توطئه دیگر همسر عزیزمصر

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
حمایت خدا در لحظات بحرانى زندان به جرم بى گناهى

(آیه 30) هر چند مسأله اظهار عشق همسر عزیز، با آن داستانى که گذشت یک مسأله خصوصى بود که «عزیز» هم تأکید بر کتمانش داشت، اما از آنجا که این گونه رازها نهفته نمى ماند، مخصوصاً در قصر شاهان و صاحبان زر و زور، که دیوارهاى آنها گوشهاى شنوایى دارد، سرانجام این راز از درون قصر به بیرون افتاد، و چنانکه قرآن مى گوید: «گروهى از زنان شهر، این سخن را در میان خود گفتگو مى کردند و نشر مى دادند که همسر عزیز با غلامش سر و سرّى پیدا کرده و او را به سوى خود دعوت مى کند» (وَقالَ نِسْوَةٌ فِى الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتیها عَنْ نَفْسِه).

«و آنچنان عشق غلام بر او چیره شده که اعماق قلبش را تسخیر کرده است» (قَدْ شَغَفَها حُبًّا).

و سپس او را با این جمله مورد سرزنش قرار دادند «ما او را در گمراهى آشکار مى بینیم» ! (اِنّا لَنَریها فى ضَلال مُبین).

آنها که این سخن را مى گفتند دسته اى از زنان اشرافى مصر بودند که در هوسرانى چیزى از همسر عزیز کم نداشتند، چون دستشان به یوسف نرسیده بود به اصطلاح جانماز آب مى کشیدند و همسر عزیز را به خاطر این عشق در گمراهى آشکار مى دیدند !

(آیه 31) «هنگامى که همسر عزیز، از مکر زنان حیله گر مصر، آگاه شد (نخست ناراحت گشت، سپس چاره اى اندیشید و آن این بود که) به سراغشان فرستاد و از آنها دعوت کرد و براى آنها پشتى (گرانبها و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت و به دست هرکدام چاقویى براى بریدن میوه داد» اما چاقوهاى تیز، تیزتر از نیاز بریدن میوه ها ! (فَلَمّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَیْهِنَّ وَاَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ واحِدَة مِنْهُنَّ سِکّینًا).

و این کار خود دلیل بر این است که او از شوهر خود، حساب نمى برد، و از رسوایى گذشته اش درسى نگرفته بود.

«در این موقع (یه یوسف) گفت: وارد مجلس آنان شو» ! تا زنان سرزنش گر، با دیدن جمال او، وى را در این عشقش ملامت نکنند (وَقالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ).

زنان مصر که طبق بعضى از روایات ده نفر و یا بیشتر از آن بودند، هنگامى که آن قامت زیبا و چهره نورانى را دیدند، و چشمشان به صورت دلرباى یوسف افتاد، صورتى همچون خورشید که از پشت ابر ناگهان ظاهر شود و چشمها را خیره کند، در آن مجلس طلوع کرد چنان واله و حیران شدند که دست از پا و ترنج از دست، نمى شناختند «هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ و زیبا شمردند» (فَلَمّا رَاَیْنَهُ اَکْبَرْنَهُ).

 

و آنچنان از خود بى خود شدند که به جاى ترنج «دستهایشان را بریدند» (وَقَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ).

و هنگامى که دیدند، برق حیا و عفت از چشمان جذاب او مى درخشد و رخسار معصومش از شدت حیا و شرم گلگون شده، «همگى فریاد برآوردند که نه، این جوان هرگز آلوده نیست، او اصلا بشر نیست، او یک فرشته بزرگوار آسمانى است» (وَقُلْنَ حاشَ لِلّهِ ما هذا بَشَرًا اِنْ هذا اِلاّ مَلَکٌ کَریمٌ).

(آیه 32) در این هنگام زنان مصر، قافیه را بکلى باختند و با دستهاى مجروح که از آن خون مى چکید و در حالى پریشان همچون مجسمه اى بى روح در جاى خود خشک شده بودند، نشان داد که آنها نیز دست کمى از همسر عزیز ندارند.

او از این فرصت استفاده کرد و «گفت: این است آن کسى که مرا به خاطر عشقش سرزنش مى کردید» (قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذى لُمْتُنَّنى فیهِ).

همسر عزیز که از موفقیت خود در طرحى که ریخته بود، احساس غرور و خوشحالى مى کرد و عذر خود را موجه جلوه داده بود یکباره تمام پرده ها را کنار زد و با صراحت تمام به گناه خود اعتراف کرد و گفت: «آرى من او را به کام گرفتن از خویش دعوت کردم ولى او خویشتن دارى کرد» (وَلَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِه فَاسْتَعْصَمَ).

سپس بى آنکه از این آلودگى به گناه اظهار ندامت کند، و یا لااقل در برابر میهمانان کمى حفظ ظاهر نماید، با نهایت بى پروایى با لحن جدى که حاکى از اراده قطعى او بود، صریحاً اعلام داشت، «و اگر او (یوسف) آنچه را که من فرمان مى دهم انجام ندهد (و در برابر عشق سوزان من تسلیم نگردد) بطور قطع به زندان خواهد افتاد» (وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ).

نه تنها به زندانش مى افکنم بلکه در درون زندان نیز «مسلماً خوار و ذلیل خواهد شد» (وَلَیَکُونًا مِنَ الصّاغِرینَ).

(آیه 33) بعضى در اینجا روایت شگفت آورى نقل کرده اند و آن این که گروهى از زنان مصر که در آن جلسه حضور داشتند به حمایت از همسر عزیز برخاستند و حق را به او دادند و دور یوسف را گرفتند، و هریک براى تشویق یوسف به تسلیم شدن یک نوع سخن گفتند: یکى گفت: اى جوان ! این همه خویشتن دارى و ناز براى چیست ؟ چرا به این عاشق دلداده، ترحم نمى کنى ؟ مگر تو این جمال دل آراى خیره کننده را نمى بینى ؟

دومى گفت: گیرم که از زیبایى و عشق چیزى نمى فهمى، ولى آیا نمى دانى که او همسر عزیزمصر و زن قدرتمند این سامان است ؟ فکر نمى کنى که اگر قلب او را به دست آورى، هر مقامى که بخواهى براى تو آماده است ؟

سومى گفت: گیرم که نه تمایل به جمال و زیبائیش دارى، و نه نیاز به مقام و مالش، ولى آیا نمى دانى که او زن انتقامجوى خطرناکى است ؟

طوفان مشکلات از هر سو یوسف را احاطه کرده بود، اما او که از قبل خود را ساخته بود بى آنکه با زنان هوسباز و هوسران به گفتگو برخیزد رو به درگاه پروردگار آورد و این چنین به نیایش پرداخت: «گفت: بار الها ! پروردگارا ! زندان (با آن همه سختیهایش) در نظر من محبوبتر است از آنچه این زنان مرا به سوى آن مى خوانند» (قالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا یَدْعُونَنى اِلَیْهِ).

سپس از آنجا که مى دانست در همه حال، مخصوصاً در مواقع بحرانى، جز به اتکاء لطف پرودگار راه نجاتى نیست، خودش را با این سخن به خدا سپرد و از او کمک خواست، پروردگارا ! اگر کید و مکر و نقشه هاى خطرناک این زنان آلوده را از من باز نگردانى، قلب من به آنها متمایل مى گردد و از جاهلان خواهم بود» (وَاِلاّ تَصْرِفْ عَنّى کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَاَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ).

(آیه 34) و از آنجا که وعده الهى همیشه این بوده که جهادکنندگان مخلص را (چه با نفس و چه با دشمن) یارى بخشد، یوسف را در این حال تنها نگذاشت و لطف حق به یاریش شتافت، آنچنان که قرآن مى گوید: «پروردگارش این دعاى خالصانه او را اجابت کرد» (فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ).

«و مکر و نقشه آنها را از او گرداند» (فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ).

 

«چرا که او شنوا و داناست» (اِنَّهُ هَوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ).

هم نیایشهاى بندگان را مى شنود و هم از اسرار درون آنها آگاه است، و هم راه حل مشکل آنها را مى داند.

حمایت خدا در لحظات بحرانى زندان به جرم بى گناهى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma