ادعاهاى بیهوده!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 3
تفسیر: تنها از وحى الهى پیروى کن! پیمان محکم الهى

(آیه 4) در تعقیب آیات گذشته که به پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور مى داد تنها از وحى الهى تبعیت کند نه از کافران ومنافقان، در اینجانتیجه تبعیت از آنها را منعکس مى کند که پیروى از آنان انسان را به یک مشت خرافات واباطیل وانحرافات دعوت مى نماید که سه مورد آن در این آیه بیانشده است.

نخست مى فرماید: «خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافریده»! (ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُل مِنْ قَلْبَیْنِ فى جَوْفِه).

جمله فوق معنى عمیقى دارد وآن این که انسان یک قلب بیشتر نداردودر این قلب جز عشق یک معبود نمى گنجد، آنها که دعوت به شرک ومعبودهاى متعدد مى کنند، باید قلبهاى متعددى داشته باشند تا هریک را کانون عشقمعبودى سازند!

لذا در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر این آیه مى خوانیم; که فرمود:

«دوستى ما ودوستى دشمن ما در یک قلب نمى گنجد چرا که خدا براى یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکى دوست بدارد وبا دیگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همان گونه که طلا در کوره خالصمى شود هرکس مى خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند اگرچیزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است از ما نیستوما هم از او نیستیم».

بنابراین قلب واحد، کانون اعتقاد واحدى است وآن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مى کند چرا که انسان نمى تواند حقیقتاً معتقد به چیزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.

قرآن سپس به خرافه دیگرى از عصر جاهلیت مى پردازد وآن خرافه «ظِهار» است، آنها هنگامى که از همسر خود ناراحت مى شدند ومى خواستند نسبت به او اظهار تنفر کنند به او مى گفتند: «اَنْتَ عَلَىَّ کَظَهْرِ اُمّى; تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! وبا این گفته او را به منزله مادر خود مى پنداشتند واین سخن رابه منزله طلاق!

قرآن در دنباله این آیه مى گوید: «خداوند هرگز همسرانتان را که مورد ظِهار قرار مى دهید مادران شما قرار نداده» واحکام مادر را، در مورد آنان مقرر نکرده است (وَما جَعَلَ اَزْواجَکُمُ اللاّئى تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ اُمَّهاتِکُمْ).

اسلام این برنامه جاهلى را امضا نکرد، بلکه براى آن مجازاتى قرار داد وآن این که: شخصى که این سخن را مى گوید حق ندارد با همسرش نزدیکى کند تا این که کفاره لازم را بپردازد، واگر کفاره نداد وبه سراغ همسر خود نیز نیامد همسر مى تواند با توسل به «حاکم شرع» او را وادار به یکى از دو کار کند یا رسماً وطبق قانون اسلام او را طلاق دهد واز او جدا شود، ویا کفاره دهد وبه زندگى زناشویى همچون سابق ادامه دهد.

سپس به سومین خرافه جاهلى پرداخته، مى گوید: «و(نیز، خداوند) فرزندخوانده هاى شما را، فرزند حقیقى شما قرار نداده است» (وَما جَعَلَ اَدْعِیاءَکُمْ اَبْناءَکُمْ).

توضیح اینکه: در عصر جاهلیت معمول بوده که بعضى از کودکان را به عنوان فرزند خود انتخاب مى کردند، وآن را پسر خود مى خواندند وبه دنبال این نامگذارى تمام حقوقى را که یک پسر از پدر داشت براى او قائل مى شدند از پدرخوانده اش ارث مى برد وپدرخوانده نیز وارث او مى شد، وتحریم زن پدر یا همسر فرزند در مورد آنها حاکم بود.

اسلام، این مقررات غیرمنطقى وخرافى را به شدت نفى کرد.

لذا قرآن بعد از این جمله مى افزاید: «این سخن شماست که به دهان خود مى گویید» سخنى باطل وبى پایه (ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِاَفْواهِکُمْ).

مى گویید فلان کس پسر من است، در حالى که در دل مى دانید قطعاً چنین نیست، این امواج صوتى فقط در فضاى دهان شما مى پیچد وخارج مى شود، وهرگز از اعتقاد قلبى سرچشمه نمى گیرد.

اینها سخنان باطلى بیش نیست «اما خداوند حق را مى گوید واو به راه راست هدایت مى کند» (وَاللهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِى السَّبیلَ).

سخن حق به سخنى گفته مى شود که با واقعیت عینى تطبیق کند، یا اگر یک مطلب قراردادى است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضیه باشد، ومى دانیم مسأله ناپسند «ظهار» در عصر جاهلیت، ویا «پسرخواندگى» که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادى پایمال مى کرد نه واقعیت عینى داشت ونه قراردادى حافظ مصلحت عموم بود.

(آیه 5) سپس قرآن براى تأکید بیشتر وروشن ساختن خط صحیح ومنطقى اسلام چنین مى افزاید: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است» (اُدْعُوهُمْ لاِبائِهِمْ هُوَ اَقْسَطُ عِنْدَاللهِ).

وبراى رفع بهانه ها اضافه مى کند: «واگر پدرانشان را نمى شناسید آنها برادران دینى وموالى شما هستند» (فَاِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَاِخْوانُکُمْ فِى الدّینِ وَمَوالیکُمْ).

یعنى عدم شناخت پدران آنها دلیل بر این نمى شود که نام شخص دیگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذارید، بلکه مى توانید آنها را به عنوان برادر دینى یا دوست وهم پیمان خطاب کنید.

ولى از آنجا که گاه انسان بر اثر عادت گذشته، یا سبق لسان، ویا اشتباه در تشخیص نسب افراد، ممکن است کسى را به غیر پدرش نسبت دهد واین از حوزه اختیار انسان بیرون است، خداوند عادل وحکیم، چنین کسى را مجازات نخواهد کردم

لذا در ذیل آیه مى افزاید: «اما گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سر مى زند» وبى توجه آنها را به نام دیگران صدا مى زنید (وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما اَخْطَأْتُمْ بِه).

«ولى آنچه را از روى عمد واختیار مى گویید» مورد حساب قرار خواهد داد (وَلکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ).

«وخداوند، آمرزنده ورحیم است» (وَکانَ اللهُ غَفُورًا رَحیمًا). گذشته ها را بر شما مى بخشد، سهو ونسیان واشتباه وخطا را مورد عفو قرار مى دهد.

(آیه 6) این آیه به مسأله مهم دیگرى یعنى ابطال نظام «مؤاخات» مى پردازد.

توضیح اینکه: هنگامى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند واسلام پیوند ورابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند بکلى برید پیامبر(صلى الله علیه وآله)به فرمان الهى، مسأله عقد اخوت وپیمان برادرى را در میان آنها برقرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و«انصار» (دوبه دو) پیمان اخوت وبرادرى منعقد شد، وآنها همچون دو برادر حقیقى از یکدیگر ارث مى بردند، ولى این یک حکم موقت ومخصوص به این حالت فوق العاده بود.

آیه نازل شد و«نظام مؤاخات» را بطوریکه جانشین نسب شود ابطال کرد وحکم ارث ومانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقى قرار داد.

منتهى در این آیه قبل از ذکر این نکته، به دو حکم دیگر، یعنى «اولویّت پیامبر(صلى الله علیه وآله)نسبت به مؤمنین»، و«بودن زنانى پیامبر(صلى الله علیه وآله)به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذکر شده است.

مى فرماید: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (اَلنَّبِىُّ اَولى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ). یعنى، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)در مسائل اجتماعى وهم فردى وخصوصى، هم در مسائل مربوط به حکومت، وهم قضاوت ودعوت، از هر انسانى نسبت به خودش سزاوارتر است، واراده وخواست او، مقدم بر اراده وخواست وى مى باشد.

البته پیامبر(صلى الله علیه وآله)معصوم است ونماینده خدا جز خیر وصلاح جامعه وفرد را در نظر نمى گیرد.

«وهمسران او مادران آنها ]=مؤمنان[ محسوب مى شوند» (وَاَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُمْ).

البته مادر معنوى وروحانى، همان گونه که پیامبر(صلى الله علیه وآله)پدر روحانى ومعنوى امت است.

این ارتباط وپیوند معنوى، تنها تأثیرش مسأله «حفظ احترام» و«حرمت ازدواج» با زنان پیامبر بود، یعنى مسلمانان حق داشتند، با دختران پیامبر ازدواج کنند، در حالى که هیچ کس با دختر مادر خود نمى تواند ازدواج کند، ونیزمسأله محرمیّت ونگاه کردن به همسران پیامبر براى هیچ کس جز محارم آنهامجاز نبود.

با این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)به منزله پدر، وهمسران او به منزله مادران مؤمنین هستند، هیچ گاه از آنها ارث نمى برند، چگونه مى توان انتظار داشت که پسرخوانده ها وارث گردند.

سپس مى افزاید: «وخویشاوندان نسبت به یکدیگر، از مؤمنان ومهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولى هستند» (وَاُولُوا الاَْرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلى بِبَعْض فى کِتابِ اللهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُهاجِرینَ).

ولى با این حال براى این که راه را بکلى به روى مسلمانان نبندد وبتوانند براى دوستان وکسانى که مورد علاقه آنها هستند چیزى به ارث بگذارند ـهرچند از طریق وصیت نسبت به ثلث مال باشدـ در پایان آیه اضافه مى کند: «مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید» وسهمى از اموال خود را به آنها بدهید (اِلاّ اَنْ تَفْعَلُوا اِلى اَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفًا).

ودر آخرین جمله براى تأکید همه احکام گذشته، یا حکم اخیر، مى فرماید: «این حکم در کتاب (الهى) نوشته شده است» (کانَ ذلِکَ فِى الْکِتابِ مَسْطُورًا).

 

تفسیر: تنها از وحى الهى پیروى کن! پیمان محکم الهى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma