دعاهاى پربار ابراهیم(ع)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 3
عاقبت دردناک فرعونیان! نجات نوح وغرق مشرکان خودخواه

(آیه 83) در اینجا دعاهاى ابراهیم وتقاضاهاى او از پیشگاه خدا شروع مى شود، گویى پس از دعوت آن قوم گمراه به سوى پروردگار، یک باره از آنها بریده وبه درگاه خدا روى مى آورد.

نخستین تقاضایى که از پیشگاهش مى کند این است: «پروردگارا! به من علم ودانش وحق بینى مرحمت فرما ومرا به صالحان ملحق کن» (رَبِّ هَبْ لى حُکْمًا وَاَلْحِقْنى بِالصّالِحینَ).

آرى! ابراهیم(ع) قبل از هر چیز از خدا «شناخت عمیق وصحیح» توأم با حاکمیت تقاضا مى کند، چرا که هیچ برنامه عملى بدون چنین زیربنایى امکان پذیر نیست.

وبه دنبال آن ملحق شدن به صالحین را از خدا تقاضا مى کند که اشاره به جنبه هاى عملى وبه اصطلاح «حکمت عملى» است، در مقابل تقاضاى قبل که ناظر به «حکمت نظرى» بود.

از آنجا که نه حکمت داراى حد معینى است ونه صالح بودن، او تقاضا مى کند روزبه روز به مراتب بالاتر ووالاتر از علم وعمل برسد وپیوسته در این راه گام بردارد وبه پیش برود.

 

(آیه 84) بعد از این دو تقاضا، درخواست مهم دیگرى با این عبارت مى کند: «خداوندا! براى من در میان امتهاى آینده لسان صدق وذکر خیر قرار ده»(وَاجْعَلْ لى لِسانَ صِدْق فِى الاْخِرینَ).

آن چنان کن که یاد من در خاطره ها بماند وخط وبرنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، «اسوه» والگویى باشم که به من اقتدا کنند، وپایه گذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، ودر خط تو حرکت کنند.

(آیه 85) سپس افق دید خود را از این دنیا برگرفته ومتوجه سراى جاودانه آخرت مى کند وبه دعاى چهارمى پرداخته، مى گوید: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده» (وَاجْعَلْنى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ).

بهشتى که نعمتهاى معنوى ومادى در آن موج مى زند، نعمتهایى که نه زوالى دارد، ونه ملالى، نعمتهایى که براى ما حتى قابل درک نیست!

(آیه 86) در پنجمین دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش کرده وطبق وعده اى که قبلا به او داده بود که من براى تو استغفار مى کنم چنین مى گوید: خداوند! «پدرم ]=عمویم[ را بیامرز که او از گمراهان بود» (وَاغْفِرْ لاَِبى اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّینَ).

(آیه 87) سرانجام ششمین وآخرین دعاى خود را که آن هم پیرامون روز بازپسین است این چنین به پیشگاه خدا عرضه مى دارد: خداوندا! «مرا در روزى که (مردم) برانگیخته مى شوند رسوا مکن» (وَلا تُخْزِنى یَوْمَ یُبْعَثُونَ).

این تعبیر از ناحیه ابراهیم(ع)، علاوه بر این که درس وسرمشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسؤولیت واعتماد بر لطف پروردگار است.

(آیه 88) در آیه قبل اشاره کوتاهى به روز قیامت ومسأله معاد بود در اینجا ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، ومهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد وهمچنین سرنوشت مؤمنان وکافران وگمراهان ولشکر شیطان بازگو شده است.

نخست مى گوید: روز رستاخیز «روزى است که هیچ مال و فرزندانى سودى نمى دهد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ).

 

در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال ونیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجه اى براى صاحبانش نخواهد داشت.

بدیهى است منظور مال وفرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند.

(آیه 89) سپس به عنوان استثناء بر این سخن مى افزاید: «مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هرگونه شرک وکفر وآلودگى به گناه) داشته باشد» (اِلاّ مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْب سَلیم).

چه تعبیر جامع وجالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص ونیت پاک در آن وجود دارد، وهم هرگونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمره اى جز عمل پاک نخواهد داشت.

(آیه 90) سپس به شرح بهشت ودوزخ پرداخته چنین مى گوید: در آن هنگام «بهشت به پرهیزکاران نزدیک مى گردد» (وَاُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ).

(آیه 91) «ودوزخ براى گمراهان آشکار مى شود» (وَبُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ).

این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت ودوزخ است که هر یک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک مى بینند: مؤمنان مسرور وگمراهان وحشت زده مى شوند، واین نخستین برنامه هاى پاداش وکیفر آنهاست.

(آیه 92) سپس به گفتگوهاى سرزنش بار وعتاب آمیزى که در این هنگام با این گروه گمراه مى شود پرداخته چنین مى گوید: «وبه آنها گفته مى شود: کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مى کردید»؟ (وَقیلَ لَهُمْ اَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).

(آیه 93) «معبودهایى غیر از خدا» (مِنْ دُونِ اللهِ).

«آیا آنها (در برابر این شداید وسختیها که اکنون با آن روبرو هستید) شما را یارى مى کنند»؟! (هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ).

یا مى توانند کسى را به یارى شما دعوت کنند، و«یا کسى به یارى خود آنها مى آید»؟ (اَوْ یَنْتَصِرُونَ).

 

ولى آنها جوابى در برابر این سؤال ندارند وکسى هم چنین انتظارى ازآنها ندارد.

(آیه 94) «در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى شوند» (فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَالْغاوُونَ).

(آیه 95) «وهمچنین لشکریان ابلیس عموماً» (وَجُنُودُ اِبْلیسَ اَجْمَعُونَ).

در حقیقت این سه گروه، بتها، وپرستش کنندگان بتها، ولشکریان شیطان که دلالان این گناه وانحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مى شوند، اما با این صورت که آنها را یکى پس از دیگرى آن مى افکنند.

(آیه 96) ولى سخن به اینجا پایان نمى گیرد بلکه به دنبال آن صحنه اى از نزاع وجدال این سه گروه دوزخى را مجسم مى سازد:

«آنها در جهنم به مخاصمه وجدال پرداخته، مى گویند» (قالُوا وَهُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ).

(آیه 97) آرى! عابدان گمراه مى گویند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم» (تَاللّهِ اِنْ کُنّا لَفى ضَلال مُبین).

(آیه 98) «زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر مى پنداشتیم»! (اِذْ نُسَوّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ).

(آیه 99) «اما هیچ کس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان» (وَما اَضَلَّنا اِلاَّ الْمُجْرِمُونَ).

همان مجرمانى که رؤساى جامعه ما بودند وبراى حفظ منافع خویش ما را به این راه کشاندند وبدبخت کردند.

(آیه 100) ولى افسوس که امروز «شفاعت کنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعینَ).

(آیه 101) «ونه دوست گرم وپرمحبتى» که بتواند ما را یارى کند(وَلاصَدیق حَمیم).

خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مى پردازند، آن چنانکه ما در دنیا مى پنداشتیم، ونه دوستان قدرت یارى ما را دارند.

 

(آیه 102) اما به زودى متوجه این واقعیت مى شوند که نه تأسف در آنجا سودى دارد ونه آنجا دار عمل وجبران است، از این رو، آرزوى بازگشت به دنیا مى کنند ومى گویند: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) بازگردیم واز مؤمنان باشیم» (فَلَوْ اَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ).

(آیه 103) سرانجام در پایان این بخش از سرگذشت ابراهیم همان دو آیه تکان دهنده را که در پایان داستان موسى وفرعون آمده بود ودر پایان داستان انبیاء دیگر نیز در همین سوره خواهد آمد، تکرار مى فرماید: «در این ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت وقدرت خدا وسرانجام دردناک گمراهان وپیروزى مؤمنان) اما بیشترشان آنها مؤمن نبودند» (اِنَّ فى ذلِکَ لاَیَةً وَما کانَ اَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ).

(آیه 104) «وپروردگار تو پیروز وشکست ناپذیر ورحیم ومهربان است» (وَاِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ).

تکرار این جمله ها دلدارى مؤثرى است براى پیامبر(صلى الله علیه وآله)ومؤمنان اندک در آن روز، وهمچنین اقلیتهاى مؤمن در هر عصر وزمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند وبه عزّت ورحمت الهى دلگرم باشند وهم تهدیدى است براى گمراهان واشاره اى است به این که اگر مهلتى به آنها داده مى شود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.

(آیه 105) قرآن بعد از پایان ماجراى ابراهیم سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجراى آموزنده دیگر به میان مى آورد.

نخست مى گوید: «قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوح الْمُرْسَلینَ).

چرا که همه پیامبران از نظر اصول یکى بودند وتکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب مى شد.

(آیه 106) سپس به این فراز از زندگى او که شبیه فرازهایى است که در گذشته از ابراهیم وموسى نقل شد اشاره کرده، مى گوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیزکارى پیشه نمى کنید» (اِذْ قالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ نُوحٌ اَلا تَتَّقُونَ).

تعبیر به «برادر» تعبیرى است که نهایت پیوند محبت آمیز را براساس مساوات وبرابرى مشخص مى کند وبه همه رهبران راه حق الهام مى بخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت وصمیمیت توأم با دورى از هرگونه تفوق طلبى را رعایت کنند، تا دلهاى رمیده جذب آیین حق گردد.

(آیه 107) پس از دعوت به تقوا که خمیر مایه هرگونه هدایت ونجات است اضافه مى کند: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (اِنّى لَکُمْ رَسُولٌ اَمینٌ).

(آیه 108) «تقواى الهى پیشه کنید ومرا اطاعت نمایید» که اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللهَ وَاَطیعُونِ).

(آیه 109) دگر بار نوح به دلیل دیگرى بر حقانیت خود، تمسک مى جوید، دلیلى که زبان بهانه جویان را کوتاه مى سازد، مى گوید: «ومن از شما در برابر این دعوتم مزدى نمى طلبم» (وَما اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْر).

«اجر وپاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (اِنْ اَجْرِىَ اِلاّ عَلى رَبِّ الْعالَمینَ).

(آیه 110) باز به دنبال این جمله همان جمله اى را مى گوید که بعد از تأکید بر رسالت وامانت خویش بیان کرده بود، مى گوید: «پس تقواى الهى پیشه کنید ومرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللهَ وَاَطیعُونِ).

(آیه 111) اما مشرکان لجوج ومستکبران خیره سر هنگامى که راههاى بهانه جویى را به روى خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و«گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست وبى ارزش از تو پیروى کرده اند»؟! (قالُوا اَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الاَْرْذَلُونَ).

درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم ومعیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال وثروت، لباس وخانه ومرکب زیبا وگران قیمت قرار داده بودند، واز پاکى وتقوا وحق جویى وصفات عالى انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود ودر اشراف بسیار کم، غافل بودند.

(آیه 112) ولى نوح آنها را در اینجا فوراً خلع سلاح کرد و«گفت: (وظیفه من دعوت همگان به سوى حق واصلاح جامعه است) من چه مى دانم آنها چه کارى داشته اند»؟! (قالَ وَما عِلْمى بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).

گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است که دعوت رهبر الهى را «لبیک» گفته اند ودر مقام خودسازى برآمده اند.

(آیه 113) اگر آنها در گذشته کار خوب یا بدى کرده اند «حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مى فهمیدید» ودرک وتشخیص مى داشتید (اِنْ حِسابُهُمْ اِلاّ عَلى رَبّى لَوْ تَشْعُرُونَ).

(آیه 114) آنچه وظیفه من است این است که من پر وبال خود را براى همه حق جویان بگشایم «ومن هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد» (وَما اَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنینَ).

(آیه 115) تنها وظیفه من این است که مردم را انذار کنم «من تنها انذارکننده اى آشکارم» (اِنْ اَنَا اِلاّ نَذیرٌ مُبینٌ).

هر کس این هشدار مرا بشنود واز راه انحراف به صراط مستقیم، باز گردد پیرو من است، هر که باشد ودر هر وضع مادى وشرایط اجتماعى.

 

عاقبت دردناک فرعونیان! نجات نوح وغرق مشرکان خودخواه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma