آفرینش آسمان وزمین بازیچه نیست

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
برگزیده تفسیر نمونه جلد 3
چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ فرشتگان بندگان شایسته وفرمانبردار!

(آیه 16) از آنجا که در آیات گذشته این حقیقت منعکس بود که ظالمان بى ایمان هدفى براى آفرینش خود جز عیش ونوش قائل نبودند، ودر واقع عالم را بى هدف مى پنداشتند، قرآن مجید در اینجا براى ابطال این طرز فکر واثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرینش کل جهان مخصوصاً انسانها چنین مى گوید: «ما آسمان وزمین وآنچه میان آنهاست از روى بازى نیافریدیم» (وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاَْرْضَ وَما بَیْنَهُما لاعِبینَ).

این زمین گسترده، این آسمان پهناور، واین همه موجودات متنوع وبدیعى که در صحنه آنهاست نشان مى دهد، غرض مهمى در کار بوده است، آرى هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند ونشانه اى از عظمتش، واز سوى دیگر دلیلى بر «معاد» باشد وگرنه این همه غوغا براى این چند روز معنى نداشت.

(آیه 17) این آیه مى گوید: اکنون که مسلم شد عالم بى هدف نیست، این هم مسلم است که هدف این آفرینش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است که این سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مى خواستیم سرگرمى انتخاب کنیم چیزى متناسب خود انتخاب مى کردیم» (لَوْ اَرَدْنا اَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا اِنْ کُنّا فاعِلینَ).

این آیه بازگوى دو حقیقت است: نخست این که محال است هدف پروردگار سرگرمى خویشتن باشد.

سپس مى گوید: به فرض که هدف سرگرمى بود باید سرگرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات ومانند آن، نه عالم محدود ماده.

(آیه 18) سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بى خردانى که دنیا را بى هدف یا تنها مایه سرگرمى مى پندارند چنین مى گوید: این جهان، مجموعه اى است از حق وواقعیت، چنین نیست که اساس آن بر باطل بوده باشد «بلکه ما حق را بر سر باطل مى کوبیم تا آن را هلاک سازد واین گونه باطل محو ونابود مى شود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ).

ودر پایان آیه مى گوید: «اما واى بر شما از این توصیفى که (از بى هدفى عالم) مى کنید» (وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ).

یعنى ما همواره دلایل عقلى واستدلالات روشن ومعجزات آشکار خود را در برابر پندارها واوهام بیهوده گرایان قرار مى دهیم، تا در نظر اندیشمندان وصاحبان عقل، این پندارها درهم کوبیده ونابود شود.

(آیه 19) در آیات گذشته سخن از این واقعیت بود که عالم هستى داراى هدف تکاملى حساب شده اى است براى انسانها.

واز آنجا که ممکن است این توهم به وجود آید که خدا چه نیازى به ایمان وعبادت ما دارد؟ به پاسخ این سخن مى پردازد ومى گوید: «وتمام کسانى که در آسمانها وزمین هستند از آنِ اویند» (وَلَهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ).

«وآنها که نزد اویند ]= فرشتگان[ هیچ گاه از عبادتش استکبار نمىورزند، وهرگز خسته نمى شوند» (وَمَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِه وَلا یَسْتَحْسِرُونَ).

(آیه 20) تمام شب وروز تسبیح مى گویند وکمترین ضعف وسستى به خود راه نمى دهند» (یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ لا یَفْتُرُونَ).

با این حال او چه نیازى به طاعت وعبادت شما دارد، پس اگر دستور ایمان وعمل صالح وبندگى وعبودیت به شما داده، سود وفایده اش متوجه خود شماست.

(آیه 21) پس از آن که بیهودگى وبى هدفى عالم هستى در آیات گذشته، نفى شد در اینجا به مسأله وحدت معبود ومدیر ومدبر این جهان پرداخته، چنین مى گوید: «آیا آنها خدایانى از زمین برگزیدند، خدایانى که مى توانند (موجودات زنده را) بیافرینند ودر جهان پخش کنند»؟! (اَمِ اتَّخَذُوا الِهَةً مِنَ الاَْرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ).

(آیه 22) این آیه یکى از دلایل روشن نفى «آلهه» وخدایان مشرکان را به این صورت بیان مى کند: «اگر در آسمان وزمین، معبودها وخدایانى جز الله بود هر دو فاسد مى شدند» ونظام جهان بر هم مى خورد (لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا).

«پس منزّه وپاک است خداوند، پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مى کنند» (فَسُبْحانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ).

این نسبتهاى ناروا، واین خدایان ساختگى وآلهه پندارى، اوهامى بیش نیستند ودامان کبریایى ذات پاک او با این نسبتهاى ناروا آلوده نمى گردد.

دلیلى که براى توحید ونفى آلهه در آیه فوق، آمده است، در عین سادگى وروشنى، یکى از براهین دقیق فلسفى در این زمینه است که دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» یاد مى کنند، خلاصه این برهان را چنین مى توان بیان کرد:

بدون شک نظام واحدى در این جهان حکمفرماست این هماهنگى قوانین ونظامات آفرینش از این حکایت مى کند که از مبدأ واحدى سرچشمه گرفته است چرا که اگر مبدأها متعدد بود واراده ها مختلف، این هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا که هر یک اقتضایى داشت وهرکدام اثر دیگرى را خنثى مى کرد وسرانجام جهان به فساد مى گرایید.

(آیه 23) پس از آن که با استدلالى که در آیه قبل آمد توحید مدبر واداره کننده این جهان اثبات شد، در این آیه مى گوید: او آن چنان حکیمانه جهان را نظم بخشیده که جاى هیچ ایراد وگفتگو در آن نیست آرى «هیچ کس نمى تواند بر کار او خرده بگیرد (واز آن سؤال کند) در حالى که دیگران چنین نیستند ودر افعالشان جاى ایراد وسؤال بسیار است» (لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ).

دوگونه سؤال داریم، یک نوع سؤال توضیحى است که انسان مى خواهد نکته اصلى وهدف واقعى کارى را بداند، این گونه سؤال در افعال خدا نیز جایز است.

اما نوع دیگر، سؤال اعتراضى است، که مفهومش این است عمل انجام شده نادرست وغلط بوده; مسلماً این نوع سؤال در افعال خداوند حکیم معنى ندارد ولى جاى این گونه سؤال در افعال دیگران بسیار است.

(آیه 24) این آیه مشتمل بر دو دلیل دیگر در زمینه نفى شرک است، که با دلیل گذشته مجموعاً سه دلیل مى شود.

نخست مى گوید: «آیا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده اند؟ بگو: دلیل خود را بیاورید» (اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه الِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ).

اشاره به این که اگر از دلیل گذشته دایر به این که نظام عالم هستى دلیل بر توحید است صرفنظر کنید لااقل هیچ گونه دلیلى بر اثبات شرک والوهیت این خدایان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بى دلیل مى پذیرد؟

سپس به آخرین دلیل اشاره کرده، مى گوید: این تنها من وهمراهانم نیستیم که سخن از توحید مى گوییم، «این سخن کسانى است که با من هستند، وسخن کسانى ]= پیامبرانى[ است که پیش از من بودند»! (هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِىَ وَذِکْرُ مَنْ قَبْلى).

این همان دلیلى است که دانشمندان عقاید تحت عنوان اجماع واتفاق پیامبران بر مسأله یگانگى خدا ذکر کرداند.

واز آنجا که ممکن است گاهى کثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذیرش توحید گردد، چنین اضافه مى کند: «اما اکثر آنها حق را نمى دانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).

همیشه مخالفت کردن اکثریت نادان در بسیارى از جامعه ها دلیلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، وقرآن تکیه بر این اکثریت را شدیداً محکوم کرده است.

(آیه 25) واز آنجا که ممکن است بعضى بى خبران بگویند ما پیامبرانى مانند عیسى(ع) داریم که دعوت به خدایان متعدد کرده است، قرآن در این آیه با صراحت تمام مى گوید: «وما قبل از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر این که به او وحى نمودیم که معبودى جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید» (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُول اِلاّ نُوحى اِلَیْهِ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ).

وبه این ترتیب ثابت مى شود که نه عیسى ونه غیر او هرگز دعوت به شرک نکرده اند، واین گونه نسبتها تهمت است.

 

 

چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ فرشتگان بندگان شایسته وفرمانبردار!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma