برخورد منطقى وقاطع با فرعون

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 3
آغاز رسالت موسى(علیه السلام) ساحران از همه جا گِرد آمدند!

(آیه 16) در آیات گذشته نخستین مرحله مأموریت موسى(ع) یعنى دریافت وحى ورسالت وتقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ، پایان یافت.

از اینجا به بعد «مرحله دوم» یعنى روبرو شدن با فرعون وگفتگوى سرنوشت ساز که در آن میان انجام گرفت مطرح شده.

نخست به عنوان مقدمه مى فرماید: «اکنون (که همه چیز روبراه است) به سراغ فرعون بروید، وبه او بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم» (فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا اِنّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ).

(آیه 17) وبه دنبال بیان رسالت خود، آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید وبگویید: «بنى اسرائیل را با ما بفرست» (اَنْ اَرْسِلْ مَعَنا بَنى اِسْرائیلَ).

بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت وبردگى از آنها بردارد تا آزاد شوند، وبتوانند با آنها بیایند، نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.

(آیه 18) در اینجا فرعون زبان به سخن گشود وبا جمله هایى حساب شده، ودر عین حال شیطنت آمیز براى نفى رسالت آنها کوشید. نخست رو به موسى کرد وچنین «گفت: آیا ما تو را در کودکى در میان (دامان مهر) خود پرورش ندادیم»؟ (قالَ اَلَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیدًا).

تو را از آن امواج خروشان وخشمگین «نیل» که وجودت را به نابودى تهدید مى کرد گرفتیم، دایه ها برایت دعوت کردیم، واز قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن وامان در ناز ونعمت پرورش یافتى!

وبعد از آن نیز «سالهاى متمادى از عمرت در میان ما بودى»! (وَلَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِکَ سِنینَ).

(آیه 19) سپس به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته، مى گوید: «تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان وطرفداران ما را انجام دادى» (وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَالَّتى فَعَلْتَ).

اشاره به این که تو چگونه مى توانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقه اى هستى.

واز همه اینها گذشته «تو کفران نعمتهاى ما مى کنى» (وَاَنْتَ مِنَ الْکافِرینَ).

 

سالها بر سر سفره ما بودى، نمک خوردى ونمکدان را شکستى!، با چنین کفران نعمت چگونه مى توانى پیامبر باشى؟

در حقیقت مى خواست با این منطق واین گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.

(آیه 20) موسى بعد از شنیدن سخنان شیطنت آمیز فرعون به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولى از نظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد ویا اصولا ایراد اول را درخور پاسخ نمى دانست، چرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمى شود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.

به هر حال چنین «گفت: من آن کار را انجام دادم در حالى که از بى خبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها اِذًا وَاَنَا مِنَ الضّالّینَ).

موسى(ع) در اینجا یک نوع «توریه» به کار برده وسخنى گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعداً خداوند راه حق را به من نشان داد ومقام رسالت بخشید، ولى در باطن مقصود دیگرى داشت وآن این که من نمى دانستم که این کار مایه این همه دردسر مى شود وگرنه اصل کار حق بود ومطابق قانون عدالت!

(آیه 21) سپس موسى اضافه مى کند: «من به دنبال این حادثه هنگامى که از شما ترسیدم فرار کردم، وخداوند به من علم ودانش بخشید، ومرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لى رَبّى حُکْمًا وَجَعَلَنى مِنَ الْمُرْسَلینَ).

(آیه 22) سپس «موسى» به پاسخ منّتى که فرعون در مورد پرورشش در دوران طفولیت ونوجوانى بر او گذارد پرداخته، وبا لحن قاطع واعتراض آمیزى مى گوید: «آیا این منتى است که تو بر من مى گذارى که بنى اسرائیل را بنده وبرده خود ساختى»؟! (وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَىَّ اَنْ عَبَّدْتَ بَنى اِسْرائیلَ).

تا آنجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى، ودختران را براى کنیزى وخدمت زنده بگذارى؟

 

این ظلم بى حساب تو سبب شد که مادرم براى حفظ جان نوزداش مرا در صندوق بگذارد، وبه امواج نیل بسپارد، وخواست الهى این بود که آن کشتى کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد، آرى ظلم بى اندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت، ومرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت ودر کاخ آلوده تو قرار داد!

(آیه 23) هنگامى که موسى با لحن قاطع وکوبنده اى سخنان فرعون را پاسخ گفت واو از این نظر در مانده شد، مسیر کلام را تغییر داد وموسى را که گفته بود من رسول وفرستاده ربّ العالمینم مورد سؤال قرار داد و«فرعون گفت: پروردگار عالمیان چیست»؟ (قالَ فِرْعَوْنُ وَما رَبُّ الْعالَمینَ).

فرعون این سخن را براى تجاهل وتحقیر، مطرح کرد.

(آیه 24) ولى موسى همانند همه بحث کنندگان بیدار وآگاه راهى جز این نداشت که مطلب را جدى بگیرد وبه پاسخ جدى بپردازد، واز آنجا که ذات خدا از دسترس افکار انسانها بیرون است، دست به دامان آثار او در پهنه آفرینش زند، واز آیات آفاقى سخن به میان آورد «گفت: او پروردگار آسمانها وزمین وآنچه در میان این دو قرار گرفته است مى باشد، اگر شما راه یقین مى پویید» (قالَ رَبُّ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ وَما بَیْنَهُما اِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ).

(آیه 25) اما فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانى، از خواب غفلت بیدار نشد، باز به استهزاء وسخریه ادامه داد، واز روش دیرینه مستکبران مغرور پیروى کرد «رو به اطرافیان خود کرده گفت: آیا نمى شنوید» این مرد چه مى گوید؟! (قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ اَلا تَسْتَمِعُونَ).

پیداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفته اند، اشخاصى از قماش خود او، گروهى از صاحبان زر وزور وهمکاران ظلم وستم.

هدفش این بود که این سخن منطقى ودلنشین موسى در قلب تاریک این گروه کمترین اثرى نگذارد، وآن را یک سخن بى محتوا که مفهومش قابل درک نیست معرفى کند.

(آیه 26) ولى باز موسى(ع) به سخنان منطقى وحساب شده خود بدون هیچ گونه ترس وواهمه ادامه داد و«گفت: او پروردگار شما وپروردگار پدران نخستین شماست» (قالَ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبائِکُمُ الاَْوَّلینَ).

در حقیقت موسى که در مرحله نخست از «آیات آفاقى» شروع کرده بود در مرحله دوم به «آیات انفسى» اشاره کرد.

(آیه 27) ولى فرعون به خیره سرى همچنان ادامه داد، واز مرحله استهزاء وسخریه پا را فراتر نهاده نسبت جنون ودیوانگى به موسى داد و«گفت: پیامبرى که به سوى شما آمده قطعاً مجنون است»! (قالَ اِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذى اُرْسِلَ اِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ). همان نسبتى که همه جباران تاریخ به مصلحان الهى مى دادند.

(آیه 28) اما این نسبت ناروا در روح بلند موسى(ع)، اثرى نگذاشت وهمچنان خط اصلى توحید را از طریق آثار خدا در پهنه آفرینش، در آفاق وانفس، ادامه داد و«گفت: او پروردگار مشرق ومغرب وآنچه درمیان این دو است مى باشد اگر شما عقل واندیشه خود را به کار مى گرفتید» (قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَما بَیْنَهُما اِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).

اگر تو در محدوده کوچکى به نام «مصر» یک حکومت ظاهرى دارى، حکومت واقعى پروردگار من تمام شرق وغرب جهان وهر چه را میان آنهاست دربرگرفته، وآثارش در همه جا در جبین موجودات مى درخشد.

(آیه 29) این منطق نیرومند وشکست ناپذیر، فرعون را سخت خشمگین ساخت وسرانجام به حربه اى متوسل شد که همه زورمندان بى منطق به هنگام شکست وناکامى به آن متوسل مى شوند وچنین «گفت: اگر معبودى غیر من انتخاب کنى تو را از زندانیان قرار خواهم داد» (قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ اِلـهًا غَیْرى لاََجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ).

من این سخنان تو را نمى فهمم، همین مى دانم که یک اله ومعبود بزرگوجود دارد وآن منم! وهر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ، یا زندان مرگ آفرین است!

(آیه 30) در آیه قبل دیدیم که فرعون سرانجام تکیه بر قدرت وتهدید به زندان ومرگ نمود.

 

اینجاست که صحنه بر مى گردد وموسى(ع) نیز باید روش تازه اى در پیش گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان ودرمانده شود.

موسى نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتى الهى که از معجزه اى چشمگیر سرچشمه مى گیرد، رو به سوى فرعون کرد و«گفت: آیا اگر من نشانه آشکارى براى رسالتم ارائه دهم» باز مرا زندان خواهى کرد؟! (قالَ اَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَىء مُبین).

(آیه 31) فرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسى(ع) اشاره سربسته اى به یک برنامه فوق العاده کرده وفکر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بگیرد همه بر او اعتراض مى کنند، ومى گویند باید بگذارى موسى(ع) کار مهمش را ارائه دهد، اگر توانایى داشته باشد که معلوم مى شود، نمى توان با او طرف شد، والا گزافه گوییش آشکار مى گردد، در هر حال نمى توان از این سخن موسى(ع) به سادگى گذشت.

ناچار «گفت: اگر راست مى گویى آن را بیاور»! (قالَ فَأْتِ بِه اِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ).

(آیه 32) «پس (در این هنگام) موسى عصایى را که به دست داشت افکند، و(به فرمان پروردگار) مار عظیم وآشکارى شد» (فَاَلْقى عَصاهُ فِاِذا هِىَ ثُعْبانٌ مُبینٌ).

(آیه 33) «وسپس دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، ناگهان در برابر بینندگان سفید وروشن بود»! (وَنَزَعَ یَدَهُ فِاِذا هِىَ بَیْضاءُ لِلنّاظِرینَ).

در حقیقت این دو معجزه بزرگ، یکى مظهر بیم بود ودیگرى مظهر امید; اولى مناسب مقام انذار است، ودومى بشارت.

(آیه 34) فرعون از مشاهده این صحنه، سخت جا خورد ودر وحشت عمیقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شیطانى خویش که با ظهور موسى(ع)، سخت به خطر افتاده بود وهمچنین براى حفظ اعتقاد اطرافیان وروحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسى برآمد، نخست «به اطرافیان خود چنین گفت: این مرد، ساحر آگاه وماهرى است»! (قالَ لِلْمَلاَءِ حَوْلَهُ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ).

 

جالب است، همان کسى را که تا چند لحظه قبل مجنونش مى خواند، اکنون به عنوان علیم ودانشمند از او نام مى برد.

(آیه 35) سپس براى این که جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد: «او مى خواهد شما را از سرزمینتان با سحرش بیرون کند»! (یُریدُ اَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ اَرْضِکُمْ بِسِحْرِه).

«شما چه (مى اندیشید وچه) دستور مى دهید»؟! (فَماذا تَأْمُرُونَ).

این همان فرعونى است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود مى دانست، اکنون آن را ملک مردم مى شمرد وبه اطرافیان مى گوید: شما چه امر مى کنید؟ مشورتى بسیار عاجزانه واز موضع ضعف!

(آیه 36) بعد از مشورتها سرانجام اطرافیان به فرعون «گفتند: او وبرادرش را مهلت ده ومأموران را براى بسیج (بسیح ساحران) به تمام شهرها اعزام کن» قالُوا اَرْجِهْ وَاَخاهُ وَابْعَثْ فِى الْمَدائِنِ حاشِرینَ).

(آیه 37) «تا هر ساحر ماهر وکهنه کارى را نزد تو آورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحّار عَلیم).

وگفتند: خوشبختانه در کشور پهناور مصر، اساتید فن سحر بسیارند، اگر موسى ساحر است ما «سَحّار» یعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مى دهیم، وآن قدر ساحران وارد به فوت وفنّ سِحر را جمع مى کنیم تا راز موسى را افشا کنند!

 

آغاز رسالت موسى(علیه السلام) ساحران از همه جا گِرد آمدند!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma