میهمانان ناشناس؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
نعمتهاى هشتگانه بهشت سرنوشت گنهکاران قوم لوط

(آیه 51) از این آیه به بعد، قسمتهاى آموزنده اى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش به عنوان نمونه هاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مى کند.

نخست از داستان میهمانهاى ابراهیم شروع کرده، مى گوید: «و به آنها (بندگانم) از میهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ اِبْرهیمَ).

(آیه 52) این میهمانهاى ناخوانده همان فرشتگانى بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (اِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلامًا).

ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرایى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فوراً فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد میهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ اِنّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).

این ترس به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که هرگاه کسى نان و نمک کسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مدیون او مى داند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.

(آیه 53) ولى چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایى بشارت مى دهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ اِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلام عَلیم).

(آیه 54) ولى ابراهیم به خوبى مى دانست که از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مى دهید در حالى که من به سن پیرى رسیده ام» ؟! (قالَ اَبَشَّرْتُمُونى عَلى اَنْ مَسَّنِىَ الْکِبَرُ).

«راستى به چه چیز مرا بشارت مى دهید» ؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).

آیا به امر و فرمان خداست این بشارت شما یا از ناحیه خودتان ؟ صریحاً بگویید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم !

(آیه 55) به هر حال فرشتگان مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: که ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).

بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم.

و به دنبال آن براى تأکید ـبه گمان این که مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کرده باشدـ گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطینَ).

(آیه 56) ولى ابراهیم به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى شود جز گمراهان» ؟! (قالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّه اِلاَّ الضّالُّونَ).

همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بى پایانش نبرده اند، خدایى که از ذره اى خاک، انسانى چنین شگرف مى آفریند، و از نطفه ناچیزى فرزندى برومند بهوجود مى آورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مى کند، چه کسى مى تواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد ؟!

(آیه 57) ولى به هر حال ابراهیم(ع) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که این فرشتگان با آن شرایط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامده اند، حتماً مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشه اى از آن را تشکیل مى دهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا» ؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ اَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 58) «گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شده ایم» (قالُوا اِنّا اُرْسِلْنا اِلى قَوْم مُجْرِمینَ).

(آیه 59) و از آنجا که مى دانستند ابراهیم با آن حس کنجکاویش مخصوصاً در زمینه این گونه مسائل به این مقدار پاسخ، قناعت نخواهد کرد، فوراً اضافه کردند که:

این قوم مجرم کسى جز قوم لوط نیست ما مأموریم این آلودگان بى آزرم را درهم بکوبیم و نابود کنیم; «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (اِلاّ آلَ لُوط اِنّا لَمُنَجُّوهُمْ اَجْمَعینَ).

(آیه 60) ولى از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «اجمعین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود مى شد، و شاید ابراهیم نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کردند و گفتند: «بجز همسرش که ما مقدر ساخته ایم از بازماندگان در شهر محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (اِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا اِنَّها لَمِنَ الْغابِرینَ).

(آیه 61) از این آیه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مى خوانیم، نخست مى گوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمّا جاءَ آلَ لُوط الْمُرْسَلُونَ).

(آیه 62) لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته اید» (قالَ اِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).

مفسران مى گویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، از یک سو میهمانند و محترم، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.

(آیه 63) ولى فرشتگان، زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند: ما چیزى را براى تو آورده ایم که آنها در آن تردید داشتند» (قالُوا بَل جِئْناکَ بِما کانُوا فیهِ یَمْتَرُونَ). یعنى; مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کراراً به آنها گوشزد کرده اى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند ؟

(آیه 64) سپس براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیرقابل تردیدى را براى تو آورده ایم» (وَاَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).

یعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بى ایمان منحرف.

باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند: «ما مسلماً راست مى گوییم» (وَاِنّا لَصادِقُونَ).

 

یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کرده اند و جایى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابداً شایستگى این امر را ندارند.

(آیه 65) و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت) خانواده ات را بردار و از شهر بیرون شو» (فَاَسْرِ بِاَهْلِکَ بِقِطْع مِنَ اللَّیْلِ).

ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَاتَّبِعْ اَدْبارَهُمْ).

ضمناً «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ اَحَدٌ).

«و به همان نقطه اى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بوده اند) بروید» (وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرونَ).

(آیه 66) سپس لحن کلام تغییر مى یابد و خداوند مى فرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشه کن خواهند شد، به گونه اى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَقَضَیْنا اِلَیْهِ ذلِکَ الاَْمْرَ اَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحینَ).

(آیه 67) سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مى گردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعداً اشاره خواهیم کرد بیان مى کند و مى گوید: «مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مى دادند» (وَجاءَ اَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).

آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مى کردند طعمه لذیذى به چنگ آورده اند، جوانانى زیبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!

 

(آیه 68) «لوط» که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد. لذا در مقابل آنها ایستاد و «گفت: اینها میهمانان منند، آبروى مرا نریزید» (قالَ اِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفى فَلا تَفْضَحُونِ).

(آیه 69) سپس اضافه کرد: بیایید «و از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم شرمنده نسازید» (وَاتَّقُوا اللهَ وَلا تُخْزُونِ).

(آیه 70) ولى آنها چنان جسور و پُررو بودند که نه تنها احساس شرمندگى در خویش نمى کردند بلکه از لوط پیامبر، چیزى هم طلبکار شده بودند، گویى جنایتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و «گفتند: مگر ما به تو نگفتیم احدى را از مردم جهان به میهمانى نپذیرى» و به خانه خود راه ندهى (قالُوا اَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعالَمینَ).

(آیه 71) به هر حال لوط که این جسارت و وقاحت را دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى پویید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمى شوید «اینها دختران منند (آماده ام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما مى خواهید کار صحیحى انجام دهید» راه این است (قالَ هؤُلاءِ بَناتى اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ).

هدف لوط این بود که باآنها اتمام حجت کند و بگوید: من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت میهمانان خویش، و نجات شما از منجلاب فسادهستم.

(آیه 72) اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند!

اینجاست که خدا روى سخن را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)کرده، مى گوید: «قسم به جان و حیات تو که اینها در مستى خود سخت سرگردانند» ! (لَعَمْرُکَ اِنَّهُمْ لَفى سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).

نعمتهاى هشتگانه بهشت سرنوشت گنهکاران قوم لوط
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma