داستان هدهد وملکه سبا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 3
سلیمان در وادى مورچگان! مرا با مال نفریبید!

(آیه 20) در اینجا به فراز دیگرى از زندگى شگفت انگیز سلیمان اشاره کرده، وماجراى هدهد وملکه سبا را بازگو مى کند.

نخست مى گوید: «سلیمان در جستجوى آن پرنده [=هدهد] برآمد»(وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ).

این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور واوضاع حکومت خود بود وحتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمى ماند!

بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنانکه در ادامه سخن، قرآن مى افزاید، سلیمان «گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمى بینم» (فَقالَ مالِىَ لا اَرَى الْهُدْهُدَ).

 
«یا این که او از غائبان است» (اَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ).

یعنى آیا او بدون عذر موجهى حضور ندارد ویا با عذر موجهى غیبتکرده است؟

(آیه 21) «سلیمان» براى این که حکم غیابى نکرده باشد، ودر ضمن غیبت هدهد روى بقیه پرندگان ـتا چه رسد به انسانهایى که پستهاى حساسى بر عهده داشتندـ اثر نگذارد افزود: «من او را قطعاً کیفر شدیدى خواهم داد»! (لاَُعَذِّبَنَّهُ عَذابًا شَدیدًا).

«ویا او را ذبح مى کنم»! (اَوْ لاََ اذْبَحَنَّهُ).

«یا (براى غیبتش) باید دلیل روشنى به من ارائه دهد» (اَوْلَیَأْتِیَنّى بِسُلْطان مُبین).

در حقیقت سلیمان(ع) تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، ضمناً نشان داد که او حتى در برابر پرنده ضعیفى تسلیم دلیل ومنطق است وهرگز تکیه بر قدرت وتوانائیش نمى کند.

(آیه 22) «چندان درنگ نکرد» که هدهد آمد (فَمَکَثَ غَیْرَ بَعید).

بازگشت وبا صراحت به سلیمان چنین «گفت: من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى ندارى، من از سرزمین سبا یک خبر قطعى (ودست اول) براى تو آورده ام»؟ (فَقالَ اَحَطْتُ بِمالَمْ تُحِطْ بِه وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَا بِنَبَا یَقین).

(آیه 23) هدهد در شرح ماجرا چنین گفت: «من (به سرزمین سبا رفته بودم) زنى را در آنجا یافتم که بر آنها حکومت مى کند، وهمه چیز را در اختیار دارد مخصوصاً تخت عظیمى داشت»! (اِنّى وَجَدْتُ امْرَاَةً تَمْلِکُهُمْ وَاُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَىْء وَلَها عَرْشٌ عَظیمٌ).

«هدهد» با این سه جمله تقریباً تمام مشخصات کشور سبا وطرز حکومت آن را براى سلیمان بازگو کرد.

(آیه 24) سلیمان از شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ولى هدهد به او مجال نداد ومطلب دیگرى بر آن افزود گفت: مسأله عجیب وناراحت کننده اى که من در آنجا دیدم این بود که: «مشاهده کردم آن زن وقوم وملتش در برابرخورشید ـنه در برابر اللهـ سجده مى کنند»! (وَجَدْتُها وَقَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللهِ).

«وشیطان (بر آنها تسلط یافته و) اعمالشان را در نظرشان زینت داده» وافتخار مى کنند که در برابر آفتاب سجده مى نمایند! (وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ).

وبه این ترتیب «شیطان آنها را از راه حق باز داشته» (فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ).

آنها چنان در بت پرستى فرو رفته اند که من باور نمى کنم به آسانى از این راه برگردند «آنها هدایت نخواهند شد» (فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ).

(آیه 25) سپس افزود: «آنها چرا براى خداوندى سجده نمى کنند که آنچه در آسمانها وزمین پنهان است خارج مى کند، وآنچه را مخفى مى دارید وآنچه را آشکار مى سازید مى داند» (اَلاّ یَسْجُدُوا لِلّهِ الَّذى یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِى السَّمواتِ وَیَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَما تُعْلِنُونَ).

یعنى چرا براى خداوندى سجده نمى کنند که غیب آسمان وزمین واسرار نهفته آن را مى داند.

(آیه 26) وسرانجام سخن خود را چنین پایان مى دهد: «همان خداوندى که معبودى جز او نیست وپروردگار وصاحب عرش عظیم است» (اَللهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ).

وبه این ترتیب روى «توحید عبادت» و«توحید ربوبیت» پروردگار، ونفى هرگونه شرک تأکید کرده وسخن خود را به پایان مى برد.

(آیه 27) سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، ودر فکر فرو رفت، سپس چنین «گفت: ما تحقیق به عمل مى آوریم ببینیم تو راست گفتى یا از دروغگویان هستى»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ اَصَدَقْتَ اَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ).

سلیمان نه هدهد را متهم ساخت ومحکوم کرد، ونه سخن او را بى دلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.

(آیه 28) به هر حال سلیمان نامه اى بسیار کوتاه وپرمحتوا نوشت وبه هدهد داد وگفت: «این نامه مرا ببر وبر آنان بیفکن، سپس بر گرد (ودر گوشه اى توقف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان مى دهند»؟ (اِذْهَبْ بِکِتابى هذا فَاَلْقِهْ اِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا یَرْجِعُونَ).

(آیه 29) ملکه سبا نامه را گشود واز مضمون آن آگاهى یافت وچون قبلا اسم وآوازه سلیمان را شنیده بود ومحتواى نامه نشان مى داد که سلیمان تصمیم شدیدى درباره سرزمین سبا گرفته، سخت در فکر فرو رفت، وچون در مسائل مهم مملکتى با اطرافیانش به شور مى نشست از آنها دعوت کرد، رو به سوى آنها نموده «گفت: اى اشراف وبزرگان! نامه ارزشمندى به سوى من افکنده شده است»! (قالَتْ یا اَیُّهَا الْمَلَؤُا اِنّى اُلْقِىَ اِلَىَّ کِتابٌ کَریمٌ).

(آیه 30) سپس ملکه سبا به ذکر مضمون نامه پرداخت وگفت: «این نامه از سوى سلیمان است ومحتوایش چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان» (اِنَّهُ مِنْ سُلَیْمنَ وَاِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ).

(آیه 31) توصیه ام به شما «این است برترى جویى در برابر من نکنید، وبه سوى من آیید وتسلیم حق شوید» (اَلاّ تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونى مُسْلِمینَ).

آنچه در دو آیه فوق آمده، الگویى است براى طرز نامه نگارى که با نام خداوند رحمان ورحیم شروع شود وبا دو جمله حساب شده جان سخن بیان گردد.

(آیه 32) بعد از ذکر محتواى نامه سلیمان، براى سران ملت خود رو به سوى آنها کرده، چنین «گفت: اى اشراف وصاحب نظران! رأى خود را در این کار مهم براى من ابراز دارید که من هیچ کار مهمى را بى حضور شما وبدون نظر شما انجام نداده ام»! (قالَتْ یا اَیُّهَا الْمَلَؤُا اَفْتُونى فى اَمْرى ما کُنْتُ قاطِعَةً اَمْرًا حَتّى تَشْهَدُونِ).

(آیه 33) «اشراف قوم» در پاسخ او چنین «گفتند: ما داراى نیروى کافى وقدرت جنگى فراوان هستیم، ولى تصمیم نهایى با توست، ببین چه دستور مى دهى» (قالُوا نَحْنُ اُولُوا قُوَّة وَاُولُوا بَأْس شَدید وَالاَْمْرُ اِلَیْکِ فَانْظُرى ماذا تَأْمُرینَ).

به این ترتیب هم تسلیم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، وهم تمایل خود را به تکیه بر قدرت وحضور در میدان جنگ!

(آیه 34) ملکه هنگامى که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالى که خود باطناً تمایل به این کار نداشت براى فرو نشاندن این عطش، وهم براى این که حساب شده با این جریان برخورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد وویرانى مى کشانند»! (قالَتْ اِنَّ الْمُلُوکَ اِذا دَخَلُوا قَرْیَةً اَفْسَدُوها).

«وعزیزان اهل آن را به ذلت مى نشانند» (وَجَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّةً).

سپس براى تأکید بیشتر گفت: «آرى این چنین مى کنند» (وَکَذلِکَ یَفْعَلُونَ).

در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهى بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه مى شود: «فساد وویرانگرى» و«ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود مى اندیشند، نه به منافع ملتها وآبادى وسربلندى آنها وهمیشه این دو بر ضد یکدیگرند.

(آیه 35) سپس ملکه افزود: ما باید قبل از هر کار سلیمان واطرافیان او را بیازماییم وببینیم به راستى چه کاره اند؟ سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت مى کشانند یا عزت؟ وبراى این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظه اى براى آنها مى فرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشى را از ناحیه آنها براى ما مى آورند» (وَاِنّى مُرْسِلَةٌ اِلَیْهِمْ بِهَدِیَّة فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).

پادشاهان علاقه شدیدى به «هدایا» دارند، ونقطه ضعف وزبونى آنها نیز همین جاست، آنها را مى توان با هدایاى گرانبها تسلیم کرد، اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم مى شود «شاه» است! در برابر او مى ایستیم، وگرنه پیامبر خداست در این صورت باید عاقلانه برخورد کرد.

 

سلیمان در وادى مورچگان! مرا با مال نفریبید!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma