5ـ آیا همه صحابه راه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را پیمودند؟!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
4ـ علل شورش بر ضدّ عثمانبخش چهارم

معروف در میان برادران اهل سنّت این است که صحابه رسول خدا ـ بدون استثنا ـ داراى قداست و مقام عدالت بودند و هیچ یک از آنها هیچ کارى برخلافت دستور خدا و کتاب و سنّت انجام ندادند، در حالى که شیعه و پیروان اهل بیت(علیهم السلام)معتقدند: «باید صحابه را از یکدیگر جدا ساخت و درباره هرکدام مطابق اعمال و رفتارشان، چه در عصر رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)و چه بعد از رحلت او قضاوت و داورى کرد».

ادّعاى برادران اهل سنّت، مشکلات عجیب و دردسرهاى فراوانى براى آنان ایجاد کرده است; چرا که در میان یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) افرادى را مى یابیم که در مسائلى بر ضدّ یکدیگر برخاستند که توجیه آن امکان پذیر نیست. مثلا در داستان جنگ «صفیّن» و مانند آن، «معاویه» برخلاف امام وقت که به اتّفاق مسلمانان برگزیده شده بود قیام کرد و موجب آن همه خونریزى شد، کدام مورّخ منصف مى تواند این کار وحشتناک را توجیه کند؟!

یا این که «طلحه» و «زبیر» بر ضدّ آن حضرت شورش کردند و خون گروه زیادى از مسلمانان در جنگ «جمل» ریخته شد که بعضى، عدد کشته شدگان را بالغ بر 17 هزار نفر مى دانند بى آن که کمترین عذر موجّه و خداپسندانه اى براى کار خود داشته باشند، آیا قبول عدالت آنها با این فجایع هولناک که در همه تواریخ اسلامى ثبت شده، منافات ندارد؟!

در داستان «عثمان» که در بالا خواندید و همه مورّخان اسلام اجمالا آن را قبول دارند به دو موضوع مهم برخورد مى کنیم: نخست سپردن تمام پست هاى حسّاس به بنى امیّه و مسلّط ساختن افراد بى بند و بار و غیر متعهّد بر مسلمین، به طورى که فریاد عموم مسلمانان از مناطق مختلف بلند شد; و دیگر حیف و میل بیت المال در سطح وسیع و گسترده و بذل و بخشش هاى بیکران و غیر قابل توجیه به گونه اى که انتشار خبر قسمتى از آن مایه شورش عمومى مسلمین شد.

آیا راستى این گونه امور، با اصل قداست و «تنزیه صحابه» به طور عام و غیر قابل استثنا سازگار است؟! اگر این گونه امور قابل توجیه است کدام کار خلاف، قابل توجیه نیست؟!

این سخن مرا به یاد داستان عجیبى انداخت که براى خودم واقع شد و هرگز آن را فراموش نمى کنم:

در یکى از سالها که براى انجام «عمره» به «مکّه» مشرّف شده بودم و فرصتى براى ملاقات با دانشمندان اهل سنّت دست داد ـ مخصوصاً شبها در مسجدالحرام و بین نماز مغرب و عشا که مجال خوبى براى بحث بود ـ در یکى از شبها با جمعى از این برادران دانشمند (که بعضى از آنها از چهره هاى شناخته شده بودند) در صحن مسجدالحرام در برابر «کعبه» نشسته بودیم و سعى بر این بود که بحثها از صورت علمى و منطقى خارج نشود و به رنجش و کدورت نینجامد، سخن به مسأله «تنزیه صحابه و عدالت» همه آنها کشیده شد، همگى بر این عقیده بودند که کوچکترین جسارتى نسبت به هیچ یک از آنها نمى توان کرد.

من از یکى از آنها پرسیدم: «اگر شما در میدان صفیّن بودید در یکسو لشکر «على»(علیه السلام) و در یک سوى دیگر لشکر «معاویه» به کدام صف ملحق مى شدید؟!» او بدون درنگ گفت: «به صف لشکریان على(علیه السلام) ».

گفتم: اگر على(علیه السلام) شمشیرى به دست تو مى داد و مى گفت: «خذ هذا و اقتل معاویه; این شمشیر را بگیر و معاویه را به قتل برسان» آیا مى پذیرفتى و اطاعت مى کردى؟! او جواب عجیبى داد که فکر مى کنم براى شما هم تکان دهنده است.

گفت: «کُنْتُ اَقْتُلُهُ وَ لا اَذْکُرُهُ بِسُوء; من او را به قتل مى رساندم در عین حال کمترین جسارتى به او نمى کردم»!

داستان «تنزیه صحابه» قصّه اى است که سرِ دراز دارد که در این جا فقط به اشاره اى قناعت کردیم و گذشتیم.

* * *

 

 

4ـ علل شورش بر ضدّ عثمانبخش چهارم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma