دو اصل اساسى در اسلام

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمؤمنین(ع) جلد 01
شرایط و زمان صدور این خطبه1ـ توحید ریشه همه نیکیها

این خطبه مانند بسیارى از خطبه هاى نهج البلاغه با حمد و ستایش پروردگار آغاز مى شود ولى در این جا انگیزه هاى سه گانه اى براى حمد و ستایش الهى بیان شده است: نخست تقاضاى افزایش و تکمیل نعمتهاى الهى و دیگر اظهار تسلیم در مقابل قدرت و عزّت او و سوّم تقاضاى حفظ و نگهدارى از معاصى به برکت الطاف او مى باشد; مى فرماید: «حمد و ستایش مى کنم او را به خاطر جلب اتمام نعمتش و اظهار تسلیم در برابر عزّتش و تقاضاى حفظ و نگهدارى از معصیت و نافرمانیش» (اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً(1) لِنِعْمَتِهِ وَاسْتسْلاماً(2) لِعِزَّتِهِ وَاسْتِعْصاماً(3) مِنْ مَعْصیَتِهِ).

باید توجّه داشت که مفهوم حمد چیزى بیشتر از شکر است و به تعبیرى دیگر شکر آمیخته با ستایش است و این از یکسو سبب فزونى نعمتهاى الهى مى شود همان طور که مى فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاَزیدَنَّکُمْ»(4) و از سوى دیگر انجام وظیفه عبودیّت و بندگى است و آن همان تسلیم در برابر عزّت پروردگار است و از سوى سوّم موجب جلب عنایات و الطاف و امدادهاى حق، براى حفظ از گناهان است.

بعد از حمد به سراغ استعانت از پروردگار مى رود و دلیل آن را نیز بیان مى فرماید، مى گوید: «از او یارى مى جویم چرا که نیازمند به کمک و کفایت او هستم» (وَاَسْتَعینُهُ فاقةً اِلى کِفایَتِهِ).

آرى هنگامى که بنده آگاه خود را سرتاپا نیازمند به آن ذات بى نیاز و صاحب کمال مطلق مى بیند، دست استعانت به دامان لطفش مى زند و در همه چیز و در همه حال از او یارى مى طلبد.

سپس به دلیل دیگرى براى این یارى جستن اشاره کرده، مى افزاید: «چرا که آن کس را که او هدایت فرماید هرگز گمراه نمى شود و آن کس را که خدا او را دشمن دارد هرگز نجات و رهایى نمى یابد و هر کس را کفایت کند هرگز نیازمند نخواهد شد» (اِنّهُ لایَضِلُّ مَنْ هَداهُ وَلا یَئِلُ(5) مَنْ عاداهُ وَلا یَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ).

آرى قدرتش آن چنان است که هیچ کس را یاراى مقابله با آن نیست و علمش چنان است که هیچ خطایى در آن راه ندارد.

این احتمال نیز وجود دارد که این جمله هاى سه گانه دلیل دیگرى براى حمد و هم دلیل براى استعانت باشد.

در پایان این کلام باز به دلیل و نکته دیگرى براى حمد پروردگار اشاره مى فرماید، مى گوید: «چرا که ستایش او در ترازوى سنجش، از همه چیز سنگینتر و براى ذخیره کردن از هر گنجى برتر است» (فَاِنَّهُ اَرْجَحُ ما وُزِنَ وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ).

در واقع فواید و آثارى که در جمله هاى قبل آمده، مربوط به این جهان است و آنچه در دو جمله اخیر آمده، مربوط به جهان دیگر و ذخیره یوم المعاد است و به این ترتیب حمد پروردگار مایه نجات در دنیا و آخرت است و چه زیباست که در این جمله هاى کوتاه تمام ابعاد و نکات را در کوتاه ترین عبارت بیان فرموده است. بى جهت نیست که ابن ابى الحدید هنگامى که به شرح این خطبه مى رسد و از کنایات و تعبیرات لطیف و بدیع آن سرمست مى گردد، مى گوید «فَسُبحانَ مَنْ خَصَّهُ بِالْفَضائِلِ الَّتى لاتَنْتَهى اَلْسِنَةُ الْفُقَهاءِ اِلى وَصْفِها وَ جَعَلَهُ اَمامَ کُلِّ ذى عِلْم وَ قُدْوَةَ کُلِّ صاحِبِ خَصِّیَةِ; منزه است خدایى که على(علیه السلام)را به فضایلى مخصوص کرد که زبان فصیحان توان وصف آن را ندارد و او را بر هر عالمى مقدّم داشت و پیشوا و اسوه هر صاحب فضیلتى کرد».

سپس به سراغ ریشه تمام نیکیها و پاکیها و فضایل و افتخارات یعنى شهادت به توحید مى رود و مى فرماید: «من گواهى مى دهم که جز خداوند معبودى نیست، یگانه و بى شریک است» (وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ).

پناه گرفتن، در سایه توحید هم به خاطر آن است که ریشه تمام عقاید و افکار پاک و اعمال صالح است و هم به خاطر این که کسانى که مدعى الوهیت آن حضرت بودند به نادرستى اعتقاد خود پى ببرند.

سپس مى افزاید: «(این شهادت و گواهى من به حقیقت توحید یک شهادت ساده نیست بلکه شهادتى است که خلوص آن آزموده شده و عصاره و جوهره آن را در عمق عقیده خود، جاى داده ام (نه تنها زبان من که تمام ذرّات وجودم و اعماق روح و جانم به آن گواهى مى دهم)» (شَهادَةً مُمْتَحَناً(6) اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها(7)).

نه یک شهادت و گواهى زودگذر بلکه «شهادتى که تا خداوند ما را زنده دارد به آن پایبندیم و آن را براى صحنه هاى هولناکى که در پیش داریم ذخیره کرده ایم» (نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَهاویلِ(8) ما یَلْقانا).

امام(علیه السلام) در این گفتار عمق ایمان و وفادارى خود را به حقیقت توحید در تمام ابعاد و همه صحنه هاى زندگى اعلام مى دارد و هر کس تاریخ زندگى آن بزرگوار را مطالعه کند، این حقیقت را به روشنى در تمام زندگى آن حضرت مى بیند که لحظه اى به شرک آلوده نشد و در برابر هیچ بتى سجده نکرد و همیشه در سایه توحید گام برمى داشت و از هر گونه شرک خفىّ و جلىّ بیزار بود.

سپس دلایل چهارگانه اى براى تمسّک جستن به این اصل اصیل ذکر مى فرماید، مى گوید: «زیرا شهادت به توحید پایه اصلى ایمان و ریشه و قوام آن است و همچنین سرچشمه همه نیکیها و سبب جلب خشنودى خداوند و موجب طرد و دورى شیطان است» (فَاِنَّها عَزیمةُ الایمانِ، وَ فاتِحَةُ الاِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحمنِ، وَ مَدْحَرَةُ(9) الشَّیْطانِ).

چنانچه در بحث نکات خواهد آمد خواهیم دید که هیچ یک از مراتب ایمان به اصول دین، بدون توحید، اساسى ندارد و نیز تمام نیکیها و اعمال صالح از حقیقت توحید سرچشمه مى گیرد و به همین دلیل سبب خشنودى خدا و دورى شیطان است چرا که مهمترین ابزار شیطان شرک است ـ خواه به صورت جلىّ و آشکار باشد و یا مخفى و پنهان.

بعضى از مفسّران نهج البلاغه تعبیر به «فاتحة الاحسان» را اشاره به پاداشهاى نیک الهى دانسته اند که سرآغازش توحید است ولى تفسیرى که در بالا گفته شد صحیح تر به نظر مى رسد.

بعد از تحکیم پایه هاى شهادت به توحید و یگانگى خدا به سراغ دوّمین و مهمترین اصل بعد از توحید یعنى شهادت به نبوّت مى رود و مى فرماید: «من گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست» (وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ).

آرى پیش از آن که رسول خدا باشد بنده خاصّ او بود و تا بنده خاص نباشد به مقام رسالت نمى رسد ضمناً پاسخى است به آنها که رسولان خدا را تا سرحدّ الوهیت بالا مى بردند و بزرگترین افتخار آنان را که عبودیتشان بود از آنها مى گرفتند.

سپس رسالت و مأموریت پیامبر را این چنین توصیف مى کند، مى فرماید: «او را با دین و آیین آشکار و نشانه روشن و کتاب نوشته شده و نور درخشان و روشنایى تابنده و امر و فرمان قاطع و بى پرده فرستاد» (اَرْسَلَهُ بِالدّینِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأثُورِ(10) وَ الْکِتابِ الْمَسطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِعِ(11) وَ الضِّیاءِ اللامِعِ، وَ الاَمْرِ الصّادِعِ(12)).

در این که این تعبیرات ششگانه عمیق و پرمحتوا اشاره به چه امورى است تفسیرهاى گوناگونى وجود دارد.

نخست این که «دین مشهور» اشاره به آیین اسلام و «علم مأثور» اشاره به معجزات و «کتاب مسطور» اشاره به قرآن و «نور ساطع» اشاره به علوم الهى پیامبر و «ضیاء لامع» اشاره به سنّت آن حضرت و «امر صادع» (به قرینه آیه فَاصْدَعْ بِما تُؤمَرُ)(13) اشاره به ترک تقیّه و اظهار توحید بدون پرده در برابر مشرکان و مخالفان است.

این احتمال نیز وجود دارد که «نور ساطع» و «ضیاء لامع» توضیحات بیشترى درباره قرآن مجید باشد چرا که قرآن مایه روشنایى افکار و جوامع انسانى است.

سپس به هدف نهایى رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و آوردن قرآن مجید و معجزات و قوانین و احکام الهى مى پردازد و مى فرماید: هدف از این بعثت و تجهیزات همراه پیامبر، چند چیز بود. هدف این بود که «شبهات را از میان بردارد و با دلایل و منطق روشن استدلال کند و به وسیله آیات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از کیفرهایى که به دنبال مخالفت دامنگیرشان مى شود بترساند» (اِزاحَةً(14) لِلشُّبُهاتِ، وَ احْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالآیاتِ وَ تَخْویفاً بِالمَثُلاتِ(15)).

در تفسیر این چهار تعبیر نیز مى توان گفت که «اِزاحةً لِلشُّبُهاتِ» اشاره به حقایقى است که در پرتو براهین الهى روشن مى شود و هرگونه شک و شبه را مى زداید و «وَاحْتِجاجاً بِالْبَیِّناتِ» اشاره به معجزات حسّى است که براى گروهى که استدلالات عقلى، آنان را قانع نمى کند، موجب یقین و ایمان است و «تحذیر به آیات» تهدید به مجازاتهاى اخروى و «تخویف به مثلات» تهدید به مجازاتهاى دنیوى است همان گونه که در قرآن به آن اشاره شده است، مى فرماید: «وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مَنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ; آنها پیش از حسنه و رحمت الهى از تو تقاضاى شتاب در سیئه و عذاب مى کنند با این که پیش از آنها بلاهاى عبرت انگیز، بر گذشتگان نازل شده است».(16)

* * *


1. «استتمام» گاه به معناى اتمام آمده و گاه به معناى مطالبه اتمام است و در این جا معناى دوّم مورد نظر است و شاهد آن جمله هاى بعد است.
2. «استسلام» به معناى انقیاد و تسلیم است و به تعبیر بعضى دیگر از لُغویون در اصل به معناى موافقت ظاهر و باطن نسبت به چیزى است که از لوازم آن انقیاد است.
3. «استعصام» به معناى مطالبه، حفظ و نگهدارى و دفع امور نامطلوب است.
4. سوره ابراهیم، آیه 7.
5. «یئل» از مادّه «وأل» بر وزن (وَعْد) در اصل به معناى نجات یافتن و پناه گرفتن و بازگشتن است.
6. «ممتحن» از مادّه «محن» بر وزن «رهن» به معناى آزمایش و امتحان است، ولى بعضى از ارباب لغت گفته اند ریشه اصلى آن بیرون آوردن خاک، به هنگام حفر چاه است.
7. «مصاص» از مادّه «مصّ» (بر وزن نصّ) در اصل به معناى چشیدن و مکیدن است و از آن جا که به هنگام مکیدن چیزى، خالص و عصاره آن وارد بدن انسان مى شود، «مصاص» به معناى خالص آمده است.
8. «اهاویل» جمع «اهوال» و آن نیز جمع هول به معناى ترس و وحشت است.
9. «مدحرة» از مادّه «دَحْر» به معناى طرد کردن و دور ساختن است.
10. «مأثور» از ماده «اثر» به معناى علامت و نشانه اى است که از چیزى باقى مى ماند و به همین دلیل علوم بازمانده از پیشینیان را «علم مأثور» مى نامند.
11. «ساطع» از مادّه «سطوع» به معناى منتشر ساختن است و به معناى بلند شدن و بر افراشته شدن نیز آمده است بنابراین نور ساطع به معناى روشنایى گسترده و منتشر است.
12. «صادع» از مادّه «صدع» در اصل به معناى ایجاد شکاف در اجسام سفت و محکم است سپس به هر گونه قاطعیّت اطلاق شده است.
13. سوره حجر، آیه 94.
14. «ازاحة» از مادّه «زیح» (بر وزن زید) به معناى دور شدن است بنابراین ازاحة به معناى دور کردن و ظاهر نمودن مى آید.
15. «مثلات» جمع «مثله» (بر وزن عضله) به معناى بلا و مصیبت و ناراحتى است که بر انسان نازل مى شود و مثال و عبرتى براى دیگران مى گردد (مفردات راغب، تحقیق، صحاح و مجمع البحرین).
16. سوره رعد، آیه 6.

 

شرایط و زمان صدور این خطبه1ـ توحید ریشه همه نیکیها
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma