منفورترین خلایق چه کسانى هستند؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
خطبه در یک نگاه1ـ بدعت چیست و بدعت گذار کیست؟

امام(علیه السلام) در این بخش از کلامش، نخست به تقسیم کردن مبغوض ترین خلایق خداوند به دو گروه پرداخته، مى فرماید: «دو نفر در پیشگاه خداوند از همه مخلوقات الهى مبغوض تر و منفورترند» (اِنَّ اَبْغَضَ الْخَلائِقِ اِلَى اللهِ رَجُلانِ).

بدیهى است حبّ و بغض به آن گونه که در انسانهاست در مورد خداوند مفهوم ندارد; زیرا این حب و بغض از قبیل حالات و دگرگونیهایى است که در روح و جان انسان بر اثر تمایل و نفرت نسبت به امورى پیدا مى شود; امّا در مورد خداوند حبّ به معناى مشمول رحمت ساختن و بغض به معناى دور نمودن از رحمت است.

سپس به توصیف گویایى از گروه اوّل، یعنى حاکمان یا عالمان هواپرست مى پردازد; و قبل از هر چیز به ریشه اصلى بدبختى آنها اشاره کرده، مى فرماید: «او کسى است که خداوند وى را به حال خود واگذارده است!» (رَجُل وَکَلَهُ اللهُ اِلى نَفْسِهِ).

تمام ممکنات و از جمله انسانها آن چنان به ذات پاک خدا وابسته اند که اگر لحظه اى رابطه آنان از او قطع مى شود همگى فانى و نابود مى شودند. توجّه به این وابستگى و پیوستگى، روح توکّل را در انسان زنده مى کند که همه چیز خود را به او واگذار کند، یعنى آنچه در توان دارد براى پیشرفت کارها تلاش نماید ولى با این حال بداند سرچشمه هر خیر و برکت و هر موهبت و نعمت ذات پاک اوست.

ولى هنگامى که انسان بر اثر غرور و خودخواهى و هواپرستى، از این حقیقت غافل شود و خویش را مستقل بپندارد از خدا بریده مى شود و همه چیز در نظر او وارونه مى گردد. این بریدگى از خدا همان معناى واگذار شدنش به خویشتن است و این ریشه تمام بدبختیها و انحرافات است.

به همین دلیل پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) که گل سر سبد عالم آفرینش بود بارها مى فرمود: «اَللّهُمَّ... لاتَکِلْنی اِلى نَفْسی طَرْفَة عَیْن اَبَداً; خداوندا! لحظه اى مرا به خویشتن وامگذار (و از ذات پاکت دور مفرما)!».(1)

این همان چیزى است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در آن سخنى پرمعنا مى فرماید: «الِهى کَفى بی عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفى بی فَخْراً انْ تَکُونَ لی رَبّاً; خداى من! این عزت براى من بس است که بنده تو باشم و این افتخار براى من کافى است که تو پروردگار من باشى»!(2)

همان گونه که در دعاهاى معصوم آمده است، مى فرماید: «اِنَّکَ اِنْ وَکَلْتَنی اِلى نَفْسی تُقَرِّبُنی مِنَ الشَّرِّ وَ تُباعِدُنی مِنَ الْخَیْرِ; اگر مرا به خویشتن واگذارى، هواى نفس من را به شرّ نزدیک و از خیر دور مى سازد».(3) سپس امام به دنبال بیان ریشه اصلى بدبختى این گونه افراد، به ثمرات شوم آن پرداخته و به هشت ثمره شوم که در واقع از قبیل علّت و معلول یکدیگرند اشاره مى فرماید:

نخست مى گوید: «چنین کسى از راه راست منحرف مى گردد» (فَهُوَ جائِر عَنْ قَصْدِ السَّبیلِ).

«قَصْدُ السَّبیلِ» همان راه میانه و معتدل و خالى از هرگونه افراط و تفریط است. قصدالسبیل راهى است که انسان را به سوى خدا مى برد همان گونه که در قرآن مجید آمده: «وَ عَلَى الله قَصْدُ السَّبیل; برخداست که راه راست را به بندگان نشان دهد (یا این که راه راست به خدا منتهى مى شود)».(4)

بدیهى است انسان در صورتى مى تواند راه راست را که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، از میان هزاران هزار راه انحرافى تشخیص دهد که عنایات الهیّه شامل حال او گردد; امّا کسى که از خدا بریده و به خود واگذار شده است در حیرت و سرگردانى فرو مى رود و به بیراهه کشانده مى شود; به ویژه این که بیراهه ها غالباً با هواى نفس هماهنگ است و زرق و برق دارد و به او چشمک مى زند.

در دوّمین ثمره شوم این واگذارى به خویشتن، که نتیجه طبیعى انحراف از جاده مستقیم است، مى فرماید: «چنین کسى به سخنان بدعت آمیز خویش سخت دل مى بندد» (مَشْغُوف بِکَلامِ بِدْعَة).

از آن جا به مرحله سوّم گام مى نهد که «در راه دعوت به ضلالت گام برمى دارد و از آن خوشحال است» (وَدُعاءِ ضَلالَة).

«شغف» از ماده «شغاف» (بر وزن کلاف) به معناى گره بالاى قلب یا پوسته نازک آن است که همچون غلافى تمام آن را در برگرفته، در قرآن مجید درباره عشق بى قرار «زلیخا» نسبت به «یوسف» از زبان زنان «مصر» به عنوان «قَدْ شَغَفَها حُبّاً» تعبیر شده است; و در جمله مورد بحث اشاره به این است که این گونه افراد خودخواه و خود محور، به سخنان بدعت آمیز خویشتن سخت دلبستگى دارند; همان دلبستگى که نتیجه اش دعوت دیگران به راه هاى ضلالت است، قرآن نیز مى گوید: «وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ اِلاّ فِی ضَلال; و دعوت کافران جز در ضلالت و گمراهى نخواهد بود».(5)

درباره حقیقت بدعت و انگیزه ها و نتایج آن، بحثى داریم که در نکته ها خواهد آمد.

در چهارمین وصف که در حقیقت نتیجه اوصاف پیشین است، مى فرماید: «چنین کسى مایه انحراف کسانى است که فریبش را خورده اند» (فَهُوَ فِتْنَة لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ).

همان که بر اثر خوش باورى یا فریب ظاهر خوردن، به او دل مى بندند و او را مقتدا و پیشواى خود مى پندارند و به او اعتماد مى کنند; بدیهى است آن کس که دلبسته بدعتها و دعوت کننده به ضلالتهاست، مایه گمراهى گروه هاى زیادى مى شود.

در پنجمین و ششمین توصیف چنین کسانى مى افزاید: «او هم خودش از طریق هدایت پیشینیان گمراه شده و هم گمراه کننده کسانى است که در زندگى او یا پس از مرگش به او اقتدا مى کنند» (ضالّ عَنْ هَدْىِ مَنْ کانَ قَبْلَهُ، مُضِلّ لِمَنِ اقْتَدى بِهِ فی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ وَفاتِهِ).

منظور از «مَنْ کانَ قَبْلَهُ» پیامبران و اوصیاى بر حقّ آنان است; اشاره به این که راه هدایت از پیش روشن شده و عذرى براى پوییدن راه ضلالت وجود ندارد; با این حال راه پر نور هدایت را رها ساخته و در کوره راه تاریک ضلالت فرو افتاده است.

از همه اسفبارتر این که این گونه اشخاص، تنها در حیاتشان مایه گمراهى نیستند، بلکه بعد از وفات نیز تا قرنها و تا هزاران سال در گمراهى گمراهان سهیم و شریکند; زیرا طبق حدیث معروف نبوى «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ کانَ لَهُ اَجْرُهُ وَ مِثْلُ اُجُورِهِمْ مِنْ غَیْرِ اَنْ یَنْقُصَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَیْئاً، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةٌ سَیِّئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ کانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ وَ مِثْلُ اَوْزارِهِمْ مِنْ غَیْرِ اَنْ یَنْقُصَ مِنْ اَوزارِهِمْ شَیْئاً; کسى که سنّت حسنه اى بگذارد که بعد از او به آن عمل شود، هم اجر خودش را مى برد و هم مانند اجر کسانى که به آن عمل کرده اند، بى آن که از اجر آنها چیزى کم کند; و کسى که سنّت بدى بگذارد و بعد از او به آن عمل شود، بار سنگین گناه آن را بر دوش مى کشد و هم بار گناه کسانى که به آن عمل کرده اند، بى آن که چیزى از گناهان آنها کم کند».(6)

این تعبیر هشدار مهمّى است به افرادى که در راه بدعتها گام بر مى دارند و پایه گذار ضلالتها هستند که بدبختى آنها منحصر به دوران حیاتشان نیست; گاه تا هزاران سال بعد از آن باید کفّاره اعمال خویش را بدهند.

على(علیه السلام) در خطبه 164 نیز تعبیر تکان دهنده دیگرى دارد، مى فرماید: «وَ اِنَّ شَرَّ النّاسِ عِنْدَ اللهِ اِمام جائِر ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَاَماتَ سُنَّةً مَاْخُوذَةً وَ اَحْیى بِدْعَةً مَتْرُوکَةً; بدترین مردم نزد پروردگار پیشواى ستمگرى است که هم خودش گمراه شده و هم مردم به وسیله او به گمراهى کشیده شده اند; سنّتهاى نیکوى پیشین را از بین برده و بدعتهاى متروک و فراموش شده را زنده کرده است».

در هفتمین و هشتمین توصیف که نتیجه مستقیم توصیفهاى سابق است، مى فرماید: «او بار گناهان کسانى را که گمراه ساخته به دوش مى کشد و همواره در گرو گناهان خویش است» (حَمّال خَطایا غَیْرِهِ، رَهْن بِخَطیئَتِهِ).

این سخن یک بیان تعبّدى نیست; بلکه کاملا منطقى است. چرا که هرگونه معاونت و کمک به گناه سبب شرکت در آن گناه است; و از آن جا که پیروان این پیشوایان گمراه با اراده خویش این راه را پیمودند چیزى از گناهان آنها نیز کاسته نمى شود.

قرآن مجید همین معنا را با صراحت در سوره نحل بیان کرده است، مى فرماید: «لِیَحْمِلُوا اَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِ الَّذینَ یُضِلٌّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْم اَلاَساءَ مَا یَزِرُونَ; روز قیامت آنها باید بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند و هم بخشى از گناهان کسانى را که به خاطر جهل، گمراهشان مى سازند، آگاه باشید آنها بار سنگین بدى بر دوش مى کشند»!(7)

تعبیر به رهن در مورد گناهان خویش تعبیر جالبى است که از قرآن مجید گرفته شده: «کُلُّ نَفْس بِمَا کَسَبَتْ رَهینَةٌ; هرکس در گرو اعمال خویش است»(8)، همان گونه که مال گروگان، تا بدهى آن را نپردازند، آزاد نمى شود، انسان نیز تا کفّاره گناهان خویش را ندهد آزاد نخواهد شد; و تعبیر به حمّال در مورد گناهان دیگران نیز تعبیر جالب دیگرى است، گویى گناهان (همان گونه که از کلمه وِزْر نیز استفاده مى شود) بار عظیمى است که بر دوش صاحبان آنها و کسانى که باعث و بانى آن شده اند، سنگینى مى کند و آنها را از پا درمى آورد و از رسیدن به مقصد و صعود به آسمان قرب الهى باز مى دارد و در قعر آتش دوزخ فرو مى افکند.

از این جا روشن مى شود کسى که خدا او را به خویش واگذارد، در چه مسیر حرکت مى کند و به چه عاقبت شوم و دردناکى گرفتار مى شود.

* * *


1. «بحارالانوار»، ج 83، ص 153.
2. «بحارالانوار»، ج 91، ص 94.
3. «بحارالانوار»، ج 83، ص 152.
4. سوره نحل، آیه 9.
5. سوره رعد، آیه 14.
6. «میزان الحکمه»، ج 4، ص 566 ـ مضمون حدیث در روایات متعدّد و کتب بسیار آمده است.
7. سوره نحل، آیه 25.
8. سوره مدّثّر، آیه 38.

 

خطبه در یک نگاه1ـ بدعت چیست و بدعت گذار کیست؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma