هیچ کس با آنان برابرى نمى کند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
بخش چهارم1ـ عظمت اهل بیت در قرآن و روایات اسلامى

با توجّه به این که این خطبه بعد از جنگ صفّین ایراد شده است چنین به نظر مى رسد که ضمیرها در جمله هاى سه گانه آغاز این بخش، به اصحاب معاویه و همچنین خوارج برمى گردد; این احتمال نیز داده شده است که به منافقین باز گردد و یا به همه کسانى که با حضرتش به مبارزه و مخالفت برخاستند. به هر حال در یک تشبیه دقیق و گویا مى فرماید: «آنها بذر فجور را (در سرزمین دل خویش و در متن جامعه اسلامى) افشاندند و با آب غرور و نیرنگ آن را آبیارى کردند و سرنجام، بدبختى و هلاکت را که محصول این بذر شوم بود درو کردند» (زَرَعُوا الْفُجُورَ،(1)وَسَقَوْهُ الْغُرُورَ،(2) وَ حَصَدوا الثُّبُورَ).(3)

این درست مراحل سه گانه اى است که امروز درباره زراعت گفته مى شود: «کاشت، داشت و برداشت» و روشن است که بذرهاى فجورى که با غرور و نیرنگ آبیارى شود محصولى جز این نخواهد داشت.

سپس بار دیگر به بیان اوصاف آل محمّد(صلى الله علیه وآله) با تعبیرات صریح تر و آشکارترى باز مى گردد و مقام والا و حقوق از دست رفته آنان را در عباراتى کوتاه و پر معنا ـ همان گونه که راه و رسم آن حضرت است ـ بازگو مى کند.

نخست مى فرماید: «هیچ کس از این امّت را با آل محمّد(صلى الله علیه وآله) نمى توان مقایسه کرد» (لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ هذِهِ الاُمَّةِ اَحَد).

دلیل آن هم روشن است زیرا آنها به گفته صریح پیامبر در حدیث ثقلین که تقریباً همه علماى اسلام آن را در کتابهاى خود آورده اند قرین قرآن و کتاب الله شمرده شده اند و مى دانیم هیچ کس از امّت، غیر آنها، قرین قرآن نیست. افزون بر این، آیاتى همچون آیه تطهیر که شهادت به معصوم بودن آنها مى دهد و آیه مباهله که بعضى از آنان را نفس پیامبر مى شمرد و آیات و روایات دیگر شاهد این مدّعاست.

به علاوه علوم و دانشها و معارفى که از آنان نقل شده با علوم و دانشهاى دیگران قابل مقایسه نیست. آیا نظیر آنچه در همین نهج البلاغه آمده است و یا عشرى از اعشار آن از دیگران نقل شده است; آیا مجموعه اى همچون صحیفه سجّادیه و حتّى یک دعاى آن از دیگرى سراغ دارید; احکام وسیع و گسترده اى که از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) درباره جزئیات دین نقل شده و مناظراتى که از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) در ابواب مختلف عقاید دینى با پیروان مذاهب دیگر، در حالات آن امام نقل شده، شبیه و مانندى در این امت دارد؟

در جمله بعد سخنى مى فرماید که در حقیقت دلیل جمله قبل است. مى فرماید: «آنها که از خوان نعمت آل محمّد(صلى الله علیه وآله) بهره گرفتند هرگز با خود آنان برابر نخواهند بود!» (وَلا یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اَبَداً).

چه نعمتى از این بالاتر که اگر فداکاریهاى على(علیه السلام) نبود دیگران در زمره مسلمین وارد نمى شدند. تاریخ زندگى آن حضرت از داستان لیلة المبیت گرفته تا جریان جنگ بدر و احد و خندق و خیبر و مانند آن، همه گویاى این واقعیّت است.

جایى که پیامبر درباره او در آن جمله معروف مى فرماید: «ضَرْبَةُ عَلىٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ» و در تعبیر دیگرى «لَمُبارَزَةُ عَلىٍّ(علیه السلام)لِعَمْرِوبْنِ عَبْدِوَدٍّ اَفْضَلُ مِنْ اَعْمالِ اُمَّتى اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ».(4)

ضربه اى که على(علیه السلام) در جنگ خندق بر پیکر عمروبن عبدود (در آن لحظه حسّاس و بسیار بحرانى) وارد کرد برتر از عبادت جن و انس است.

ایثارگرى على(علیه السلام) در لیلة المبیت در آن شب که جان خود را سپر براى حفظ جان پیامبر نمود; فداکاریهاى او در جنگ خیبر آن جا که دیگران هر چه کوشیدند کارى از پیش نبردند; ایستادگى بى نظیر او در جنگ احد در حسّاس ترین لحظاتى که لشکر اسلام متلاشى شده و پیامبر تنها مانده بود و مواقع حسّاس دیگرى در تاریخ اسلام چه در عصر پیامبر و چه بعد از او که بازوهاى تواناى على(علیه السلام) و علم و دانش سرشار او براى حمایت اسلام به کار مى افتاد بر هیچ کس پوشیده نیست.

در عصر خلفاى نخستین و سپس دوران تاریک بنى امیّه و عصر ظلمانى بنى عبّاس، چراغهاى فروزانى که محیط اسلام را روشن مى ساخت و مسلمین را در برابر تهاجم فرهنگ بیگانه و احیاى سنن جاهلیّت حفظ مى کرد همان امامان اهل بیت بودند و اینها واقعیّت هایى است که بر هیچ محقّقى پوشیده نیست هر چند دشمنان اهل بیت سخت کوشیدند که مردم را در مورد این مسائل در بى خبرى نگهدارند.

جالب این که امام در جمله بالا مى فرماید: نعمت وجود اهل بیت به طور مستمر و ابدى جارى است و منحصر به عصر و زمانى نبوده و نخواهد بود; چرا که آنچه از ثمره شجره مبارکه اسلام ـ امروز مى چینیم ـ گذشته از زحمات فوق العاده پیامبر اسلام ـ محصول تلاشهاى عظیمى است که این باغبانان وحى براى آبیارى آن در هر عصر و زمانى به خرج داده اند.

سپس به دو نکته دیگر اشاره مى فرماید که از نکته قبل سرچشمه گرفته است و آن این که: «اهل بیت اساس و شالوده دین و ستون استوار بناى رفیع یقینند» (هُمْ اَساسُ الدّینِ، وَ عِمادُ الْیَقینِ).

آرى وحى در خانه آنان نازل شده و در آغوش وحى پرورش یافته اند و آنچه را از معارف دین دارند از پیامبر گرفته اند و از آن جا که اسلام راستین نزد آنهاست، سرچشمه یقین و ایمان مردمند.

در جمله هاى بعد چنین نتیجه گیرى مى کند که: «غلو کننده به سوى آنان باز مى گردد و عقب مانده به آنان ملحق مى شود» (اِلَیْهِمْ یَفیىءُ الْغالی، وَ بِهِمْ یَلْحَقُ التّالی).

چگونه چنین نباشد در حالى که آنها صراط مستقیم دینند(5) و امّت وسط(6)مى باشند که معارف و عقاید و دستورهاى اسلام را خالى از هر گونه افراط و تفریط مى دانند و بازگو مى کنند. اگر به تاریخ عقاید فرقه هاى اسلامى که از اهل بیت دور مانده اند مراجعه کنیم و گرفتاران در دام جبر و تشبیه و الحاد در اسما و صفات الهى را ببینیم و این که چگونه بعضى، غلوّ در اسما و صفات الهى را به جایى رسانده اند که قائل به تعطیل شده اند و گفتند ما هرگز توان معرفت او را نداریم (نه معرفت اجمالى و نه معرفت تفصیلى) و در مقابل آنها گروهى آن چنان ذات اقدس الهى را پایین آوردند که او را در شکل جوان اَمْرَدى دانستند که موهاى به هم پیچیده زیبایى دارد.

در مسأله جبر و تفویض گروهى آن چنان تند رفتند که انسان را موجودى بى اختیار در چنگال قضا و قدر دانستند که ذرّه اى، اراده او کارساز نیست و هر چه تقدیر ازلى بوده باید انجام دهد، خواه راه کفر بپوید یا ایمان; و دسته اى آن چنان گرفتار تفریط گشتند که براى انسان استقلال کاملى در برابر ذات پاک خداوند قائل شده و با قبول تفویض، راه شرک و دوگانگى را پیش گرفتند.

ولى مکتب اهل بیت که مسأله نفى جبر و تفویض و اثبات «امر بین الامرین» را مطرح مى کرد، مسلمانها را از آن افراط و تفریط خطرناک و کفرآلود برحذر داشت و این جاست که صدق کلام امام روشن مى شود که غلوکنندگان باید به سوى آنها بازگردند و واپس ماندگان سرعت گیرند و به آنها برسند و این تشبیه لطیفى است که قافله اى را در نظر مجسّم مى کند که راهنمایان هوشیار و آگاهى دارد ولى گروهى بى حساب پیشى مى گیرند و در بیابان گم مى شوند و گروهى سستى کرده، عقب مى مانند و طعمه درندگان بیابان مى شوند.

سپس در یک نتیجه گیرى نهایى مى فرماید: «ویژگیهاى ولایت و حکومت از آن آنهاست» (وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ).

مقدّم داشتن «لهم» در جمله بالا اشاره به این است که این ویژگیها منحصر به آنهاست.

چگونه از همه شایسته تر نباشند در حالى که آنها اساس دین و ستون یقینند و اسلام راستین و ناب محمّدى را خالى از هر گونه افراط و تفریط عرضه مى کنند و نعمتهاى وجودى آنها بر همگان جریان دارد.

درست به همین دلیل: «وصیّت پیامبر و وراثت خلافت او در آنهاست» (وَ فیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِراثَةُ).

اگر پیامبر درباره آنان وصیّت کرد و پیشوایى خلق را به آنان سپرد به خاطر همین واقعیّتها بود نه مسأله پیوند خویشاوندى و نسب.

پیداست که منظور از وصیّت و وراثت در این جا مقام خلافت و نبوّت است و حتّى کسانى که ارث را در این جا به معناى ارث علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله)گرفته اند نتیجه اش شایستگى آنها براى احراز این مقام است; چرا که پیشواى خلق باید وارث علوم پیامبر باشد و جانشین او همان وصىّ اوست; زیرا معلوم است که ارث اموال، افتخارى نیست و وصیّت در مسائل شخصى و عادى، مطلب مهمّى محسوب نمى شود و آنها که تلاش کرده اند وصیّت و وراثت را به این گونه معانى تفسیر کنند در واقع گرفتار تعصّبها و تحت تأثیر پیشداوریها بوده اند; زیرا آنچه مى تواند همردیف (اَساسُ الدّینِ وَ عِمادُ الیَقینِ وَ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ) واقع شود همان مسأله خلافت و جانشینى رسول الله(صلى الله علیه وآله) است و غیر آن شایسته نیست که همردیف این امور گردد.

سرانجام در آخرین جمله، گویى مردم قدرنشناس زمان خود را مخاطب ساخته و مى فرماید: «هم اکنون که حق به اهلش باز گشته و به جایگاه اصلى منتقل شده چرا کوتاهى و سستى و پراکندگى دارید و قدر این نعمت عظیم را نمى شناسید؟» (اَلآنَ اِذْ رَجَعَ الْحَقُّ اِلى اَهْلِهِ وَ نُقِلَ اِلَى مُنْتَقَلِهِ).(7)

از آنچه در بالا درباره وصیّت و وراثت گفته شد به خوبى روشن مى شود که منظور از حق در این جا همان حقّ خلافت و ولایت است که اهل بیت نسبت به آن از همه شایسته تر بودند و در واقع قبایى بود که تنها به قامت آنها راست مى آمد.


1. «فجور» از مادّه «فجر» به معناى ایجاد شکاف وسیعى در چیزى است و به همین جهت، طلوع صبح را «فجر» مى گویند گویى نور صبح، پرده سیاه شب را مى شکافد و به کارهاى نامشروع فجور گفته مى شود، به خاطر آن که پرده دیانت را مى درد.
2. «غرور» به معناى غفلت در حال بیدارى است و به معناى فریب و نیرنگ نیز آمده است و غرور (به فتح غین) به معناى هر چیزى است که انسان را مى فریبد و غافل مى سازد و گاه تفسیر به شیطان شده است چرا که با وعده هاى دروغین، مردم را مى فریبد.
3. «ثبور» از ماده «ثبر» بر وزن صبر به معناى حبس کردن است و سپس به معناى هلاکت و فساد آمده است که انسان را از رسیدن به هدف باز مى دارد.
4. مراجعه شود به احقاق الحق، ج 6، ص 4 و ج 16، ص 402. و به اعیان الشیعة، ج 1، ص 264.
5. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 20 و 21.
6. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 134.
7. این جمله محذوفى دارد و در تقدیر تقریباً چنین است: اَلاَنَ اِذْ رَجَعَ الْحَقُّ اِلى اَهْلِهِ لِمَ لا تُؤَدُّونَ حَقَّهُ و در مصادر نهج البلاغه تقدیر آن چنین آمده است: اَلاَنَ اِذْ رَجَعَ الْحَقُّ اِلى اَهْلِهِ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ النُّبُوَّةِ یَجْرى ما یَجْرى مِنَ الْحَوادِثِ وَ یَقَعُ ما یَقَعُ مِنَ الاِخْتِلافِ؟ (مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 302) و نتیجه هر دو یکى است.

 

 

بخش چهارم1ـ عظمت اهل بیت در قرآن و روایات اسلامى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma