توحید یک جاذبه نیرومند درونى!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 3
توحید مالکیت خداوند سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است!

بدون شک همان گونه که دلائل عقلى ومنطقى به انسان جهت مى دهد در درون جان او نیز کششها وجاذبه هایى وجود دارد که براى او تعیین جهت مى کند.

فلسفه وجودى آنها همین است که در مسائل حیاتى انسان همیشه نمى تواند به انتظار عقل ومنطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدفهاى حیاتى مى شود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و«لزوم تداوم نسل از طریق توالد وتناسل» الهام بگیرد وطبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه وجاذبه جنسى از یکسو واشتها به تغذیه از سوى دیگر او را به سوى این هدف مى کشاند، وهر قدر هدفها حیاتى تر وعمومى تر باشد این جاذبه ها نیرومندتر است!

ولى باید توجه داشت که این کششها وجاذبه ها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است یعنى نیاز به وساطت عقل وشعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوى غذا وجنس مخالف جذب مى شود.

اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل واندیشه اثر مى گذارد واو را وادار به انتخاب طریق مى کند.

قسم اول را «غریزه» وقسم دوم را «فطرت» مى نامند ـ دقت کنید.

خداگرایى وخداپرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانهاقرار دارد.

شواهد گوناگونى در دست داریم که فطرى بودن «خداگرایى» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن مى کند:

1ـ دوام اعتقاد مذهبى وایمان به خدا در طول تاریخ پرماجراى بشر خود نشانه اى بر فطرى بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جبنه عمومى وهمگانى داشت، ونه دائمى وهمیشگى بود.

2ـ مشاهدات عینى در دنیاى امروز نشان مى دهد با تمام تلاش وکوششى که بعضى از رژیمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب وآثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده اند نتوانسته اند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.

3ـ کشفیات اخیر روانکاوان وروانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانى شاهد دیگرى بر این مدعا است، آنها مى گویند: بررسى درباره ابعاد روح انسان نشان مى دهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبى» یا به تعبیر آنها «قدسى» و«یزدانى» است، وگاه این بعد مذهبى را سرچشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنى بعد «راستى» (علم) و«نیکویى» و«زیبایى» دانسته اند.

«حس راستى» سرچشمه انواع علوم ودانشها وانگیزه کنجکاوى مستمر وپیگیر در شناخت جهان هستى است.

 

«حس نیکى» انسان را به سوى مفاهیم اخلاقى همچون عدالت وشهامت وفداکارى ومانند آن جذب مى کند.

«حس زیبایى» انسان را به سوى هنرهاى اصیل، زیباییها، ادبیات ومسائل ذوقى جذب مى کند، وگاه سرچشمه تحولهایى در زندگى فرد وجامعه مى شود.

«حس مذهبى» یعنى ایمان به یک مبدأ متعالى وپرستش ونیایش او.

4ـ پناه بردن انسان در شداید وسختیها به یک نیروى مرموز ماوراى طبیعى وتقاضاى حل مشکلات وفرونشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نیز گواه دیگرى بر اصالت این جاذبه درونى والهام فطرى است که ـبه انضمام سایر شواهدى که گفتیم ـ مى تواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.

(آیه 33) این آیه در حقیقت استدلال وتأکیدى است بر بحث گذشته در زمینه فطرى بودن توحید وشکوفا شدن این نور الهى در شداید وسختیها.

مى فرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مى خوانند، وبه سوى او انابه مى کنند» (وَاِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنیبینَ اِلَیْهِ).

ولى آن چنان کم ظرفیت وکوتاه فکر واسیر تعصب وتقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند که به مجرد این که حوادث سخت برطرف مى شود ونسیم آرامش مىوزد و«خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مى چشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مى شوند» (ثُمَّ اِذا اَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً اِذا فَریقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).

تکیه روى «مُنیبینَ اِلَیْهِ» اشاره لطیفى به این معنى مى باشد که پایهواساس در فطرت انسان توحید وخداپرستى است وشرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مى کند خواه ناخواه به سوى ایمان وتوحید بازمى گردد.

(آیه 34) در این آیه به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک که به هنگام نیل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مى سپارند مى گوید: بگذار «نعمتهایى را که ما به آنها داده ایم کفران کنند» وهر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).

«پس (تا مى توانید از این نعمتهاى زودگذر دنیا) بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).

«اما به زودى (نتیجه شوم اعمال خویش را) خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

(آیه 35) در این آیه براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ درآورده، مى گوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن مى گوید» وآن را موجّه مى شمارد؟ (اَمْ اَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطانًا فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِه یُشْرِکُونَ).

(آیه 36) این آیه که ترسیم دیگرى از طرز فکر وروحیه این جاهلان کم ظرفیت است چنین مى گوید: «وهنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم خوشحال ومغرور مى شوند، وهرگاه بلا ورنج ودردى به خاطر اعمالى که انجام داده اند به آنها برسد ناگهان مأیوس ونومید مى گردند» (وَاِذا اَذَقْنَا النّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَاِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ اِذاهُمْ یَقْنَطُونَ).

در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور وغفلت مى شوند ونه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس ونومیدى، نعمت را از خدا مى دانند وشکر به درگاه او مى برند، ومصیبت را آزمون وامتحان، ویا نتیجه اعمال خویش محسوب مى دارند وصبر مى کنند ورو به درگاه او مى آورند.

(آیه 37) این آیه همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مى گوید، وبه تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور وبا مواجه شدن بلا، مأیوس مى شوند، چنین مى فرماید: «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده (وبراى هرکس بخواهد) تنگ مى سازد» (اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَیَقْدِرُ).

درست است که عالم، عالم اسباب است ولى در عین حال این یک قاعده کلى وهمیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى ولایقى را مى بینیم که هرچه مى دوند به جایى نمى رسند، وبه عکس گاه افراد کم دست وپا را مشاهده مى کنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است!

این استثناها گویا براى این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، ونباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مى گرداند.

لذا در پایان آیه مى گوید: «در این نشانه هایى است از قدرت وعظمت خدا براى قومى که ایمان مى آورند» (اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ).

(آیه 38) واز آنجا که هر نعمت وموهبتى، وظایف ومسؤولیتهایى را همراه مى آورد، در این آیه روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله)کرده، مى گوید: چون چنین است «پس حق بستگان ونزدیکان را ادا کن، وهمچنین (حق) مسکینان ودر راه ماندگان را» (فَـاتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ وَالْمِسْکینَ وَابْنَ السَّبیلِ).

تعبیر به «حَقَّه» بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند واگر چیزى انسان مى پردازد حق خود آنها را ادا مى کند.

ودر پایان آیه براى تشویق نیکوکاران، وضمناً بیان شرط قبولى انفاق مى فرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مى طلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللهِ).

«وکسانى که چنین کار نیکى را انجام مى دهند رستگارانند» (وَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

با توجه به این که «وَجْهَ اللهِ» به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مى دهد که تنها مسأله انفاق وپرداختن حق خویشاوندان ودیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص ونیت پاک توأم بوده واز هرگونه ریا وخودنمایى ومنت وتحقیر وانتظار پاداش خالى باشد.

(آیه 39) در این آیه به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود به دو نمونه از انفاقها که یکى براى خداست، ودیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا اشاره کرده، مى فرماید: «آنچه به عنوان ربا مى پردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، وآنچه را به عنوان زکات مى پردازید وتنها رضاى خدا را مى طلبید (مایه برکت است; و) کسانى که چنین مى کنند داراى پاداش مضاعفند» (وَما آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا لِیَرْبُوَا فى اَمْوالِ النّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَاللهِ وَما آتَیْتُمْ مِنْ زَکوة تُریدُونَ وَجْهَ اللهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).

«ربا» در اصل به معنى افزایش است ودر اینجا منظور هدایایى است که بعضى از افراد براى دیگران ـمخصوصاً صاحبان مال وثروتـ مى برند، به این منظور که پاداشى بیشتر وبهتر از آنها دریافت دارند.

بدیهى است در این گونه هدایا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مى شود، ونه شایستگیها واولویتها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه به جایى داده شود که بتواند مبلغ بیشترى را صید کند! وطبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى ومعنوى فاقد ارزش مى باشد.

(آیه 40) در این آیه بار دیگر به مسأله مبدأ ومعاد که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود باز مى گردد، وخدا را با چهار وصف، توصیف مى کند تا هم اشاره اى به توحید ومبارزه با شرک باشد، وهم دلیلى بر معاد، مى فرماید: «خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مى میراند وبعد زنده مى کند» (اَللهُ الَّذى خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ).

«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساخته اید توانایى بر چیزى از این کارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَىْء).

«منزه است خدا، وبرتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مى دهند» (سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ).

مسلم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بتها صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتهاست، ویا پایان عمرشان.

بنابراین پاسخ این سؤالات منفى است واستفهام، استفهام انکارى مى باشد.

جمله «سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مى کند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها ومعبودان ساختگى قرار مى دهند.

 

توحید مالکیت خداوند سرچشمه فساد، اعمال خود مردم است!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma