ماجراى ایمان آوردن قوم یونس

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 2
تنهایک گروه به موقع ایمان آوردند! ایمان اجبارى بیهوده است!

هنگامى که یونس از ایمان آوردن قوم خود که در سرزمین «نینوا» (در عراق) زندگى مى کردند مأیوس شد، به پیشنهاد عابدى که در میان آنهامى زیست نفرین کرد در حالى که عالم دانشمندى نیز در میان آن گروه بود که به یونس پیشنهاد مى کرد باز هم در باره آنان دعا کند و باز هم به ارشاد بیشتر بپردازد و مأیوس نگردد.

ولى یونس پس از این ماجرا از میان قوم خود بیرون رفت، آنها موقع را غنیمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بیرون ریختند، در حالى که دست به دعا و تضرّع برداشته و اظهار ایمان و توبه کردند.

این توبه و ایمان و بازگشت به سوى پروردگار که به موقع انجام یافته بود و با آگاهى و اخلاص توأم بود کار خود را کرد، نشانه هاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى که یونس پس از ماجراى طولانیش به میان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذیرا گشتند.

داستان فوق نشان مى دهد که نقش یک رهبر آگاه و دلسوز در میان یک قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حیاتبخش است، در صورتى که عابدى که آگاهى کافى ندارد بیشتر روى خشنونت تکیه مى کند، و منطق اسلام در مقایسه میان عبادت ناآگاهانه، و علم توأم با احساس مسؤولیت نیز از این روایت مفهوم مى شود.

 

تنهایک گروه به موقع ایمان آوردند! ایمان اجبارى بیهوده است!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma