بعثت پیامبران و مسئولیت بزرگ آنان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
بخش دوازدهم1ـ پیامبران به منزله باغبانند!

در این بخش از کلام مولا، سخن از بعثت انبیا به میان آمده است. در واقع مرحله اى است بعد از مرحله آفرینش آدم و گام نهادن او بر روى زمین و در این بخش، نخست اشاره به علّت بعثت انبیا مى فرماید و سپس ماهیّت و محتواى دعوت آنها را روشن مى سازد و در مرحله سوّم چگونگى تعلیمات آنها را روشن مى کند و در نهایت، سخن از ویژگیهاى انبیا و مقاومت آنها در برابر مشکلات و ارتباط آنان با یکدیگر در طول زمان به میان مى آورد.

در مرحله اوّل مى فرماید: «خداوند سبحان از فرزندان آدم(علیه السلام) پیامبرانى برگزید و از آنها پیمان گرفت که وحى الهى را به خوبى حفظ کنند و از آنان خواست که امانت رسالت را به مردم ابلاغ نمایند» (وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اَنْبیاءَ اَخَذَ عَلى الوَحْىِ  میثاقَهُمْ(1) وَعَلى تَبْلیغِ الرِّسالَةِ اَمانَتَهُم).

به این ترتیب آنها از همان آغاز وحى، به خداوند پیمان سپردند که وحى الهى را به خوبى پاسدارى کنند و این امانت بزرگ را با نهایت دقّت به بندگان خدا برسانند. آرى آنها در برابر این موهبت بزرگ، به زیر بار آن مسئولیت عظیم رفتند.

امّا این که چگونه خداوند گروه خاصّى را براى این امر برگزید و حقیقت وحى چیست و چگونه بر بعضى وحى مى شود و بر بعضى نمى شود؟ این گونه مسائل را باید در جاى مناسب خود مطرح کرد.(2)

در واقع این سخن اشاره به آیه: «وَاِذْ اَخَذْنا مِنَ النَّبییّنَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَمِنْ نُوح وَ اِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسَى بْنِ مَرْیَمَ وَاَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً; (به خاطر آور) هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم (که در اداى مسئولیّت تبلیغ و رسالت، کوتاهى نکنند)».(3)

سپس به دلیل اصلى بعثت انبیا اشاره کرده، مى فرماید:

«این در زمانى بود که اکثر مردم پیمانى را که خدا از آنها گرفته بود دگرگون ساختند، حقّ او را نشناختند و همتا و شریکانى براى او قرار دادند و شیاطین، آنها را از معرفت خداوند باز داشتند و به هر سو مى کشیدند و آنها را از عبادت و اطاعتش جدا کردند» (لَمّا بَدَّلَ اَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَاللهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الاَنْداد(4) مَعَهُ وَاجْتالَتْهُم(5) الشَّیاطینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ)».

در حقیقت، عدم شناخت آنها نسبت به خدا سبب شد که در درّه هولناک شرک سقوط کنند و شیاطین، اطراف آنها را بگیرند و از عبادت و اطاعت خدا باز دارند.

در این که منظور از این عده و پیمان الهى چیست، بسیارى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به پیمان عالم ذر ـ با تمام گفتگوهایى که در اطراف آن است مى دانند ـ ولى ممکن است آن را اشاره به پیمان فطرت بدانیم که در جمله هاى بعد، از کلام مولا نیز، سخن از آن به میان آمده است(6) و به تعبیرى دیگر، خداوند، انسان را بر فطرت پاک آفریده که در درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکیها علاقه مند و از بدیها بیزار است. اگر این فطرت، پاک باقى مى ماند چه بسا الطاف الهیّه، همه انسانها را به سوى کمال رهنمون مى شد و پیامبران، کمک کاران و یاوران آنها در این راه بودند و بار مسئولیّت آنان بسیار سبک مى شد ولى انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدى که نتیجه آن گرایش به شرک و بت پرستى شد و چه از جهت عملى که نتیجه اش تسلیم هوا و هوس و شیاطین بودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیارى را با مسئولیتهاى بسیار سنگین به سوى جامعه بشریّت بفرستد که در بخش آینده کلام امام(علیه السلام)، هم به مسئولیتهاى آنها و هم به ویژگیهاى اخلاقى و عملى آنان اشاره شده است.

سپس به فلسفه بعثت انبیا اشاره فرمود، مى گوید: «پس خداوند پیامبرانش را در میان انسانها مبعوث کرد و رسولان خود را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمتهاى فراموش شده الهى را به آنان یادآورى نمایند و با ابلاغ دستورهاى خدا، حجّت را بر آنها تمام نمایند و گنج هاى پنهانى عقلها را براى آنان آشکار سازند» (فَبَعَثَ فیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ اَلَیْهِم!(7) اَنْبیائَهُ لِیَستَادُوهُمْ لیَستَادُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِهِ وِ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلیغِ وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُولِ).

در این جا امام(علیه السلام) به چهار هدف عمده در مورد بعثت انبیا اشاره فرموده است: نخست مطالبه پیمان فطرت.

گفتیم خداوند، معارف توحیدى را در سرشت انسان قرار داده و هر انسانى اگر با این فطرت دست نخورده، پرورش یابد و آموزشهاى نادرست، او را منحرف نسازد و پدران و مادران مشرک، روح او را آلوده نکنند به طور طبیعى و فطرى یگانه پرست خواهد بود و در سایه این فطرت توحیدى به نیکیها و حق و عدالت پایبند خواهد بود، پیامبران مى آیند تا انسانهاى منحرف شده را به فطرت توحیدى باز گردانند.

دوّم این که: نعمتهاى فراموش شده الهى را به یاد او آورند، چرا که در وجود انسان نعمت هاى مادّى و معنوى بسیار است که اگر از آن به خوبى بهره گیرى کند مى تواند کاخ سعادت خود را بر پایه آنها بنا نماید، ولى فراموش شدن این نعمتها، سبب از دست رفتن آنها مى شود، درست همانند باغبانى که نه از آبهاى موجود باغ براى آبیارى استفاده مى کند و نه از میوه هاى درختانش به موقع مى چیند. هرگاه کسى بیاید و این نعمت هاى فراموش شده را به خاطر او بیاورد، بزرگ ترین خدمت را به او کرده است و انبیا چنین بوده اند.

سوّم این که: از طریق استدلالات عقلى (علاوه بر مسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانى و فرمان هاى الهى را به او برسانند.

چهارم این که: گنجینه هاى دانش که در درون عقلها نهفته است براى او آشکار سازند چرا که دست قدرت پروردگار، گنجینه هاى بسیار عظیم و گرانبها در درون عقل آدمى نهاده که اگر کشف و آشکار شوند جهشى عظیم در علوم و دانشها و معارف حاصل مى شود، ولى غفلت و تعلیمات غلط و گناهان و آلودگیهاى اخلاقى، پرده هایى بر آن مى افکند و آن را مستور مى سازد. پیامبران این حجابها را بر مى گیرند و آن گنجینه ها را آشکار مى کنند.

* * *

سپس به پنجمین هدف، پرداخته و نشان دادن آیات الهى را از سوى پیامبران در عالم آفرینش به انسان یادآور مى شود، مى فرماید: «و هدف این بود که) آیات قدرت خدا را به آنان نشان دهند» وَیُرُوهُمْ آیاتِ الْمَقْدِرَة) و بعد به شرح این آیات پرداخته، مى فرماید از جمله:

«سقف برافراشته آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته.

و این گاهواره زمین که در زیر پاى آنها نهاده.

و آن وسایل زندگى که حیات را به آنها مى بخشد.

و آن اجلها و سرآمدهاى عمر که آنها را فانى مى سازد.

و آن مشکلات و رنجهایى که آنان را پیر مى کند.

و حوادثى که پى در پى بر آنان وارد مى گردد».

(مِنْ سَقْف فَوْقَهُمْ مَرْفُوع وَ مِهاد تَحْتَهُمْ مَوْضُوع وَ مَعایِشَ تُحْیِیهمْ و آجال تُفْنیهِمْ وَ اَوْصاب(8) تُهْرِمُهُمْ(9) وَ اَحْداث تَتابَعُ عَلَیْهِمْ).

در واقع این امور ترکیبى است از اسرار آفرینش در آسمان و زمین، و وسایل و اسباب زندگى و همچنین عوامل فنا و درد و رنج که هر کدام مى تواند انسان را به یاد خدا بیندازد و همچنین حوادث گوناگونى که مایه عبرت و هوشیارى انسانهاست و به این ترتیب پیامبران مجموعه اى از تعلیمات را به انسان مى دهند که هر کدام مى تواند سطح معرفت او را بالا برد یا بر بیدارى و آگاهى او بیفزاید یا او را از خواب غفلت بیدار کند.

به دنبال آن، تأکید مى کند: «هیچ گاه خداوند سبحان، جامعه انسانى را از پیامبر مرسل یا کتاب آسمانى یا دلیلى قاطع یا راهى روشن، خالى نگذارده است» (وَلَمْ یُخْلِ اللهُ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبیٍّ مُرْسَل اَوْ کِتاب مُنْزَل اَوْ حُجَّة لازِمَة اَوْ مَحَجَّة قائِمَة).

در واقع در این عبارت به چهار موضوع اشاره شده است که همواره یکى از آنها یا قسمتى از آنها در میان خلقِ خدا وجود دارد و از این طریق بر آنها اتمام حجّت مى شود.

نخست پیامبران الهى است ـ خواه داراى کتاب آسمانى باشند یا نه ـ زیرا وجود پیامبر در هر حال مایه هدایت و بیدارى و اسباب اتمام حجّت است.

دوّم کتب آسمانى است که در امّتها وجود دارد هر چند پیامبرانى که آن را آورده اند چشم از جهان فروبسته باشند.

سوّم، اوصیا و امامان معصوم است که از آن تعبیر به «حجّة لازمة» شده است. البتّه بعضى احتمال داده اند که منظور دلیل عقل باشد ولى چون دلیل عقل به تنهایى براى هدایت، کافى نیست این احتمال بعید به نظر مى رسد، امّا مانعى ندارد که هر دو با هم در این عبارت جمع باشند.

چهارم، سنّت پیامبران و اوصیا و امامان که از آن تعبیر به «محجة قائمة» شده است زیرا «محجة را در لغت به معناى طریقه واضح و مستقیم معنا کرده اند ـ خواه ظاهرى باشد یا معنوى ـ راهى که انسان را به مقصود مى رساند».(10)

به این ترتیب، خداوند بر تمام ملّتها و امّتها در جمیع قرون و اعصار اتمام حجّت نموده و اسباب هدایت را از آنها دریغ نداشته است.

سپس به ویژگیهاى این پیامبران پرداخته، مى فرماید: «پیامبرانى که کمى نفراتشان و فزونى دشمنان و تکذیب کنندگانشان، آنها را از انجام وظایف باز نمى داشت» (رُسُل لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَلا کَثْرَةُ الْمُکَذَّبینَ لَهُمْ).

آرى، مردان با شهامتى بودند که گاه یک تنه در برابر هزاران هزار دشمن مى ایستادند، در دریاى آتش فرو مى رفتند و به فرمان خدا و تأییدات الهى سالم بیرون مى آمدند، بتخانه ها را درهم مى کوبیدند و در برابر فریاد خشم آلود بت پرستان، با دلایلى کوبنده مى ایستادند و آنها را شرمسار مى کردند. به دریا فرو مى رفتند و از سوى دیگر بیرون مى آمدند و گاه در مقابل گروه عظیم دشمنان لجوج، که با شمشیرهاى برهنه، آنها را محاصره کرده بودند، قرار مى گرفتند ولى خم به ابرو نمى آوردند.

جالب این که از میان صفات ویژه پیامبران، در این جا، روى استقامت و شهامت و پایمردى آنان تکیه شده است.

در ادامه معرفى پیامبران، چنین مى فرماید: «پیامبرانى که بعضى به ظهور پیامبران آینده بشارت داده شده بودند یا به وسیله پیامبران پیشین شناخته شدند» (مِنْ سابِق سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ اَوْ غابِر(11) عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ).

در این عبارت یکى از روشهاى مهم شناسایى انبیا را مشخص فرموده است و آن این که انبیاى پیشین، انبیاى بعد را معرّفى مى کردند و انبیا بعد، به وسیله پیامبران پیشین شناخته مى شدند.(12)

در پایان این فراز مى افزاید: «به این ترتیب، قرنها گذشت و روزگاران سپرى شد; پدران رفتند و فرزندان جانشین آنها شدند» (عَلى ذلِکَ نَسَلَتِ(13) الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الآباءُ وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ).


1. «میثاق» همان طور که «صحاح اللغة» مى گوید از مادّه «وثوق» به معناى اعتماد و اطمینان به امانت دارى کسى است. بنابر این، میثاق، به عهد و پیمانى گفته مى شود که سبب اطمینان و اعتماد مى گردد (در اصل موْثاق بوده و سپس واو تبدیل به یاء شده است).
2. رجوع کنید به تفسیر موضوعى «پیام قرآن»، ج 7، ص 317.
3. سوره احزاب، آیه 7.
4. «انداد» جمع «نِدّ» (بر وزن ضدّ) به معناى مثل است ولى ریشه اصلى آن به طورى که مقاییس و دیگران مى گویند به معنایى جدایى و فرار کردن و مخالفت است. به همین دلیل، ارباب لغت گفته اند «ندّ» به هرگونه مثل گفته نمى شود بلکه به مثلى گفته مى شود که در آثار و اعمال، راه مخالف را مى پوید همانند انسانى که مثل انسان دیگر است، ولى با او در حال جنگ مى باشد.
5. «اجتال» از مادّه «جولان»  به معنای دوران است و در کلام امام(ع) چون با «عن» ذک شده، مفهومش جولان دادن و باز گرداندن از چیزی است و ممکن است این معنی در مفهوم آن افتاده باشد که هر زمان آنها را به سویی می برد.
6. در بحثهاى مربوط به عالم ذر این احتمال ذکر شده است که ممکن است تفسیر آن، همان مسائل فطرى و استعدادهاى الهى باشد که خداوند در نهاد بشر قرار داده است. براى شرح بیشتر به تفسیر نمونه، ج 7، ص 4، مراجعه فرمایید.
7. «واتر» از مادّه «وتر» گرفته شده که به معناى فرد در مقابل شفع (زوج) مى باشد و در این جا به معناى واحد است یعنى پیامبران یکى بعد از دیگرى براى هدایت خلق خدا آمدند. و بعضى گفته اند این تعبیر به معناى پشت سر هم قرار گرفتن با فاصله است مثلا گفته مى شود: «واتَرَ ما عَلَیْهِ مِنَ الصَّوْم; یعنى یک روز روزه گرفت و یک روز افطار کرد» در مقابل «متدارک» که پشت سر هم قرار گرفتن بدون فاصله است.
8. «اوصاب» از مادّه «وَصَبَ» به گفته مفردات به معناى بیمارى مزمن است و سپس واصب به هر چیزى که به طور دائم وجود داشته باشد اطلاق شده است و در کلام امام(علیه السلام) به معناى مشکلات و رنجهاى مداوم است.
9. «تُهْرِمُهُمْ» از مادّه «هرم» به معناى نهایت پیروى و از کار افتادگى است.
10. التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، مادّه حج.
11. «غابر» از مادّه «غبار و غبور» به معناى هر چیزى است که باقى مى ماند و لذا باقیمانده شیر در پستان را غُبْرَة مى گویند و باقیمانده خاک را در فضا غبار مى نامند و به اشخاص یا زمانهاى گذشته «غابر» گفته مى شود.
(به مقاییس، مفردات و لسان العرب مراجعه شود).
12. در بعضى از نسخه هاى نهج البلاغه «سمّى» به صورت فعل مجهول نوشته شده و آنچه در بالا گفته شد موافق همین نسخه است ولى اگر به صورت فعل معلوم باشد مفهومش چنین مى شود «پیامبرانى که پیامبر بعد نام آنها را ذکر کرده است» ولى احتمال اوّل مناسبتر است.
13. تعبیر به «نسلت القرون» از مادّه «نَسْل» که به معناى فزونى فرزندان است مى باشد و این تعبیر کنایه زیبایى است از قرنهایى که پشت سر هم در مى آیند گویى هر قرنى از قرن دیگر متولّد مى شود و این فرزندان پیوسته فزونى مى گیرند.

 

بخش دوازدهم1ـ پیامبران به منزله باغبانند!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma