و من کلام له(علیه السلام)
قال للاشعث بن قیس و هو على منبر الکوفة یخطب فمضى فى بعض کلامه شىء اعترضه الاشعث فیه فقال یا امیرالمؤمنین هذه علیک لالک فخفض(علیه السلام) الیه بصره ثم قال:
ما یُدْریکَ ما عَلىَّ مِمّا لى، عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللهِ وَ لَعْنَةُ اللاعِنینَ! حائِکُ ابْنُ حائِک! مُنافِقُ ابْنُ کافِر! وَ اللهِ لَقَدْ اَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الاِسْلامُ اُخْرى! فَما فَداکَ مِنْ واحِدَة مِنْهُما مالُکَ وَ لا حَسَبُکَ! وَ اِنَّ امْرَاً دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّیْفَ، وَ ساقَ اِلَیْهِمُ الْحَتْفَ! لَحَرِىّ اَنْ یَمْقُتَهُ الاَقْرَبُ، وَ لا یَأمَنُهُ الاَبْعَدُ!(1)
قال السید الشریف: یرید(علیه السلام) انّه اسر فى الکفر مرّه و فى الاسلام مرة و امّا قوله: دل على قومه السیف فاراد به حدیثاً کان للاشعث مع خالد بن الولید بالیمامة، غرّ فیه قومه و مکر بهم حتّى اوقع بهم خالد و کان قومه بعد ذلک یسمّونه «عرف النار» و هو اسم للغادر عندهم.
ترجمه
این سخن را امیرمؤمنان على(علیه السلام) هنگامى بیان فرمود که در مسجد کوفه بر منبر بود «اشعث بن ابن قیس» به امام(علیه السلام) اعتراض کرد که اى امیرمؤمنان! این مطلبى که گفتى به زیان توست نه به سود تو، امام با بى اعتنایى نگاهى به او کرد و فرمود:
تو چه مى فهمى چه چیز به سود من است یا به زیان من؟ لعنت خدا و لعنت همه لعنت کنندگان بر تو باد اى بافنده (دروغ) و فرزند بافنده و اى منافق فرزند کافر! به خدا سوگند یک بار کفر تو را اسیر کرد و یک بار اسلام، مال و حسب تو نتوانست تو را از هیچ یک از این دو اسارت آزاد سازد (و اگر آزاد شدى به کمک اموال دیگران یا با خواهش و التماس و خیانت بود)!
(آرى!) آن کس که شمشیرها را به سوى قبیله اش هدایت کند و مرگ را به سوى آنان سوق دهد سزاوار است که نزدیکانش به او خشم ورزند و بیگانگان به او اعتماد نکنند.
مرحوم «سیّدرضى» در این جا چنین مى گوید: مقصود امام این است که «اشعث» یک بار در دوران کفرش اسیر شد و بار دیگر پس از اسلام آوردن و جمله «دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّیْفَ» اشاره به داستانى است که «اشعث» با «خالد بن ولید» در «یمامه» داشت. «اشعث» قبیله خود را فریب داد و به آنها خیانت کرد و «خالد» آنها را به قتل رساند. به همین دلیل قبیله اش او را «عرف النّار» نامیدند و این لقب را به افراد خائن و پیمان شکن مى دادند.
* * *