چندى پیش، مرد محترمى براى حساب سال و پرداخت وجوهات شرعیّه اش نزد من آمد; به کارش رسیدگى شد، برگشت.
پس از چندى دوباره همراه دوستش با کوله بارى از غم و اندوه بازگشت!
به شدّت گریه مى کرد، گویا تمام جهان در نظرش تیره و تار شده بود، علّت ناراحتى را جویا شدم، گفت: آقا! بچّه هایم پس از عمرى زحمت و خدمت به آنها، ثروتم را تصاحب کردند و همه داراییم را به یغما برده، مرا از خانه ام بیرون کردند! اکنون هر روز در خانه یکى از بستگان به سر مى برم. سپس به دوستش اشاره کرد و گفت: او راه درست را انتخاب کرد; چون از اوّل فرزندانش را خوب تربیت کرد; در تعلیم احکام اسلامى به آنها کوشید; آنها را به مسجد و حسینیّه برد. اکنون هم داراى فرزندانى مؤمن و دیندار هست که فرزندان عصاى دست پدرند و در احترام به پدر و مادر، بسیار کوشا هستند; ولى من بر اثر اصرار همسرم قبل از این که دین و ایمان آنها را محکم کنم، آنها را به خارج فرستادم تا علم و دانش آنها بیشتر و معرفت آنها کامل تر گردد; ولى اکنون برگشته اند و عاطفه و رحم را به دست فراموشى سپرده اند و تنها به پول و منافع مادّى مى اندیشند. (وَ ما ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لَکِنْ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ)(1) لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش، بسان باران است که بر همه زمین ها جارى مى شود، ولى در یک زمین گل و گیاه مى روید و در زمین دیگر، خار و خاشاک. اشکالى بر باران نیست، بلکه اشکال از خود زمین است. انوار هدایت الهى نیز هیچ کاستى و نقصى ندارد، بلکه اشکال و نقص از قلوب ما انسانهاست.
تخم گل کاشتى آخر گل شد *** بر سرش نغمه سرا بلبل شد
تخم خار مى کارد خار مى آید *** خار بر خارکى بار مى آرد
در زمین دل خود کشتى خار *** خار بار آمد و دادت آزار
بنابراین، یکى دیگر از فلسفه هاى بلاها، عکس العمل افعال و کارهاى خود انسان است. البتّه فلسفه هاى دیگر نیز وجود دارد که به همین دو مورد بسنده مى گردد.
* * *
1- آیات زیادى به این مضمون در قرآن مجید ذکر شده است از جمله آیات 57 سوره بقره; 117 سوره آل عمران; 9، 16، 162 و 177 سوره اعراف; 70 سوره توبه و 44 سوره یونس نیز به همین مضمون است.