو نفر در کنار سفره یا طبق غذا قرار گیرند، آنها چنین کردند، در این هنگام «بنیامین» که تنها مانده بود گریه را سر داد و گفت: اگر برادرم یوسف زنده بود، مرا با خود بر سر یک سفره مى نشاند، چرا که از یک پدر و مادر بودیم.

یوسف رو به آنها کرد و گفت: مثل این که برادر کوچکتان تنها مانده است ؟ من براى رفع تنهائیش او را با خودم بر سر یک سفره مى نشانم !

سپس دستور داد براى هر دو نفر یک اتاق خواب مهیا کردند، باز «بنیامین» تنها ماند، یوسف گفت: او را نزد من بفرستید، در این هنگام یوسف برادرش را نزد خود جاى داد، اما دید او بسیار ناراحت و نگران است و دائماً به یاد برادر از دسته رفته اش یوسف مى باشد، در اینجا پیمانه صبر یوسف لبریز شد و پرده از روى حقیقت برداشت، چنانکه قرآن مى گوید: «هنگامى که وارد بر یوسف شدند او برادرش را نزد خود جاى داد و گفت: من همان برادرت یوسفم، غم مخور و اندوه به خویش راه مده و از کارهایى که اینها مى کنند نگران مباش» ! (وَلَمّا دَخَلُوا عَلى یُوسُفَ آوى اِلَیْهِ اَخاهُ قالَ اِنّى اَنِا اَخُوکَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).

منظور از کارهاى برادران که «بنیامین» را ناراحت مى کرده است، بى مهرى هایى است که نسبت به او و یوسف داشتند، و نقشه هایى که براى طرد آنها از خانواده کشیدند.

 

(آیه 70) در این هنگام طبق بعضى از روایات، یوسف به برادرش بنیامین گفت: آیا دوست دارى نزد من بمانى ؟ او گفت آرى ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد. یوسف گفت: غصه مخور من نقشه اى مى کشم که آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند، «سپس هنگامى که بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت پیمانه گران قیمت مخصوص را، درون بار برادرش بنیامین گذاشت چون براى هرکدام بارى از غلّه مى داد (فَلَمّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فى رَحْلِ اَخیهِ).

البته این کار در خفا انجام گرفت، و شاید تنها یک نفر از مأموران، بیشتر از آن آگاه نشد، در این هنگام مأموران کیل مواد غذایى مشاهده کردند که اثرى از پیمانه مخصوص و گران قیمت نیست، در حالى که قبلا در دست آنها بود: لذا همین که قافله آماده حرکت شد، «ندا دهنده اى فریاد زد: اى اهل قافله! شما سارق هستید» ! (ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا الْعیرُ اِنَّکُمْ لَسارِقُونَ).

برادران یوسف که این جمله را شنیدند، سخت تکان خوردند و وحشت کردند، چرا که هرگز چنین احتمالى به ذهنشان راه نمى یافت که بعد از این همه احترام و اکرام، متهم به سرقت شوند !

(آیه 71) لذا «رو به آنها کردند و گفتند: مگر چه چیز گم کرده اید» ؟ (قالُوا وَاَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ماذا تَفْقِدُونَ).

(آیه 72) «گفتند: ما پیمانه سلطان را گم کرده ایم» و نسبت به شما ظنین هستیم (قالُوا نَفْقِدُ صُواءَ الْمَلِکِ).

و از آنجا که پیمانه، گران قیمت و مورد علاقه ملک بوده است، «هر کس آن را بیابد و بیاورد، یک بار شتر به او جایزه خواهیم داد» (وَلِمَنْ جاءَ بِه حِمْلُ بَعیر).

سپس گوینده این سخن براى تأکید بیشتر گفت: «و من شخصاً این جایزه را تضمین مى کنم» (وَاَنَا بِه زَعیمٌ).

(آیه 73) برادران که سخت از شنیدن این سخن نگران و دستپاچه شدند، و نمى دانستند جریان چیست ؟ رو به آنها کرده «گفتند: به خدا سوگند شما مى دانید ما نیامده ایم در اینجا فساد کنیم و ما هیچ گاه سارق نبوده ایم» (قالُوا تَاللهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِى الاَْرْضِ وَما کُنّا سارِقینَ).

(آیه 74) در این هنگام مأموران رو به آنها کرده «گفتند: اگر شما دروغ بگویید جزایش چیست ؟» (قالُوا فَما جَزاؤُهُ اِنْ کُنْتُمْ کاذِبینَ).

(آیه 75) و آنها در پاسخ «گفتند: جزایش این است که هر کس پیمانه ملک، در بار او پیدا شود خودش را، توقیف کنید و به جاى آن بردارید» (قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فى رَحْلِه فَهُوَ جَزاؤُهُ).

«آرى ما این چنین ستمکاران را کیفر مى دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِى الظّالِمینَ).

(آیه 76) در این هنگام یوسف دستور داد که بارهاى آنها را بگشایند و یک یک بازرسى کنند، منتها براى این که طرح و نقشه اصلى یوسف معلوم نشود، «نخست بارهاى دیگران را قبل از بار برادرش (بنیامین) بازرسى کرد و سپس پیمانه مخصوص را از بار برادرش بیرون آورد» (فَبَدَأَ بِاَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ اَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ اَخیهِ).

همین که پیمانه در بار بنیامین پیدا شد، دهان برادران از تعجب باز ماند، گویى کوهى از غم و اندوه بر آنان فرود آمد. از یک سو برادر آنها ظاهراً مرتکب چنین سرقتى شده و مایه سرشکستگى آنهاست، و از سوى دیگر موقعیت آنها را نزد عزیز مصر به خطر مى اندازد، و از همه اینها گذشته پاسخ پدر را چه بگویند ؟ چگونه او باور مى کند که براداران تقصیرى در این زمینه نداشته اند ؟

سپس قرآن چنین اضافه مى کند که: «ما این گونه براى یوسف، طرح ریختیم» (کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ). تا برادر خود را به گونه اى که برادران دیگر نتوانند مقاومت کنند نزد خود نگاه دارد.

مسأله مهم اینجاست که اگر یوسف مى خواست طبق قوانین مصر با برادرش بنیامین رفتار کند مى بایست او را مضروب سازد و به زندان بیفکند. لذا قبلا از برادران اعتراف گرفت که اگر شما دست به سرقت زده باشید، کیفرش نزد شما چیست ؟ آنها هم طبق سنتى که داشتند پاسخ دادند که در محیط ما شخص سارق را در برابر سرقتى که کرده بر مى دارند، و یوسف طبق همین برنامه با آنها رفتار کرد، چرا که یکى از طرق کیفر مجرم آن است که او را طبق قانون و سنت خودش کیفر دهند.

به همین جهت قرآن مى گوید: «یوسف نمى توانست برادرش را طبق آیین ملک مصر بر دارد» و نزد خود نگهدارد (ما کانَ لِیَأْخُذَ اَخاهُ فى دینِ الْمَلِکِ).

سپس به عنوان یک استثناء مى فرماید: «مگر این که خداوند بخواهد: (اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللهُ).

اشاره به این که: این کارى که یوسف انجام داد و با برادران همانند سنت خودشان رفتار کرد طبق فرمان الهى بود، و نقشه اى بود براى حفظ برادر، و تکمیل آزمایش پدرش یعقوب، و آزمایش برادران دیگر !

و در پایان اضافه مى کند: «ما درجات هر کس را بخواهیم بالا مى بریم» (نَرْفَعُ دَرَجات مَنْ نَشاءُ). درجات کسانى که شایسته باشند و همچون یوسف از بوته امتحانات، سالم به در آیند.

«و در هر حال برتر از هر صاحب علمى عالمى است» یعنى خدا، (وَفَوْقَ کُلِّ ذى عِلْم عَلیمٌ).

و هم او بود که طرح این نقشه را به یوسف الهام کرده بود.

(آیه 77) برادران سرانجام باور کردند که برادرشان «بنیامین» دست به سرقت زشت و شومى زده است، و سابقه آنها را نزد عزیزمصر بکلى خراب کرده است و لذا براى این که خود را تبرئه کنند «گفتند: اگر او =]بنیامین [دزدى کند (چیز عجیبى نیست، چرا که) برادرش (یوسف) نیز قبلا مرتکب دزدى شده است» که هر دو از یک پدر و مادرند و حساب آنها از ما که از مادر دیگرى هستیم جداست ! (قالُوا اِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ).

یوسف از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد و «آن را در دل مکتوم داشت، و براى آنها آشکار نساخت» (فَاَسَرَّها یُوسُفُ فى نَفْسِه وَلَمْ یُبْدِها لَهُمْ).

چرا که او مى دانست آنها با این سخن، مرتکب تهمت بزرگى شده اند، ولى با پاسخ آنها نپرداخت، همین اندازه سربسته به آنها «گفت: «شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید» (قالَ اَنْتُمْ شَرٌّ مَکانًا).

سپس افزود: «و خداوند از آنچه توصیف مى کنید، آگاهتر است» (وَاللهُ اَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ).

(آیه 78) هنگامى که برادران دیدند برادر کوچکشان بنیامین طبق قانونى که خودشان آن را پذیرفته اند مى بایست نزد عزیزمصر بماند و از سوى دیگر با پدر پیمان بسته اند که حدّاکثر کوشش خود را در حفظ و بازگرداندن بنیامین به خرج دهند، رو به سوى یوسف که هنوز براى آنها ناشناخته بود کردند و «گفتند: اى عزیز مصر ! و اى زمامدار بزرگوار، او پدرى دارد پیر و سالخورده (که قدرت بر تحمل فراق او را ندارد ما طبق اصرار تو او را از پدر جدا کردیم و او از ما پیمان مؤکد گرفته که به هر قیمتى هست، او را بازگردانیم، بیا بزرگوارى کن) و یکى از ما را به جاى او بگیر» (قالُوا یا اَیُّهَا الْعَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبًا شَیْخًا کَبیرًا فَخُذْ اَحَدَنا مَکانَهُ).

«چرا که ما تو را از نیکوکاران مى بینیم» (اِنّا نَریکَ مِنَ الُْمحْسِنینَ). و این اولین بار نیست که نسبت به ما محبت فرمودى بیا و محبت خود را با این کار تکمیل فرما.

(آیه 79) یوسف این پیشنهاد را شدیداً نفى کرد و «گفت: پناه بر خدا (چگونه ممکن است) ما کسى را جز آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم بگیریم» هرگز شنیده اید آدم با انصافى، بى گناهى را به جرم دیگرى مجازات کند ؟ (قالَ مَعاذَاللهِ اَنْ نَأْخُذَ اِلاّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ).

«اگر چنین کنیم مسلماً ظالم خواهیم بود» (اِنّا اِذًا لَظالِمُونَ).

قابل توجه این که یوسف در این گفتار خود هیچ گونه نسبت سرقت به برادر نمى دهد بلکه از او تعبیر مى کند به کسى که متاع خود را نزد او یافته ایم، و این دلیل بر آن است که او دقیقاً توجه داشت که در زندگى هرگز خلاف نگوید.

سرانجام موافقت پدر جلب شد! برادران سرافکنده به سوى پدر بازگشتند
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma